Wednesday, January 9, 2013

مصاحبه خرداد با فخرالسادات محتشمي پور درباره دغدغه هاي روزمره خانواده زنداني...

 
 

Sent to you by Protester via Google Reader:

 
 

via خرداد by خبرنامه خرداد on 1/6/13

 خرداد- گفت و گو - معمولا همسران مردان سياست را به نام آنها مي شناسند اما فخرالسادات محتشمي پور در اين قاعده استثنايي تمام عيار است. همسر سيد مصطفي تاج زاده ، ميان اهالي سياست به صراحت لهجه و فعاليت در امور زنان مشهور است اما شايد از روزهاي پس انتخابات ۸۸ و بازداشت همسرش، خانواده زنداني سياسي بودن عنواني است که بيشتر با گفتار، نوشتار و فعاليت او همخواني دارد. محتشمي پور اين روزها با ادامه بيماري آقا مصطفي و کوتاهي پي در پي مسؤولان امنيتي زندان که همچنان به ادامه حبس انفرادي وي اصرار دارند، روزهاي سختي را مي گذراند اما وظيفه احوالپرسي فرصتي براي گفتگو فراهم آورد تا پاسخ به چند سؤال درباره وضعيت خانواده زندانيان سياسي و همينطور سيد مصطفي تاج زاده ره آورد اين گفتگوي مکتوب اينترنتي باشد. اين مصاحبه هفته قبل انجام شده است و آخرين خبرها از بستري شدن سيد مصطفي تاج زاده در بيمارستان حکايت دارد. از طرف دست اندرکاران نشريه خرداد براي ايشان و همسر بزرگوارشان آرزوي سلامتي و سربلندي داريم.

