ابتدا شما را نادیده می گیرند. سپس به شما می خندند، بعد با شما مبارزه می کنند. آنگاه شما پیروز خواهید شد
ابتدا شما را نادیده می گیرند. سپس به شما می خندند، بعد با شما مبارزه می کنند. آنگاه شما پیروز خواهید شد
به گزارش «میزان خبر» متن این نامه به شرح زیر است:
به نام خداوند جان و خرد كزين برتر انديشه بر نگذرد
دبير كل محترم سازمان ملل متحد
جناب پاپ محترم، بنديكت شانزدهم
رييس محترم اتحاديه اروپا
با سلام و احترام؛
علت آن كه اينجانب خود را محق دانستم تا مراتبي را خدمت آن بزرگواران متذكر شوم، سابقهي حدود هفتاد سالهاي است كه به عنوان دادستان، قاضي دادگستري، وكيل دعاوي، وزير دادگستري، عضويت در شوراي انقلاب و همچنين عضو موسس و فعال در جمعيت ايراني دفاع از آزادی و حقوق بشر پيش از انقلاب اسلامي 1979 و پس از آن به عنوان فعال سیاسی و حقوق بشر در ایران داشتهام. لازم به یادآوری است که جمعیت یاد شده عضو وابسته به اتحادیهی بینالمللی حقوق بشر و از جمله توابع سازمان ملل متحد محسوب میشود. در آن روزگار نيز نويسندهي اين متن به اتفاق جمعي از دوستان در چند نوبت، از طریق نمایندهی این جمعیت در آمریکا – آقای دکتر ابراهیم یزدی - گزارشات مفصلي از نقض حقوق بشر در ايران و فشارهاي مادي و رواني بر ملت كه از ناحيهي دولت وقت تحميل ميشد به سازمانها و نهادهای بینالمللی حقوق بشری ارسال ميداشت كه در مواردي نيز پيگيري مقامات، شخصيتها و نهادهاي بينالمللي از شدت فشارها كاسته و به بهبود شرايط زندانی كمك ميكرد. از جمله اقدامات صورت گرفته،ارسال شکواییهي زندانیان سیاسی و خانوادههای آنان بود که به طور ویژه میتوان به شکواییهی آیت الله سید علی خامنهای رهبر کنونی نظام جمهوری اسلامی ایران از تبعیدگاه ایرانشهر اشاره داشت.
اگرچه سازمانهاي تحت امر آن مقامات محترم متشكل از نمايندگان دولتهاست اما بر هيچ كس پوشيده نيست كه فلسفه و شان اصلي ايجاد نهادهاي حقوقي بينالمللي، طرح مطالبات ملتها و تاثيرگذاري بر اقدامات يك سويهي دولتها بوده و در همين راستا، ارتقاي فرآيند دمكراسي و حقوق بشر در اولويت دستور بحثهاي هميشگي قرار داشته است. بر همين اساس و دلایل بوده است كه اعلاميهي جهاني حقوق بشر از جمله نخستين اسناد بينالمللي است كه در نخستين فرصت پيش آمدهي پس از جنگ جهاني دوم و سقوط ديكتاتوري فاشيستي و نظامي هيتلر، مجمع عمومي سازمان ملل متحد آن را تصویب نمود. نياز به فضايي كه فرياد ملتهاي ستمديده و گرفتار به بندهاي استبداد در آنجا شنيده شود و محدود ساختن حق حاكميت دولتها به قواعد حقوقي يكسان كه پايههاي اخلاق عمومي جهان محسوب ميشود، تنها دليلي بود كه مردم جهان را به انديشهي تاسيس نهادهاي فراملي وادشت. امكان طرح دادخواهي از اقدامات دولتهايي كه حقوق طبيعي ملتها را ناديده ميگيرند نيز از جمله اصول مسلمي است كه در اعلاميه جهاني حقوق بشر وجود داشته و كسي نمي تواند آن را انكار كند.
دبیر کل پیشین سازمان ملل متحد در سخنرانی خود به مناسبت دریافت جایزهی صلح نوبل، خطاب به اعضای سازمان ملل که به بهانهی حق حاکمیت ملی، منشور سازمان و معاهدات جهانی حقوق بشر را زیر پا میگذارند، از ضرورت و نیاز به ایجاد یک نهاد بینالمللی به منظور رصد کردن وضعیت حقوق بشر در کشورهای مختلف و بازخواست از دولت های ناقض حقوق بشر سخن گفت. این ضرورت موجب پیدایش شورای حقوق بشر سازمان ملل متحد و نیز دادگاه بینالمللی کیفری شد.
تجربهي سدهي اخير و ظهور ديوانهها و ديكتاتورهايي كه امنيت جهان را به مخاطره افكندند: هيتلر، موسوليني، صدام حسين، فرانكو، پينوشه، بنلادن و بسياري ديگر مانند ايشان، گواه اين حقيقت است كه فقدان دمكراسي و نقض اصول مندرج در اعلاميهي جهاني حقوق بشر، مقدمهاي لازم و حتمي براي وقوع فجايع انساني در سطحي فراتر از يك كشور و سرزمين خواهد بود و از همين رو شکی نیست كه بيتوجهي به وقايعي از اين دست، ميتواند امنيت جهاني را تهديد كند.
وقايعي كه پس از دهمين انتخابات رياست جمهوري در ايران رخ داد از جمله حوادثي بود كه متاسفانه با اقدام شايسته جهاني روبرو نشد و بيم آن ميرود كه بار ديگر هزينههاي مادي و معنوي سنگيني به مردم جهان تحميل شود كه در صورت ابراز واكنشهاي بهموقع، قابل احتراز ميبود. تقلب گسترده در آراي مردم و روي كار آوردن شخصي كه به هيچوجه مورد تاييد اكثريت ملت ايران قرار نداشت، فردي كه نه تنها در عرصهي سياستورزي منافع ملت ايران را در نظر ندارد كه در حوزهي كلام نيز هرگز در شان مقام رسمي خود رفتار نكرده و با به كارگرفتن ادبياتي كه همواره از آن بوي تهديد و خودكامگي به گوش ميرسد و با طرح مباحث بيفايده و فاقد مباني تاريخي و حتي ديني مانند انكار كلي هولوكاست و يا مديريت جهاني، صرفاً در پي طرح نام و چهرهي خود در افكار عمومي جهان ميباشد، موضوعاتي كه افزون بر نادرست بودن، عزت و شان ملتي با تاريخ هفتهزار ساله را ناديده ميگيرد.
پرسش بنيادين آن است كه انگيزهي رييس دولت دهم در ایران از طرح چنين مسايلي چه ميتواند باشد؟
پاسخ آن است كه اعتراضاتي كه از ابتدا نسبت به تصميمسازيهاي سياسي و اقتصادي دولت نهم و سپس دهم از سوي فعالان سياسي، مطبوعاتي، دانشجويي، حقوق بشر، كارگري و همچنين جنبش زنان ايران مطرح ميشد و در نتيجهي اعتراض فراگير ملت به تقلب صورت گرفته در انتخابات گذشته ايران و روي كار آمدن دولت كودتا به اوج خود رسيد، به گونهاي بود كه جهان را به انديشه و اعتراض واداشت و وجههاي نو از خواستههاي مترقي ملت ايران را به نمايش گذاشت. از همين رو آقاي احمدينژاد، حامیان و همراهانش به منظور تداوم حاكميت خود، بر آن شدند كه تا حد ممكن، با فروكاستن از موقعيت نوين پيش آمده براي ملت، جنبش ملي سبز ايران را از تعاملات بينالمللي و همراهي ساير ملتها دور كنند و از همين رو بر طبل مسايلي كوفتند كه وجههي ايرانيان معترض و حتي تمامي ملت ايران را مخدوش سازند. متاسفانه در اين راستا همسويي عجيبي ميان مواضع و منافع دولت ايران با منافع ساير دولتهاي ناقض حقوق بشر و حتي جنايتكار عليه بشريت مانند صهيونيستها به چشم ميخورد و به همين دليل، هر دو طرف مانند تيغههاي قيچي كه اگرچه در ظاهر به نظر ميرسد در خلاف يكديگر قرار دارند اما در عمل منافع مشتركي را دنبال كردند.
از يك سو اصرار مقامات حاكم بر اجراي حكم سنگسار زني كه ابعاد پروندهي قضايياش در ابهام کامل قرار دارد با نفوذ فوق تصوری كه امروزه قوه مجريه در دادگاههاي دادگستري ايران به دست آورده و از اصول تفكيك قوا و استقلال نهادهاي قضايي در ايران، افسانهاي بيش بر جاي نگذاشته و از سوي ديگر، تبليغات گستردهي سازمانهاي بينالمللي و شخصيتهاي معتبر جهاني بر سر اين امر، در حالي كه روزانه دهها مورد مشابه آن در ايران وجود دارد، هيچ حاصلي جز انحراف افكار عمومي جهان از مطالبات اصلي ملت ايران و تنزل جايگاه و شان ايرانيان ندارد و حال آن كه فرهنگ و تمدن اسلامي و ایرانی هرگز تناسبي با چنين اعمال موحشي نداشته و ندارد.
در اينجا، روي سخنم با جناب پاپ، رهبر كليساي كاتوليك جهان است، با كمال ادب به آن مقام روحاني عرض ميكنم كه حكم سنگسار نه در قرآن مجيد وجود دارد و نه سابقهاي در سنت و روشهاي اعلام شده از سوي پيامبر اسلام (ص) داشته و بلكه حتي شرايط سختي كه به عنوان ادله اثباتي گناه كبيره زنا ياد شده است، حكايت از عدم تمايل بزرگان دين اسلام به اثبات و طرح عمومي چنين عمل شنيعي دارد. حال این سوال مطرح است که جنابعالی که امروز نماد دیانت و پیامبری هستید که بشارت رحمت، مهر و صلح محسوب می شود از چه رو نسبت به فجایع انسانی بی مانندی که این روزها در ایران و غزه جریان دارد، سکوت پیشه کرده اید؟ ممانعت مقامات اسراییلی از رسیدن آذوقه و کمک های دارویی به غزه و جان دادن تدریجی هزاران زن و کودک فلسطینی و کشتار و حبس ده ها ایرانی به جرم اعتراض به سیاست های دولت آقای احمدی نژاد و درخواست انتخابات آزاد، سالم و عادلانه با کدام وجهه از تعالیم حضرت عیسی مسیح (ع) تطابق دارد؟
مقامات محترم كه مورد خطاب اين نامه قرار گرفتهايد!
علت آن كه شما عاليجنابان را مورد خطاب قرار دادم، از باب مواضع انساني و مشفقانهاي بود كه در خصوص حكم سنگسار خانم سكينه آشتياني ابراز داشته و البته موجبات تقدیر و سپاسگذاری اکثریت قاطع ملت ایران را فراهم آورده بودید،اما بايد خدمتتان عرض كنم كه طی یک سال و نیم گذشته، افراد زيادي در نتيجه ی سركوب دولت و در فضاي امنيتي پس از انتخابات گذشته احكام كيفري سنگيني دريافت داشتهاند. تحميل اتهام محاربه و صدور چندين مورد حكم اعدام در خصوص كساني كه از حقوق دفاعي ضروري حتي بر اساس قوانين اساسي و عادي جمهوري اسلامي ايران محروم بودهاند، نياز به فضاي همدردي گستردهتر از سوي جهانيان و اقدامات موثرتري را از سوي دولتها ضروري ميسازد. تا كنون بارها و بارها مقامات محترم مورد خطاب اين نامه در مواردي مانند اعدام افرادي كه در نوجواني مرتكب قتل عمد شدهاند و يا ساير مرتكبان جرايم عمومي كه احكام سنگيني دريافت داشتهاند، بيانيههاي رسمي اعتراضي صادر كرده و يا به اعمال فشارهاي سياسي و حقوقي به دولت ايران متوسل شدهاند اما متاسفانه در خصوص متهمان سياسي به ويژه يك سال اخير چنين امري به چشم نميخورد. شوراي حقوق بشر سازمان ملل متحد و دادگاه بينالمللي كيفري ( I.C.C )، امروزه مسووليت غبرقابل انكاري در بهبود شرايط و پيگرد كيفري عاملان و آمران فجايع پيش آمدهي پس از انتخابات ايران دارند.
امروزه صدها نفر از مردم اين كشور با احكام سنگين كيفري روبرو بوده و از محدويتهاي فراوان در رنج و تعب هستند. از آنجا كه باوري به ماندگاري دولت آقاي احمدينژاد وجود ندارد، اميد است كه اين احكام توسط اعتراضات فراگير داخلي ملت ايران سرانجامي ديگر يابند، اما در خصوص محكومان به اعدام و يا برخي زندانيان سياسي كه سلامت جسماني ايشان در معرض تهديد جدي قرار دارد، وضع به گونهاي ديگر است و به جهت غيرقابل جبران بودن و برگشتناپذيري پيامدهاي اجراي چنين احكامي، اقدامات فوري و موثرتر، بيش از پيش ضروری و ایجاب مینماید
آقاي عبدالرضا قنبري فاقد هرگونه عضويت در احزاب سياسي بوده لیکن، از جمله افرادي است كه حكم اعدام دريافت داشته و اين حكم به تاييد دادگاه تجديد نظر نيز رسيده است و بنا بر اطلاعاتي كه به اينجانب رسيده است، ايشان هرگز حتي بر اساس قوانين جاري ايران نميبايست چنين حكمي دريافت ميكرد. اين فرد دبير نمونهي وزارت آموزش و پرورش ايران است و جز خبررساني محدود در حد چند دقيقه از تظاهرات روز عاشورا هيچ جرم ديگري نداشته و در اثر فشار بازجوييها حاضر شده مواردي را عليه خود اقرار كند كه البته آن موارد نيز هرگز واقعیتی نداشته و مبنایی برای صدور حکم اعدام نیست.
خانم شيوا نظرآهاري خبرنگار و گزارشگر حقوق بشر به شش سال حبس در تبعيد در منطقهاي بد آب و هوا و دور از خانهي خود محكوم شده است. آقاي عيسي سحرخيز، خبرنگار شهير بينالمللي در اثر فشارهاي داخل زندان و فقدان امكانات پزشكي نيمه فلج شده و هيچ امدادي نسبت به وي صورت نميگيرد و آقاي مهندس محسن صفايي فراهاني از مديران برجسته و متخصص با عارضهي شديد قلبي محبوس زندان است و گزارشها حکایت از آن دارند که ماموران امنیتی زندان اوین، وی را مورد ضرب و شتم قرار داده و با غل و زنجیر بر دست و پا برای معاینات پزشکی به بیمارستان بردهاند. خانم هنگامه شهیدی نیز از جمله روزنامه نگارانی است که به شش سال حبس محکوم شده و خانم بهاره هدایت از فعالان دانشجویی به نه و نیم سال حبس در حالی محکوم شده است که چند پرونده ی کیفری مطروح نیز در حال رسیدگی دارد و آقای عبدالرضا تاجیک، روزنامه نگار و فعال حقوق بشر نیز در حالی برای سومین بار بازداشت موقت شده است که شکایتی علیه مسوولان زندان و ماموران امنیتی طرح کرده و به همین جهت در وضعیتی نامعلوم و تحت فشار مضاعف به سر می برد. آقای مهندس عماد بهاور ریس شاخه جوانان نهضت آزادی ایران نیز یکی دیگر از جوانان اندیشمندی است که به جرم اعتراض به مشی سیاسی دولت و به رغم مخالفت اولیه ی بازپرس پرونده، بنا بر اصرار صریح مقامات امنیتی وزارت اطلاعات، چهار بار ظرف یک سال بازداشت شده و در حال حاضر نیز بدون صدور حکم قضایی محبوس است. به نظر عاليجنابان اين افراد و دهها فرهيختهي ديگري كه اين روزها محبوس زندانهای وزارت اطلاعات دولت احمدينژاد هستند، سزاوار همدردي نیستند؟ اعطاي تابعيت افتخاري كشور فرانسه به عنوان مهد دمكراسي و حقوق بشر و ابراز حمايتهاي جهاني سزاوار چه كساني است. مجرمان عادی یا معترضان سیاسی؟ سكوت در برابر چنين فجايعي چه معنايي ميتواند داشته باشد؟ من اگر بخواهم اسامی تمامی زندانیان سیاسی و زندانیهای وجدان را بیاورم، مثنوی هفتاد من خواهد شد.
اما به پیوست گزارشی حاوی نام و مشخصات بیش از 200 نفر از آنها را که به صدها سال زندان محکوم شهد اند و یا بلاتکلیف در زندان محبوسند ارسال می نمایم
مقامات محترم!
قرآن مجيد مقرر ميدارد كه كشته شدن ناحق حتی یک انسان اعم از زن و مرد، فارغ از دین، مذهب و نژاد به منزلهي نابودي تمامي بشريت است و چه عملي ناحقتر از كشتن و سلب آزادی فردي كه در اثر اعتراض به سياستهاي دولت و در نتيجهي فشارهاي غيرقابل تحمل مجبور به اقرار عليه خود شده است. نامههاي سرگشادهي آقايان عبدالله مومني و حمزه كرمي از فعالان دانشجويي و سياسي ايران كه امروز گرفتار و دربند هستند، حكايت از درستي اين ادعا و عمق فجايعي دارد كه امروزه در دستگاههاي قضايي و زندانهاي ايران جاري است. بنابراين خواهشمند است تا با استفاده از تمامي امكانات خود از يك سو در جهت توقف فوري و جلوگيري از اجراي احكام ناعادلانهي صادره در خصوص فعالان سياسي ايران، به ويژه محكومان به اعدام و از سوي ديگر با ارسال گزارش به نهادهاي حقوقي بينالمللي، نسبت به پيگرد كيفري و محكوميت اشخاص و نهادهاي شبه نظامي / امنيتي و در راس آنان شخص رييس دولت ايران اقدام لازم مبذول فرماييد. در غير اين صورت اقدامات و اعلام مواضع بشردوستانه آن مقامات در خصوص ساير متهمان جرايم عمومي توجيه مناسبي نزد افكار عمومي جهان نخواهد داشت و چه بسا به گونه ديگري تعبير شود.
به اميد تحقق آزادي و عدالت براي تمامي بشريت؛
احمد صدر حاج سيد جوادي
حقوقدان و وزير اسبق دادگستريجـــرس: آیت الله دستغیب، مرجع تقلید مردمی و منتقد حکومت، در پاسخ به پرسشی پیرامون ولایت فقیه و ولایت مطلقه فقیه خاطرنشان کرد "در ولایت مطلقه فقیه، لازم است حتماً از طرف مردم استقبال و اتّفاق و اعتنای قلبی وجود داشته باشد، و گرنه به صرف تعیین شخص، اعتقاد مردم حاصل نمیشود."
به طور کلّی ولایت مطلقه فقیه و ولیّ فقیه معیّن شده از طرف خبرگان، دو مقوله جداگانه است که گاهی هم اتّفاق میافتد در یک نفر تجلّی میکند... و این که گفته شود ولیّ فقیه در قانون اساسی میتواند بر جان و اموال مردم حکومت کند، سخن بیمدرکی است."
به گزارش پایگاه اطلاع رسانی آیت الله دستغیب، این مرجع مردمی در پاسخ به سوالی مبنی بر اینکه "نظرتان راجع به ولایت مطلقه فقیه و ولیّ فقیهِ تصویب شده در قانون اساسی جمهوری اسلامی که طی آن آیت الله روح الله خمینی، امر مرجعیّت را برداشته و فقط به صرف احراز اجتهاد نظر دادهاند چیست؟ آیا باز همان ولایت مطلقه فقیه با ولیّ فقیه یکی است؟"، خاطرنشان کرد:
"به عنوان شخصی که بیش از پنجاه سال در حوزه علمیّه به تدریس فقه و اصول و تربیت شاگردان زیادی مشغول بوده و تألیفاتی در تمام ابعاد فقه، اصول، رجال، تفسیر و نهج البلاغه داشته و در قبل و بعد از انقلاب از افرادی بوده که در تمام صحنهها حضور داشته ام، در حقیقت اظهار معلوم میکنم و حسب تکلیف باید معلوم گفته شود که خلاف معلوم، همان اعمال جهّال است که انحراف است.
اکنون به عنوان یکی از اعضای مجلس خبرگان اظهار نظر می کنم که ماهیّت انقلاب اسلامی در ایران که به دست حضرت امام خمینی صورت گرفت از چه ناحیهای و برای چه هدفی و قرار چه منظوری حاصل شد. در جریان انقلاب ۵۷، مردم و علماء و مجتهدین و مراجع تقلید، همه متّفقاً رهبری امام خمینی را پذیرفتند که بعد از رسول خدا کمنظیر بود. این استقبال مردم و اتّفاق علماء و مراجع بر امام خمینی از ناحیه ربّ الارباب بود که میتوانست در سال ۴٢ انجام شود، امّا خداوند نخواست و این است ولایت مطلقه فقیه که مستفاد آیات و روایات است؛ که در این فقیه متعهّد مسئول در سال ۵۷ تحقّق پیدا کرد. این از ناحیهی عنایت و اراده خداوند بود که پس از اجماع مردم از هر طبقه و با هر سلیقه و تأیید افراد صالح و تهذیب نفس شده، حاصل شد.
باید دانست که چنین نبوده و نمیتواند باشد که تعیین مرحوم امام خمینی برای ملّت ایران به وسیله عدّهای بازاری یا عدّهای فرهنگی یا چند مبارز قبل از انقلاب بوده؛ چون تحقّق این معنا مربوط به قلوب و افکار و اندیشهی مردم میباشد و نه به قلم و سخنرانی و تبلیغ مبلّغین.
وعدههای مرحوم امام در ابتدای پیروزی انقلاب، ریشهکن کردن بیسوادی به طور رایگان، رسیدگی به وضع مستمندان و بیچارگان و بیرون آوردن آنها از فقر و در رأس، بیدار کردن مردم از بیتفاوتی و بیاعتقادی و آگاه کردن بیشتر مردم به اسلام و فقه امام ششم، جعفر بن محمّد الصادق بود و این معنا بر دوش علمای عامل حسب وظیفهی الهی و تکلیف واقعی قرار گرفت.
چون بنا بر این شد که تمام ابعاد یک حکومت، اسلامی شود که تجلّی آن در سه قوّه شد، یعنی دادگاه اسلامی، مجلس اسلامی و دولت اسلامی و قوانین مادر برای هر کدام توسّط فقهای جان بر کف و تهذیب نفس شده، تحت عنوان «قانون اساسی» ترسیم شد و به آرای عمومی گذاشتند و مورد پسند همه اهل اندیشه و آزاداندیش قرار گرفت؛ و در رأس آن، مسأله استمرار این جمهوری اسلامی زیر نظر ولیّ فقیه صورت گرفت و قرار شد که عدّهای از فقها که عمری را در تهذیب نفس گذرانده و دارای مدارج علمی از جهت فقه و اصول و قدرت استنباط احکام الهی از قرآن و سنّت باشند، یک نفر از خودشان که اهل علم و مجتهد و تهذیب نفس شده و دارای شرایط مورد قبول مردم و مراجع تقلید باشد به عنوان ولیّ فقیه انتخاب کنند؛ که البته این مرتبه برای ولیّ فقیه منتخب باید برای خبرگان به اثبات برسد، یعنی آثار وجودی به معنای سابقهی تدریس و تربیت و مشهور به تقوی و علمیّت و حسن سابقه باشد، چون تمام قوانین ما، چه دولتی، چه قضایی و چه فرهنگی و تربیتی، همه اسلامی هستند؛ پایه و اساس تمام قوانین ما بر مبنای قرآن و سنّت میباشد؛ لذا رؤسای سه قوّه و زیرمجموعه آنها نمیتوانند خلاف قرآن و سنّت عمل کنند، چون خبرگان رهبری شخصی را تعیین کردهاند که بتواند با سابقه قبلی و درایت و تقوای الهی، تنظیم کنندهی سه قوّه بر مبنای قوانین باشد؛ چون این سه قوّه نباید با یکدیگر تضادّ داشته باشند؛ هماهنگ کردن آنها وظیفه ولیّ فقیهی است که از طرف خبرگان معیّن شده و چون به وسیله مجتهدین عادل و مهذّب تعیین شده، تفوّقی بر آنها ندارد، چون خبرگان تشخیص دادند که فلان شخص قدرت آن را دارد که سه قوّه را از نظر اسلامی و مذهب جعفری اداره کند؛ دیگر هیچ حقّی ندارد نه بر مردم و نه بر ملّتهای دیگر. این شخص میشود ولیّ فقیه جهت اداره مملکت و هیچ حقّ دخالت در امور مردم، چه در حوزه دانشگاهی و چه در حوزه علمی و فرهنگی مردم ندارد؛ چون تمام افراد از منافع سه قوّه به خوبی برخوردارند، این شخص تأمین کننده حقوق شهروندان میباشد، یعنی نمیگذارد که حقّ یک شهروند از ناحیهی سه قوّه تضییع شود. باید گفته شود که تعیین این خبرگان حتماً لازم است از ناحیهی اشخاصی باشد که تسلّط نسبت به این بزرگواران دارند و آن علمای عظام و مراجع تقلید میباشند؛ در غیر این صورت ماهیّت افراد خبرگان مبهم و رأی آنها بیفایده و وجود آنها موجب تضییع حقوق دیگران میگردد.
امّا راجع به ولایت مطلقه فقیه متعهّد مسئول باید عرض شود که این مقوله از ولیّ فقیه گفته شده در قانون اساسی به فرمودهی امام امّت خارج شد(که باید مجتهد مطلق و مرجع تقلید در تمام ابواب فقهی باشد) لذا این شخص تعیین شده از طرف خبرگان، هیچ ربطی با آن شخص تعیین شده از طرف ربّ الارباب ندارد، چون شما ملاحظه فرمودید امام این معنا را از رهبری که باید مرجع و ملجأ باشد ساقط کردند. پس ولایت مطلقه فقیه یک معنای الهی است که لازم است حتماً از طرف مردم یعنی استقبال مردم و اتّفاق مسلمین و اعتنای قلبی مردم باشد، و الّا به صرف تعیین شخص، اعتقاد مردم حاصل نمیشود.
شما ملاحظه کردید که پس از فوت مرحوم امام امّت، اعتقاد اکثر مردم و مراجع تقلید به آیت الله شیخ محمّدعلی اراکی تحقّق پیدا کرد و مسأله ولایت مطلقه فقیه متعهّد مسئول به این بزرگوار ارجاع شد؛ در صورتی که رهبر همان بود که خبرگان تعیین کردند؛ یعنی تشخیص آنها برای تعیین رهبر بر طبق قانون اساسی صورت گرفت، و الّا مسأله ولایت مطلقه فقیه را خبرگان نمیتوانند تعیین کنند؛ چون تأیید خبرگان باید توسّط مراجع و آیات عظام باشد؛ یعنی خبرگان به تأیید مراجع و علمای بزرگ میباشند؛ اگر مراجع تأییدشان را از خبرگان بردارند، دیگر آنها هیچ اثری در کارشان نیست و شرایط سابق را ندارند. آنها به تأیید مراجع، مورد اعتنا هستند که اگر از آنها سلب شود، محلّی برای افراد خبرگان نیست. بزرگان بر این معنا به خوبی صحّه میگذارند که اصل خبرگان بر این است؛ لذا میگوییم خبرگان، بازوی رهبر میباشند، نه رهبر تسلّط بی چون و چرا نسبت به خبرگان دارد.
اختیارات رهبری زمانی بود که ولایت مطلقه فقیه و ولّی فقیه یکی بود که این مسأله در زمان امام امّت به عنوان کلّی منحصر در فرد تحقّق گردید؛ و ولایت امام همانطور که گذشت، از ناحیه حضرت ربّ الارباب با نشانههایی که عرض شد ظاهر گردید؛ که بطور خلاصه تکرار میکنم که ولایت مطلقه فقیه متعهّد مسئول، یک امر الهی است و با آرای بشری نمیتواند صورت پذیرد؛ بلکه امر تکوینی است که باید علاقه مردم دنبال آن باشد. اگر مروری به تاریخ مرجعیّت شیعه در زمان غیبت مولانا صاحب العصر و الزمان کنیم، خواهیم دید که این معنا بارها و لو به نحو ایجاب جزئی اتّفاق افتاد؛ همانند مرتضی انصاری، میرزای شیرازی صاحب فتوای تحریم تنباکو، میرزای نایینی، ملّا محمّد کاظم آخوند خراسانی و ... در این زمان همگی شاهد ولایت مطلقه فقیه متعهّد مسئول، امام خمینی بودهایم که ابداً از ناحیه بازاریان یا مردم یا مراجع نبود؛ بلکه خداوند قلوب را آماده کرد و در نتیجه خود مردم انتخاب کردند؛ نه اینکه کسی بگوید و یا امر کند. لذا حکومت امام حکومت الهی بود و بر جان مردم حکومت داشت و این مسأله مرز نمیشناسد؛ این از ناحیهی تبلیغ و پول نیست؛ بلکه از ناحیه علاقه و اندیشه و جذبه الهی است و عوامل مادّی و هوایی دخالتی ندارند و مؤثّر نمیباشند؛ خود مردم متوجّه میشوند که ولایت مطلقه فقیه یعنی چه.
با روشن شدن مطلب فوق، متوجّه میشویم که به طور کلّی ولایت مطلقه فقیه و ولیّ فقیه معیّن شده از طرف خبرگان، دو مقوله جداگانه است که گاهی هم اتّفاق میافتد در یک نفر تجلّی میکند، همانند امام امّت. خداوند برای هدایت مردم و تقاضای آنها و جهت ارتباط با خودش در زمان غیبت امام دوازدهم شخص یا اشخاصی را از میان فقهای عظام و مجتهدین معیّن میکند و برمیگزیند تا مردم گمراه نشوند، آن فرد یا افراد، ولایت مطلقه دارند؛ چه خبرگان بخواهد چه نخواهد. رأی خبرگان فقط برای استمرار نظام جمهوری اسلامی و تنظیم سه قوّه میباشد. پس این که گفته شود ولیّ فقیه قانون اساسی میتواند بر جان و اموال مردم حکومت کند، سخن بیمدرکی است؛ این از عنایات ربّ الارباب است که در هر زمان حسب اراده خود و طلب اشخاص، شخصی را تجلّی میدهد که مردم را هدایت کند؛ که افعال این بزرگوار بر طبق قرآن و سنّت حضرت ختمی مرتبت میباشد.
افراد خبرگان رهبری که در قانون اساسی گفته شده، باید آثار وجودی داشته باشند، یعنی این آقایان تکلیفشان تنها تعیین رهبر یا تأیید رهبر نیست، بلکه لازم است هر کدام ملجأ و مرجع مردم در حلّ مشکلاتشان باشند؛ مشکلات دینی و دنیایی، طرفدار مظلوم بوده و در برابر تجاوز ظالمین بایستند؛ وظیفه و تکلیف آنها است که ناظر بر اعمال و رفتار زیرمجموعه رهبری که انتخاب کردهاند باشند و به آنها توصیه کنند و عمل به احکام شرع را یادآوری نمایند و خدای ناکرده چنین نباشد که اجیر زیرمجموعه بوده و یا مقلّد آنها باشند و یا مجری دستورات بدون توجّه به صحّت و سقم آن باشند. این طور نیست که فکر کنند ما رهبر انتخاب کردیم و باید مطیع باشیم که بر این معنا هیچ مدرکی ندارند و برعکس در نزد خداوند و مردم مسئول خواهند بود.
خبرگان باید تخلّفات از قانون اساسی و قوانین و احکام اسلامی که به وسیلهی شورای نگهبان و قوای نظامی و انتظامی و صدا و سیما ایجاد میشود، تذکّر دهند و در غیر این صورت عدالتشان مستصحبه خواهد بود. مردم مسلمان ایران نیز مسئولند که تخلّفات زیرمجموعه را به منتخبین خود بگویند تا آنها منتقل نمایند، در غیر این صورت خودشان موظّف به تذکّر میباشند.
امّا خبرگان فعلی از ماهیّت خود بیرون رفته، زیرا اوّلاً: شورای نگهبان که منتخب رهبری است، آنها را تعیین میکنند و بارها گفتهام که این دور مسلّم و باطل است. ثانیاً: لازم است اجتهاد ایشان از طرف مراجع عظام که دارای مخالفت با نفس و مهذّب هستند تأیید شود که نشده.
در هر صورت اگر امور مملکت بر طبق قانون اساسی بدون توجیه و تحریف با آن چه در مجلس خبرگان قانون اساسی تصویب شده انجام شود، خواهیم دید که کشور برترین و بهترین در دنیا خواهد بود و الگویی برای تمام کشورها بدون جنگ و دعوا میشود.
روزگاری شاه سابق ایران به یکی از رجل قدیمی و خوشنام پیام فرستاده بود که مصدق مگر چه کرد برای شما که بعد از بیست و چند سال هنوز می شنوم در گفتگوهای خصوصی از او جانبداری می کنید. آن پیردیر جواب داده بود به اعلیحضرت بفرمائید ما عاشق دماغ عقابی دکتر مصدق که نبودیم، کارهائی می کرد که خوشایند ایرانیان بود، حالا شما همان کارها را بکنید حتما نظر مردم برمی گردد.
این حکایت بدان آوردم که فارغ از ماجراهای انتخابات و خش و خاشاک و جنبشی که از این ماجرا زائیده شد، نکته ای را بازگفته باشم.
واقعیت این است که مدافعان آزادی و اصلاحات آرام و بدون خشونت – هر تعداد که هستند، اگر به قول کیهان و رسالت تمام شده اند و به صفر رسیده اند، یا چنان که جوان می نویسد همه با هم اختلاف دارند و حتی زن هایشان را هم طلاق داده اند، یا همان طور که عقلا می دانند اکثریتی هستند که به هیچ تدبیر قانونی نمی توان انکارشان کرد – نه عاشق چشم و ابروی نه چندان مشکی آقا سید محمد هستند و نه شیفته تابلوهای نقاشی مهندس، نه مجذوب لهجه لری آقای کروبی و حتی نه دلبسته چارقدهای ترکمن خوش نقش خانم رهنورد، بلکه از آن ها سخنانی به گوش خود شنیده اند و صداقت ها دریافته اند که با این همه سختی و این همه مانع و فریب و آزار، باورشان دارند.
خطای با مزه ای بود که آقای احمدی نژاد کرد و چندان که آمار و نظرسنجی ها را دید گمان کرد هر چه هست در آن شال سبز است پس - همگان به یادشان هست - که شال سبزی به گردن انداخت و در منظر مردم ظاهر شد. یادشان رفته بود که اگر به شال بود که ستاد تبلیغاتی اش قبلا خال بالا زده بود و وسط مبارزات انتخاباتی رنگ خود را که به قید قرعه برگزیده شده بود تغییر داد و پرچم ایران را برگزید، یعنی رفت تا اند و اعلام داشت اگر تو سبزی و کروبی سفید، من هم سبز دارم هم قرمز و هم سفید. اما افاقه نکرد. چنان که همین هفته گذشته هم رفت تا کوروش و شهادت به پیامبری وی، برای اطمینان چفیه ای به گردن کوروش باسمه ای انداخت که هم ملی گرا ها را راضی کرده باشد هم مذهبی ها را و لابد هم ملی مذهبی ها را، اما دریغ از راه دور و رنج بسیار. او که گفته بود امام زمانی ام و رجائی ثانی یک باره شد کوروش زمانه، اما نشد. یعنی شد اما فقط به قول آقای افروغ معلوم شد نه به امام زمان چنان وابستگی هست نه به کوروش چنین دلبستگی.
پس سخن کوتاه. چیست آن راز که یکی - به قول دسته چاقوکش های ولی آباد - بیست سال می خوابد در آب نمک، یعنی بعد از ترک دولت دیگر در فعالیت های سیاسی حضور فعال ندارد و در امور فرهنگی می ماند، عضو شوراهای بلندپایه است، فرهنگستانی راه می رود، نقاشی می کند و به شغل حرفه ای خود معماری مشغول می شود، اما وقتی بیرون آمد به سه چهار ماه فعالیت انتخاباتی یک باره محبوب نسلی می شود که در دوران دولت وی به دنیا نیامده بودند. فعالیتی که از همان اول مقارن با محدودیت و دشنام بوده و از لحظه ای هم که رای مردم به صندوق ها ریخته شد با کشتار و خشونت و برقراری نوعی حکومت نظامی روبرو شده. آن هم زمانی که ماشین متصل به بیت المال نامنتناهی دلارهای نفتی و سرمایه های نسل های آینده، میلیاردها خرج پرونده سازی علیه او، دستگیری و بازجوئی هواداران، بدگوئی و شنود، خیال پردازی و پرونده سازی می کند. راستی چیست راز این که به قول بنیان گذار جمهوری اسلامی "بچه های ما ناپالم را رها نمی کنند بروند سیزده به در".
قصدم این است که در این مقال یک از صد راز را یادآور شوم برای کسانی که خود خوب می دانند. اصلاح طلبان و هواداران موسوی در انتخابات اخیر، در دو سال گذشته که می دانیم چه بر آن ها گذشته است یک گوشه را مخصوص خود نگاه داشته اند و به حریف واگذار نکرده اند. آن ها به مردم دروغ نگفته اند و این را مردم باور دارند. حتی وقتی در سخت ترین شکنجه ها و شرایط مجبور به گفتن ناراست شدند همین قدر که پا بیرون گذاشتند، حتی اگر نه صریح و روشن با نگاهشان با رفتنشان به دیدار دیگر زندانیان، گفتند آن چه را باید گفت. حفظ این جایگاه، گاهی به دشواری عبور دادن قایقی شکسته در دریای هایل بود، اما عبور دادند اهل اصلاح و نرمش، از دشمن قدرت گرفته ناسزا شنیدند و از دوست رنجیده هم بد دیدند اما دروغ نگفتند. در حالی که حریفشان – که به ظاهر خود را پیروزمند می بیند و هر روز بخشی از قانون را زیر پا می گذارند و دیگر می توان گفت از ناچاری شانی برای قوای کشور باقی نگذاشته، از استیصال، مدام دروغ گفته اند، مدام از این شاخه به آن شاخه پریده اند. و با هر حرکت که به قصد خرید محبوبیت بوده بیشتر از مردم دور شده اند. بیشتر فرو رفته اند. کشتی مجلل و مجهزی را که اتاق ناخدائی اش را مصادره کرده اند به صخره می کویند اما دریغ از ایجاد یک ذره اطمینان در سرنشینان. چرا چون اکثری مخالف یا موافق، درگیر سیاست یا گریزان از آن، دریافته اند که اینان راست نمی گویند.
در یک ماه دیدید ناگهان ماشین دولت ملی گرا شد، همایش ایرانیان مقیم خارج از کشور با ایجاد یک نهاد تازه جدا از وزارت خارجه به کار افتاد، رییس سخن های تازه گفت درباره کوروش و جشنی محقر اما پرمعناتر از جشن های شاهنشاهی برای رونمائی منشور کوروش برپا داشت، همه این کارها را کرد تا محافظه کاران و اصولگرایان علیه وی بنویسند و از این طریق مخالفان نرم شوند و آغوش بگشایند، تا جائی که حتی دکتر فیروزآبادی را به فغان آورد و بعد که رحیم مشائی علیه بالاترین مقام نظامی کشور هم سخن های درشت گفت و شکایت به محکمه برد، باید مردم باور می کردند که حساب دولت از سپاه جداست. باید در تاکسی ها می گفتند مگر ندیدی که رییس دفتر رییس چطور در دهان کسی کوفت که از وی بالاتر در مقامات نظامی نیست. باید مردم از این گفتگو به این نتیجه می رسیدند که بین دولت و سپاه اختلاف است [و لابد اختلاف هم بر سر این است که دولت با سرکوب معترضان مخالف است و این سپاهی های سنگدل قبول نمی کنند] باید مردم به یاد می آوردند که در دوران اصلاحات یک روزنامه نگار فرمانده سابق سپاه را "جوان سیه چرده جنوبی" نوشت و مرتضوی برایش چهار ماه حبس معین کرد، حالا نگاه کنید قدرت را. نظامی ها جرات چپ نگاه کردن به دکتر را ندارند. دکتر فیروزآبادی که رحیم مشائی جسور چنین به باد حمله اش گرفت و وی را نادان خواند همان است که یک خودی در یک سایت خودی خبر کوتاهی نوشت که قرارست بازنشسته شود و روزها گوشه انفرادی نشست تا بفهمد و با دم شیر بازی نکند، همان که می گفتند این دولت روی سبیلش بر سر کار آمده است.
اما دریغا از باور، راننده تاکسی مسیر نظام آباد گفت بابا ما خودمان گنجشک را رنگ می کنیم جای فولکس واگن می فروشیم، اینا را بگو آخر عمری می خواهند ما را رنگ کنند.
پس نکته دیگر از انبان ذخیره های ماجراساز بیرون کشیده شد "مجلس دیگر راس امور نیست"، باز فغان از این و آن برخاست که قانون اساسی چه می شود، گفته امام چه می شود اما جناب حسینیان – که باشید تا وی نیز بزودی خرقه از سر به در آورد که در او این غیرت هست – با تن بیمار و گرفتار تخت شفاخانه خود را به مجلس کشاند تا از خروش نمایندگان در آستانه سفر بهجت اثر سازمان ملل جلوگیری کند. باهنر آمد دهان باز کند روزنامه جوانفکر – که او نیز باشد تا صبح دولتش بدمد – ناگهان فغان برداشت وطن دوستی کجا رفته در این موقعیت خطیر دکتر راهی سفری چنین دور و چنین سخن گفتن از توان مجلس برای "رای عدم اعتماد" زهی وقت ناشناسی و زهی نامسلمانی.
باز مردم گفتند همه این ها سوخت هواپیمای اختصاصی بود که لشکری را برد و مقصود هم نمایش اختلاف نظر رییس با رهبر و سپاه بود، تا آمریکائی ها رییس را بپذیرند و در عقب کاخ سفید را باز بگذارند و قید تحریم از گردن دولت باز شود.
رییس جمهور رفت در نیویورک و روزها و روزها گذشت نه سخن درشت گفت و نه علیه صهیونیزم، نه علیه آمریکائی ها و جنگ، در مصاحبه ها هم چهره ای دیپلوماتیک نشان داد و حتی صدایش را پائین آورد تا در برابر خبرنگار و دوربین تلویزیون سی بی اس برای خانم کلینتون پیام بفرستد که "برای خودت می گویم این حرف ها بدست. خیرت را می خواهم". اما در تهران در ادارات گفتند نگا کن امسال رییس چقدر مودب شده، ممکن است در دیدار کاخ سفید کراوات هم بزند.
چنین بود که سفر نیویورک به پایان نزدیک شد و موقع سخنرانی آخر. نمی شد که با دست خالی به تهران برگشت در حالی که همه تجهیز شده اند برای انتقاد، پس آقای احمدی نژاد بمب کاغذی را از جیب به در آورد و سخن از دست داشتن برخی از عوامل دولت در فاجعه یازده سپتامبر گفت و شبش هم رییس جمهور دموکرات آمریکا که دیگر تحملش به پایان رسیده بود در مصاحبه با تلویزیون فارسی بی بی سی پاسخ ها داد. و همان شد که کیهان می خواست.
حالا دیگر نه مردم بلکه کارشناسان می گفتند خرج دستگاه تبلیغاتی فراهم آمده، سفر با یک جمله موفقیت آمیز شد. کیهان که وعده داده بود بعد از بازگشت رییس جمهور هم ماجرای کوروش را روشن کند هم تکلیف کوروش زمانه را، تبریک ورود گفت. علی مطهری و احمد توکلی و الیاس نادران و با هنر که می گفتند همقسم شده اند بزودی تکلیف قوه مقننه و مجریه را روشن کنند همگی زبان به تحسین گشودند. لبخند را بر لب رییس جمهور و رییس دفتر می شد دید.
راننده تاکسی خط انقلاب به امام حسین گفت بابا شما چقدر ساده ای. قرار بود ملاقاتی بشود نشد. آن روی صفحه را گذاشتند.
و وای به روزی که این ملت دریابد که راهش را به زور سد کرده اند، راه حلقومش را بسته اند، باور کند که ساده لوح و ابلهش گرفته اند، وای به آن هنگام که احساس کند سوارش شده اند، در این زمان است که هیچ نمی گوید فقط رو بر می گرداند. و این زمان است که طرف هر کار بکند – که بیچاره شاه آخرین کرد - به هر سو برود، جوابش لبخندی است که هزار معنی دارد است. خودش را بکشد که من قبل از صدارت ثروتمند بودم زمین ها داشتم که بذل کردم، راننده تاکسی لبخند می زند که خودروها مال اوست وارد کننده کمربند ایمنی است و ویدئوهای کره ای را هم او وارد می کند، تازه کیش را هم به یک شیخ عرب فروخته، و اگر کسی این را بفهمد می تواند حرف مردم را تکرار کند و بر پشت قاطر بپرد اما حکایت ادامه دارد هر چه کاپشن زیر بغل پاره فرسوده بپوشد تا ساده زیستی را یادآور شود، در مسجد روی گلیم بخسبد تا عکاسان عکس بگیرند همان عکاسان چشمک می زنند و به هم می گویند نابغه ساده زیست اضافه حقوق مگه نمی خوای.
این که در کتاب ها خوانده ایم ایرانیان چطور بود که این همه هجوم از غرنویان و سلجویان و مغولان و مقدونیان و اعراب و روس ها و عثمانی ها را نه به جنگ بلکه به سکوت خود هضم کردند و محو کردند، یکی از روش های عملی آن هضم و محو همین است. چنان می کنند که شاه با کریم کرد. تا دیگر نیازی به لطیفه نباشد راه که برود خود به خود حرم به قهقهه افتد.
گفتند کریم شیره ای پدرش مرده بود وقتی احضار شد به حرم مبارکه ناصرالدین شاه، به میرنقیب گفت پدرمرده ام حال خنداندن و خندیدن ندارم، نقیب گفت به قبله عالم نمی توان گفت. ناگزیر رفت. چنان که معمول بود شاه در وسط نشسته بود اهل حرم گوش تا گوش، کریم شیره ای نمی توانست لودگی کند، اشکش جاری بود همان طور در تخته روی حوض راه می رفت صدای قهقهه حرم تا ته باب همایون می رفت. متعجب مانده بود که گریه دارم و سیاه پوشم این جمع به جای شیون دارند از خنده می ترکند. تا رسید به جائی که خطر کرد و گفت مسلمانا بابام مرده، اما زن و مرد دلشان را گرفته بودند تا معلوم شد همان اول که کریم شیره ای وارد شد یک کاغذ بزرگ پشتش چسبانده اند که رویش نوشته اند کریم امشب حال نداره.
و اینک به کارکرد این سکوت نگاه کنیم. پانزده ماه است دولتمردان و اعوان و انصارشان که روز به روز ریزش می گیرند شادمانانه خبر می دهند که سبزها تمام شدند، هر شب کیهان و یکی در میان رسالت خبر می دهند که هاهاها دیشب کروبی زد در گوش موسوی و جبهه باطل ویران شد، صبحش روزنامه جوان – که در تاریخ به عنوان نشانه و هنر تخیل پردازی به اسم روزنامه نگاری خواهد ماند می نویسد "کروبی در صدد است دوشنبه آینده به خاتمی تلفن کند و او را تحریک کند به صدور بیانیه"، اما بخوانید نامه های همسران سرداران شهید و هم همسران زندانیان را تا ببینید که در خانه زندانیان و زیر فشارهای این فتنه مرده چه می گذرد. مگر نه که همه شورست و زندگی است. عشق های تازه به بیان کشیده شده، دل های مطمئن و شاد از همراهی مردم. این هائی که نگاه های مردم را در خیابان ها صید می کنند. پیام های همدلی را می گیرند. اگر نامه های ساختگی بازجویان و یا تلفن های نوعا مرتضوی وار – نیمه شبان برای لرزاندن همسران زندانی – ده است نامه های بی امضای همه مهر و عشق، پیام های تلفنی همه سرفرازی هزاران است.
اگر در جبهه ای که پول توزیع می شود، مقام می دهند و دفتر و خانه می بخشند، پیروزی های موضعی جشن گرفته می شود، باید دید در خانه زندانیان چه هاست. اصلاح طلبان در همین لحظات که آهن گداخته توزیع دلارهای نفتی را در دست کسانی گذاشته اند که نه می توانند کوتاه ترین آزادراه کشور – تهران به پردیس را که افتتاح کرده اند بگشایند، نه راه آهن شیراز به اصفهان را که آن همه خرج تبلیغش شد، دو ماه گذشته نه پول دارند در حساب نوزدان بنهند و تازه در هراسند که اگر هدفمند کردن یارانه پوست خربزه باشد چی.
همسر شهیدان باکری و همت را. بخوانید نامه های همسران نوری زاد را. و در مقابل این ها کیهان خبر داده که هفده تن از همسران شهیدان سرافراز سرداران نامه نوشته و ولایتمداری خود را اثبات کرده اند. کسی هم نباید بپرسد مگر سردار عزیز جعفری و سردار فضلی شهید شده اند که همسرانشان در پای این نامه امضا دارند، و مگر کسی گفت از میان صدها هزاران سپاهی هفده نفر با شما نیستند. و تازه مگر همسر باکری از ولایتمداری چیزی کم گذاشته بود. باری حنائی است که از شدت استعمال بی رنگ شده است.
جـــرس: مراسم بزرگداشت زندانیان سیاسیِ جانباخته در جریان اعدامهای تابستان سال ١٣۶۷، با شرکت چند تن از زندانیان سیاسی وقت و همچنین فعالان حقوق بشری، در کتابخانه آرلینگتونِ ایالت ویرجینیای آمریکا برگزار شد.
به گزارش منابع خبری جرس، یکشنبه چهارم مهرماه (٢۶ سپتامبر)، به همت «کمیته همبستگی با مطالبات دموکراتیک مردم ایران»، کتابخانه مرکزی آرلینگتون شاهد برگزاری مراسمی در یادبود کشتار تابستان ۶۷ بود.
این مراسم که با استقبال ایرانیان و غیر ایرانیان بسیاری مواجه شد به تبیین جنایت تابستان ۶۷، عاملان آن و ضرورت پرداختن به این موضوع اختصاص یافت.
در این مراسم، الیز اورباخ، منیره برادران، رویا برومند و ایرج مصداقی به ایراد سخنرانی پرداختند.
روشن شدن تصویر پرده 67 به نفع همگان و به نفع آزادی خواهی و دموکراسی است
در حاشیه این مراسم مستندی از کشتار تابستان ۶۷، ساخته حسن سربخشیان به نمایش درآمد و هنرمند جوان نیما سلحشور به اجرای موسیقی پرداخت.
همچنین حسام یوسفی شعری از مینا اسدی در گرامیداشت جانباختگان تابستان ۶۷ را دکلمه نمود.
الیز اروباخ مسئول بخش ایران سازمان عفو بین الملل که روی بسیاری از موارد اعدام در ایران تحقیق کرده، در این مراسم خاطرنشان کرد "جهان هنوز باید در مورد اعدام های تابستان ۶۷سوال کند و پیگیر این اقدام ضد بشری باشد. اینک ایران دومین کشور در رقم اعدام در جهان است. این در حالیست که چین رتبه نخست را به خود اختصاص داده اما با مقایسه جمعیت دو کشور به وضوح می توان اعلام کرد که ایران رتبه نخست اعدام در جهان را به خود اختصاص دادهاست.
وی همچنین با بررسی اعدام های اخیر و احکام صادره، حکم خطرناک محاربه که باعث اعدام تعداد زیادی از کسانی شد که فقط در تظاهرات شرکت داشته اند و تصاویری از آنها پخش شده که در حال سنگ انداختن هستند.
سخنران بعدی مراسم منیره برادران زندانی سیاسی دهه شصت و نویسنده کتاب «حقیقت ساده» بود که با بررسی روزهای زندان و اعدام های تابستان ۶۷، به بیان پاره هایی از خاطرات خود پرداخت.
برادران ضمن برشمردن روزهای سخت زندان، فضای رعب و وحشت و اعدام ها گفت: آن روزها کیسه های سیاهی دوخته می شد و در کمال ناباوری به خانواده ها می دانند، این کیسه های سیاه چیزی نبود جز تمام بازمانده زندانی سیاسی.
برادران ادامه داد: جمهوری اسلامی دختران و پسران جوانی را اعدام کرد که هرگز گناهی جز باور به اعتقادی خاص در وجودشان نبود. باید عاملین این قتل ها شناسایی شوند و در دادگاه صالحه حاضر . نباید این صفحات ازتاریخ این سرزمین به دست فراموشی سپرده شود.
رویا برومند موسس بنیاد عبدالرحمن برومند که چندین سال است در حال طبقه بندی و جمع آوری خاطرات و اسناد این کشتار بزرگ تاریخی است از گزارشی که چندی پیش بنیاد برومند منتشر ساخت، یاد نمود و تصریح کرد: جفری رابرتسون وکیل بلند پایه جهانی به دقت روی این مساله کار کرده است و ما توانستیم گزارشی جامع از این کشتار در سایت خود منتشر کنیم.
زندانیانی که حکم داشتند و منتظر پایان دوران زندان خود بودند ناگاه به بهانه عملیات مرصاد (حمله مجاهدین خلق به مرزهای غربی ایران) به جوخه اعدام فرستاده شدند؛ بسیاری از آنها زنان و مردان جوانی بودند که حتی دست به هیچ اقدام مسلحانه نزده بودند.
وی با بیان نظرات مسئولین و رهبران وقت جمهوری اسلامی که گفته بود کسانی که در زندان ها بر سر نفاق خود پافشاری کرده و می کنند محارب و محکوم به اعدام هستند، گفت: آنها معتقد بودند نظام اسلامی در حال پرداخت هزینه هنگفتی برای نگهداری زندانیان است و این زندانیان کافر در حال استفاده از منابع مسلمانان هستند و باید کشته شوند.
ایرج مصداقی، زندانی سیاسی در دهه شصت که از اعدام نجات یافت، در ادامه مراسم به بیان چرایی روشن شدن عاملان کشتارهای دهه شصت برآمد و گفت: اگر امروز کهریزکی وجود دارد، ادامه اوین و کشتارهای تابستان ۶۷ است. اگر بخواهیم عدالت رعایت شود و حقیقت روشن گردد باید توجه کنیم که با فراموش کردن تابستان ۶۷، نمی توان کاری از پیش برد.
مصداقی ادامه داد: اینکه تاج زاده نامه می نویسد یک قدم بزرگ است. اینکه زهرا رهنورد از سال تابستان ۶۷ می گوید خود بسیار خوب است .
نویسنده کتاب «نه زیستن؛ نه مرگ»، خاطرنشان کرد: روشن شدن هر چه بیشتر تصویر پرده تابستان ۶۷ به نفع همگان و به نفع آزادی خواهی و دموکراسی است .
اعدام زندانیان سیاسی در تابستان ١٣۶٧ واقعهای بود که طی آن عده بسیاری از زندانیان سیاسی در زندانهای جمهوری اسلامی در ایران در ماههای مرداد و شهریور ١٣۶٧ اعدام شدند. به طور کلی جرم زندانیان همکاری با سازمانهای مخالف جمهوری اسلامی بود و محل دفن اعدام شدگانِ تهران، گورستان خاوران در جنوب شرق تهران می باشد.
مرحوم آیت الله منتظری که مهم ترین معترض این اعدام ها بود و روابط وی با رهبر فقید جمهوری اسلامی بر سر همین مسأله به بن بست نهایی رسید، رقم اعدام شدگان را بین سه تا چهار هزار نفر می دانست و در خاطرات خود به جزئیات این واقعه اشاره کرده بود.
جرس: محمدعلی دادخواه وکیل علی ملیحی در خصوص تایید حکم چهار سال حکم زندان موکلش گفت: وی خبرنگار بود و با توجه به اصل ۱۶۸ قانون اساسی که محاکمات مطبوعاتی باید در دادگاه عمومی و به طور علنی و با حضور هیات منصفه انجام شود به نظر من دادگاه واجد این اوصاف نبود و صلاحیت رسیدگی نداشت.
به گزارش کمپین بین المللی حقوق بشر در ایران، وکیل این عضو ادوار تحکیم وحدت، افزود: مضافا به اینکه، وی خبرنگار بوده و در جاهایی که دادستان ادعا می کردند که ایشان نباید حاضر باشد، اختیار و حق قانونی اش بوده که حاضر شود. این دقیقا مثل این است که به پلیس بگوییم که چرا در صحنه جرم حاضر شدی. یا به پزشک بگوییم چرا در بیمارستان حاضر شدی. خبرنگار دراین موارد چشم و گوش جامعه است. مردم انتظار دارند که حقیقت مطالب را از او بگیرند و بشنوند وگزارش گر صادق و روایت گر امینی باشد که مطالب را اعلام کند.
دادخواه در مورد حضور در تجمعات که از دیگر اتهامات ملیحی به شمار میرود، گفت: آنها گفتند در یک سری تجمعات بوده است که بوده یا نبوده امر دیگری است اما اگر حتی باشد هم با توجه به اینکه ایشان کارت رسمی خبرنگاری دارد نمی شود آن مساله را تعمیم بدهند.
وکیل این زندانی درخصوص اقدامات آتی درباره این پرونده اظهار داشت: با توجه به اینکه این حکم قطعی است از نظر روال دادرسی، روال عادی و عرفی مبنایی نیست. مگر اینکه با توجه به اینکه ایشان فاقد پیشینه کیفری است ازیک سو وبا توجه به اینکه ایشان نزدیک به ۱۱ ماه است که در زندان به سر می رود به صورت مشروط به اخذ مرخصی بپردازد که در این زمینه اقدام خواهد شد» آقای دادخواه تاکید کرد که تا کنون غیر از زمان دادگاه اجازه داده نشده است که وی در زندان حضور پیدا کند.
او از مسوولان خواست در آستانه جشن مهرگان آزادی زندانیان سیاسی را فراهم آورند و افزود: در آستانه جشن مهرگان هستیم و مهرگان جشن عدالت و انصاف و پایداری مهربانی و انصاف است. روزی است که کاوه آهنگر به همراهی فریدون بر ضحاک پیروز شد، روزی است که داریوش بر بردیای دروغی چیره گشت. در سنت ایرانی هم در اسطوره و تاریخ هم مهرگان بسیار ارجمند و قابل توجه است. بر همین اساس با توجه به فرهنگ، سنت و میراث دیرین این سرزمین نسبت به همه زندانیان که جوانانی هستند که شور و شوق فردای بهتر این سرزمین را در دل وجانشان دارند اقدام سریعی انجام بگیرد. در هر صورت من امیدوارم خبرهای بیشتری را بعدا بتوانم برای عموم اعلام کنم.
حکم دادگاه تجدید نظر علی ملیحی دقیقا همان حکمی بود که وی در شعبه ۲۸ دادگاه بدوی دادگاه انقلاب دریافت کرده بود. ریاست این دادگاه به عهده قاضی مقیسه است که بسیاری از فعالان سیاسی و اجتماعی را پس از انتخابات سال گذشته دادگاهی کرده است. علی ملیحی به اقدام علیه امنیت ملی به دلیل شرکت در تجمعات این حکم را دریافت کرده است. او از ۲۰ بهمن سال گذشته در زندان به سر می برد.
ابتدا شما را نادیده می گیرند. سپس به شما می خندند، بعد با شما مبارزه می کنند. آنگاه شما پیروز خواهید شد
ابتدا شما را نادیده می گیرند. سپس به شما می خندند، بعد با شما مبارزه می کنند. آنگاه شما پیروز خواهید شد
(ماهاتما گاندي)
عکس: کاریکاتور زمتون - دام گذاري