با توجه به اينکه همسر شما زنداني سياسي هستند و به هر حال از احوال ديگر خانواده هاي زندانيان سياسي هم با خبر هستيد لطفا براي ما از دغدغه هاي روزمره زندگي يک خانواده زنداني سياسي که شايد کمتر در موردش حرف زده شده است بگوييد.
آدم برچسب خانواده زنداني سياسي را که مي خورد ديگر زندگي‌اش مثل آدم هاي معمولي نيست. نام زنداني‌اش بر او خواه ناخواه بار مي شود و اين دو حالت دارد. يا آدم با زنداني‌اش هم فکر و هم راه و هم جهت هست يا نيست. اگر نباشد کار کمي سخت مي شود يعني نمي شود تعلقات عاطفي را از علقه هاي سياسي جدا کرد. اين است که معمولا کساني که فاصله نگرش و گرايش با عزيز دربندشان دارند مي مانند در يک برزخ. از يک سو ظلم مجسم را مشاهده مي کنند و نمي توانند انکار کنند و از طرف ديگر طبق قاعده و فورمول لايتغير اقتدارگرايي بايد بپذيرند که خانواده يک محکوم امنيتي هستند که دارد مکافات عمل مجرمانه‌اش را مي کشد و اين چنين است که پيگيري حقوق انساني و اوليه او کمي تا قسمتي سخت مي شود!  اما وقتي که با زنداني ات هم عقيده و هم راه باشي آن وقت بيرون از زندان و دور از شرايط او سخت معذّب مي شوي. انگار نيمه ات را از تو جدا کرده اند و حبس کرده اند. آدم نصفه نيمه مي شوي. خانواده زنداني سياسي چه دغدغه اي مي تواند داشته باشد جز اين که عزيزدلش را از هلفدوني (به قول قدما) بکشد بيرون تا هواي تازه استنشاق کند و بوي گل و ريحان و صنوبر را استشمام کند!؟ خانواده زنداني سياسي که باشي ديگر آسمانت رنگ آسمان ديگر مردمان روي زمين نيست. خانه ات گرم نيست. دلت گرم نيست. هي مي نشيني قرآن مي خواني، دعا مي خواني و دلت باز مي شود. اما به محض اين که به بهانه اي غيبتش يادت بيايد، دلتنگي هم مي آيد و هم نشين دلت مي شود. بعد بهانه گيري مي کني. مي روي سرت را گرم کني تصويرش
مي آيد مي نشيند در مقابل نگاهت. اشکت را در مي آورد. آن را از بچه‌ها مي پوشاني دلت آينه مي شود مقابلت و باز اين قصه ادامه دارد ...
خانواده زنداني سياسي که باشي دغدغه هايت از جنس مردم معمولي نيست. حوصله فکر کردن به گراني و کمبود مواد غذايي و مواد اوليه کارخانه‌ها و کارگاه‌ها را نداري. حوصله فکر کردن به ترافيک و آلودگي هوا را هم نداري و حتي حوصله خواندن تيتر روزنامه‌ها را هم نداري که از وقايع روز مي نويسند و روده درازي مي کنند. حوصله مهماني و عروسي و گردش و تفريح را هم نداري چون بيشتر جاي خالي عزيزت را احساس مي کني و تازه حوصله جواب دادن به سؤال هاي تکراري دوستان و اقوام و آشنايان در مورد عزيز دلت را هم نداري. در عوض دوست داري در جمع ديگر خانواده هاي زندانيان سياسي حاضر شوي با آن‌ها قرآن بخواني با آن‌ها دردهايت را مرور کني و حس کني که اين درد مشترک است و تسلا بگيري و آرام بگيري. به گزارش احوال ديگران گوش بسپاري و شنيده هايت را سبک و سنگين کني و هم ذات پنداري کني و با جمع دنبال راه چاره بگردي و اقدامات ممکن را مرور کني و دل به دريا بزني و خودت را به خدا بسپاري و يا علي مدد بگويي و پاي در راه بگذاري که خود بگويدت که چون بايد رفت!
دغدغه هاي يک خانواده زنداني سياسي در درجه اول سلامت عزيزدربندش است. سلامت جسم و جان و روان و خداي ناکرده اگر زنداني در شرايط خاصي باشد مثل انفرادي و يا در تبعيد يا اعتصاب غذا، اين دغدغه‌ها بيشتر و بيشتر مي شود. خدا نکند که هزينه هاي زندگي دست و پاي خانواده‌ها را در غياب سرپرست خانواده يا معين و ياور سرپرست خانواده ببندد آن وقت است که دغدغه‌ها رنگ ديگري به خود مي گيرد و هراس از اين که زنداني از مشکلات باخبر شود و دست و پا بسته و در حبس و زنجير تنها فکرش مشغول شود و غصه سراپاي وجودش را فراگيرد، فشار را بر خانواده بيشتر مي کند. گاهي دل‌ها مي شود گنجينه اسرار و کليد اين گنجينه هم در دست خانواده زنداني مي ماند. يک دغدغه ديگر هم هست که اختصاص به زوجين جوان دارد. يعني دخترک‌ها يا پسران تازه عروس و داماد. چه بسا که اين زندگي هاي هنوز به سامان نرسيده و قوت پيدا نکرده بسته به ميزان وجدان و شرف بازجو در معرض خطرات جدي قرار مي گيرند. ياران رها مانده از دلدار در هراس از آينده خود در زندگي مشترک روزهايشان را شب و شب‌ها را روز مي کنند و هر صاحب عقل سليمي مي داند که تنها ۲۰دقيقه در هفته به شکل کابيني ملاقات و گفتگو ميان زوجين آن هم در کنار جمعي از ديگر اعضاي خانواده هرگز پاسخ نيازهاي همه جانبه آنان نبوده و نخواهد بود. مادران و پدران پير و بيمار در هر نوبت ملاقات دچار مشکلات اساسي و فشارهاي عاطفي رواني مي شوند و خدا نکند که زنداني فرزند خردسال يا نوجوان و جوان داشته باشد که در هر سه حالت درد و اندوه بيشتر مي شود. کودک پدر مي خواهد نوجوان پدر مي خواهد جوان پدر مي خواهد يا فرقي نمي کند همه اين‌ها مادر مي خواهند اما شيشه هاي دوجداره مانع در آغوش گرفتن عزيزان هستند و گوشي هاي تلفن گرما و لرزش و طنين صداهاي مهربان را خوب منتقل نمي کنند. از دغدغه هاي ما مي پرسيد، بسيارند به همين اندک بسنده کنيد ...

به نظر شما چرا با وجود هزينه هاي سياسي و رواني زيادي که برخي رفتارهاي غيرقانوني در برخورد با زندانيان سياسي به نظام و مردم وارد مي کند،بارها و بارها شاهد تکرار اين رفتارها و رويه‌ها هستيم؟
اقتدارگرايان وارد باتلاقي شده اند که خروج از آن بسيار سخت است و دست و پا زدن هايشان روز به روز موجب غرقه شدن در اين باتلاق مي شود. راه عقلانيت را دور زده اند و با بي خردي فرصت‌ها را از دست مي دهند و به نصيحت ناصحان مشفق بي توجهي نشان مي دهند. معلوم است که سخت گيري به زنداني سياسي براي حکومت نتيجه معکوس دارد. اين را ساواک در دوره شاه تجربه کرده بود اما متأسفانه اين‌ها از گذشته عبرت نمي گيرند و فکر مي کنند با شعار النصر بالرعب هنوز هم
مي توانند خفقان ايجاد کنند غافل از اين که اين شعار و حربه تنها در جوامع بي سواد و بي اطلاع کاربرد دارد. و امروزه اصل دانايي به همراه شجاعت و جسارت مانع از موفقيت ارعاب و تهديد و فشارهاي زياد است و مسجد مهمان کش ديگر کارايي‌اش را از دست داده است!

از وضعيت سلامتي آقا مصطفي چه خبر؟
همسرم با توجه به روزه داري مستمر بيش از دو سال دچار مشکلاتي شده که متأسفانه عدم مراجعه به پزشک متخصص موجب پوشيده ماندن خطرات آن براي خودش و ما شده است. اما هشداري که پزشکان به دنبال بالارفتن فشارخون ايشان در دو هفته گذشته داده اند حاکي از نگراني شديد آنان از وضعيت بحراني ايشان است. متأسفانه علي رغم پذيرشي که ما از بيمارستان قلب تهران گرفتيم براي اعزام ايشان هيچ اقدامي صورت نگرفت و حتي روند طبيعي درمان چشم ايشان هم با وقفه مواجه شده است. ضعف جسمي همسرم در آخرين جلسه ملاقات(شنبه گذشته) کاملا مشهود بود و حتي خود ايشان اعتراف کرد که هفته گذشته به دليل ضعفي که داشته دو روز از گرفتن روزه خود داري کرده است که اين مسأله در تمام مدت روزه داري ايشان تا امروز بي سابقه بوده و او فقط در ايام محدود و کوتاه مرخصي روزه نبوده اند. دراثر پيگيري هايي که من داشته‌ام دادستاني قول اعزام ايشان را هم براي معالجه چشم و هم چکاب و بررسي هاي تخصصي در مورد مشکلات اخيرشان را داده اند که اميدوارم با کارشکني مواجه نشده و در موقع خود اقدام شود.
لازم به ذکر است درمان مقطعي تاجزاده راه حل نيست چرا که بايد مسبب اصلي بيماري که همان روزه داري مداوم اوست، بي موضوع شود و اين بي موضوع شدن مستلزم انتقال ايشان به بند عمومي ۳۵۰ است. يعني انجام همان روال طبيعي و قانوني که متأسفانه از اولين روز اجراي حکم اين زنداني خاص جمهوري اسلامي از او دريغ شده است. اميدوارم عقلانيت در اداره امور کشور حاکم شود.





 
 

Things you can do from here: