Friday, April 9, 2010

جنبش رهایی بخش ملی


جنبش رهایی بخش ملی

ندای سبز آزادی

 

آقای پیمان، بعد از گذشت نزدیک به ده ماه از تولد جنبش سبز ماهیت و نحوه عملکرد آن را چگونه ارزیابی می‌کنید؟ به دیگر سخن نسبت میان جنبش سبز و سایر جنبش‌ها و حرکت های اجتماعی آزادی خواهانه جامعه ایرانی را چگونه ارزیابی می‌کنید؟ آیا این جنبش را در تداوم همان جریان صدساله مشروطه خواهی ایرانی می بینید یا هویت مستقل ومتفاوتی برای آن قائلید؟

هنوز هم بر این باورم که جنبش سبز به لحاظ ماهیت و اهداف در قد و قواره یک جنبش ملی رهایی بخش ظهور نمود و از این بابت بی شباهت به سه جنبش بزرگ سده اخیر ایران نبوده و در تداوم و تحقق آمال و ارزش‌هایی پدید آمده در آنها سیر می کند و همان هدف‌ها و خواسته‌های اساسی را دنبال می‌کند. بیش از یک قرن است که ملت ایران برای رهایی از انقیادهای سه گانه، یکی سیاسی یعنی استبداد و خودکامگی در حوزه سیاست، دوم فرهنگی: یعنی وابستگی فکری و عقلی به مراجع و کانون هایی بیرون از خرد و شعور فردی و جمعی و بالاخره اجتماعی-اقتصادی، یعنی از سلطه و مناسبات مبتنی بر عارت، دلالی، بهره کشی و تبعیض و بی عدالتی مبارزه می کنند. به رغم پیروزی های مقطعی و دستاوردهایی نظیر قانون اساسی در بردارنده اصولی مربوط حقوق اساسی ملت، حق آزادی و حاکمیت ملی و نهادهایی چون انتخابات آزاد، مجلس نمایندگان، استقلال قوا، مطبوعات و احزاب آزاد و مستقل تا تحقق آن هدف ها و دستیابی به یک نظام سیاسی مبتنی بر رضایت و رای مردم و حکومت مقید به قانون و پاسخگو در برابر ملت و دستگاه قضایی مستقل و هم چنین تضمین آزادی و فکر و استقلال رای و وجدان و برابری و عدالت اجتماعی راه درازی در پیش است.

قطعا جنبش سبز دارای تفاوتها و مشابهتهایی با انقلاب مشروطه، نهضت ملی نفت و انقلاب ۵۷ هست. اما در آنجا نظرم این بود که جنبش با انقلاب ۵۷ همان نسبت را دارد که نهضت ملی کردن نفت با انقلاب مشروطه. از این بابت که نهضت ملی در صدد ایجاد انقلاب جدید و تغییر نظام مشروطیت و قانون اساسی نبود بلکه می خواست به فترتی که با کودتای ۱۲۹۹ و روی کار آمدن دیکتاتوری رضاشاه در تداوم جنبش مشروطیت و اجرای اصول قانون اساسی و تعطیلی حقوق اساسی ملت پدید آمده بود پایان دهد. یعنی حقوق اساسی ملت را به آنان بازگرداند از مداحله و اعمال نفوذ قدرتهای استعمارگر خارجی و منتقد داخلی بویژه شاه و درباریان و خوانین و مالکان بزرگ با ارتش و نیروهای نظامی در امر انتخابات و اموری که جزء لاینفک حقوق و آزادیهای ملت است جلوگیری نماید. جنبش سبز نیز انقلاب جدیدی برای تغییر نظام سیاسی کشور نیست. بلکه می خواهد مهم ترین اصول قانون اساسی را که مربود به حقوق و آزادی‌های ملت است و بنیان آزادی عقیده و استقلال رای و وجدان فردی و جمعی هست، از محاق تعطیل و تجاوز و تطاول حکومتگران خارج سازد. در این میان تضمین آزادی انتخابات و مطبوعات و احزاب و عقیده و بیان نقش کلیدی دارد. به همین خاطر دکتر مصدق زمانی که به نخست وزیری برگزیده شد، اصلاح قانون انتخابات را که پایه نظام مشروطه و تضمین کننده حق حاکمیت ملی و پیشرف به سوی دموکراسی بود در کنار اجرای خلع ید و قطع مداخله بیگانگان در امور داخلی و حقوق حاکمیت ملی به عنوان برنامه دولت خود به مجلس پیشنهد کرد و همان ها را شرط قبول پست نخست وزیری قرار داد. جنبش سبز نیز نیروی محرکه اصلی خود را از خواست ملت برای تضمین انتخابات آزاد و سالم و قطع مداخلات کانونهای قدرت در این امر مهم ملی، اخذ نمود و با شعار « رأی من کو؟ » آغاز گردید.

حرکتی اجتماعی که با شعار "رای من کو" آغاز شد به جنبشی بدل شد که رهبران و حاملان متعددی در ماه‌های اخیر داشته است. یمی از مسائل مهم مورد بحث اخیر در مورد جنبش سبز مساله سازمان دهی آن بوده است. شما این مساله را چگونه ارزیابی می کنید؟

جنبش سبز فاقد تشکیلات متمرکز و سراسری است. نیروهای آن به صورت شبکه های متکثر و خودجوش عمل می کنند. این طرز عمل و ارتباط مناسب برای شرایطی است که در آن حداقل حقوق دموکراتیک مردم از جمله آزادی بیان و ابراز مخالفت رعایت می شود. بی دلیل نیست که جنبش های نوین اجتماعی با ساختار و روابطی گسترده ، افقی و شبکه ای و غیرمتمرکز اول بار در کشورهای بهره مند از دموکراسی بوجود آمد و ادامه حیات داده اند. جنبش سبز نیز در فضای نسبتا آزاد و باز ایام انتخابات پدید آمد و به سرعت نصج گرفت. وقتی وضعیت یک جامعه نظامی - امنیتی می شود و هر نوع تحرک اجتماعی و سیاسی و ارتباط فکری و عملی ناممکن و با شدت خشونت مقابله می گردد، این نوع سازماندهی برای برگزاری تجمعات قانونی و اعتراضات مسالمت آمیز بی اثر می گردد.

در شرایطی دیگر چه بسا که جنبش ها ناگزیر از تغییر مشی و راهبرد شوند و به روشهای مناسب برای مقابله با اختناق و انسداد کامل سیاسی روی آوردند. در حال حاضر به نظر نمی رسد که در میان نیروهای اصلی جنبش سبز چنین اجماع و اتفاق نظر و حتی تمایلی برای تغییر مشی و راهبرد فعلی مبارزه وجود داشته باشد. این امر به معنای غفلت از بکارگیری تاکتیک ها و اقدامات سیاسی و اجتماعی متنوعی برای ادامه حضور و بیان خواسته ها در چارچوب همان راهبرد اصلی نیست. لذا تا وقتی حاکمیت حقوق قانونی مخالفان را به رسمیت نشناسد و آنان را از همه امکانات و فرصت های قانونی نظیر آزادی مطبوعات، تجمعات قانونی و مسالمت آمیز و فعالیت احزاب محروم نگاه دارد. یک جنبش مدنی به دشواری می تواند نمایشهای اعتراضی از آن نوع که در ۲۵ خرداد ۸۸ شاهد بودیم ترتیب بدهد. اصرار بر مسدود کردن کلیه راههای بیان خواسته ها و اعتراضات از سوی حکومت ها، آنگونه که هم اکنون مشاهده می شود، خواه ناخواه عده ای اندک و در اقلیت را به چاره جویی های مقابله به مثل و اتخاذ شیوه های عمل شده در شرایط مشابه بر می انگیزد.

در ۲۲ بهمن سردرگمی و تشتت در نحوه حضور در این مراسم عمومی و مجاز در میان فعالان جنبش سبز مشاهده می شد. مضافا به این که عده ای از خارج و از طریق رسانه های غیر مستقل توهم وقوع یک اتفاق بزرگ و سرنوشت ساز را در اذهان دامن می زدند و برای بوجود آوردن چیزی که فاقد حداقل زمینه های ذهنی و عینی بود، رهنمود و دستورالعمل صادر می کردند. اقدامی که بر سردرگمی و تشتت آراء در داخل می افزود و عذر و بهانه کافی در اختیار افراط گرایان و تندروهای راست در حاکمیت جهت تشدید محدودیتها و وسیع تر کردن دایره بازداشتها قرار می داد. مشی این جناح در مقابله با معترضان و مخالفان سیاسی در اصل همان بود که در موارد متعددی در گذشته دنبال شده بود. یعنی اعمال نهایت شدت خشونت برای ریشه کنی و انهدام جریان هایی که به زعم آنان تهدید جدی تلقی می شوند. با این تفاوت که طی سی سال گذشته اول بار بود که مخالفت ها و اعتراضات از محدوده عمل یک یا چند جریان و گروه و حزب مخالف فراتر رفته و ابعاد ملی پیدا کرده است. آنها نه با یک « جریان » بلکه با یک «جنبش ملی » روبرو شده اند که همه قشرهای و نیروهای اجتماعی ناراضی خود را در دغدغه ها و مطالبات آن سهیم می دانند و حتی اگر در حال حاضر حضور عملی فعال و موثر در اعتراضات ندارند، اما با آن احساس همدردی و دلبستگی می نمایند

پس از ۲۲ بهمن بحث ها و نقد های زیادی درون جنبش شکل گرفته که هر چند گروه های تمامیت خواه آن را به تشتت و شکست جنبش نسبت می‌دهند اما بیش از هر چیز نشان پویایی و نقد پذیری جنبش است. بخشی از این نقد ها به ظرفیت حضور در خیابان مربوط میشود. سرکوب شدید مردم به ویژه در عاشورا این پرسش را مطرح کرد که آیا نباید راه ها و چهارچوب های دیگری هم برای نمایش نارضایی عمومی پیدا کرد؟

اگر موجودیت یک جنبش اجتماعی آن هم از نوع ملی و رهایی بخش را فقط در توان برگزاری تجمعات خیابانی خلاصه و محدود باشد، ۲۲ بهمن برای جنبش سبز یک شکست است، اما می دانم که چنین نیست، ۲۲ بهمن نشان داد که در حال حاضر تاکتیک برگزاری تجمعات گسترده مسالمت آمیز خیابانی برای جنبش سبز ناممکن است. این امر تاز زمانی است که جناح تندرو در القا و تحمیل این نظر و احساس که جنبش سبز ماهیت و هدفی برانداز دارد و توسط قدرتهای بیگانه تغذیه و حمایت می شود، بر مجموعه حاکمیت و مراجع تصمیم گیری اصلی در نظام موفق می باشد.

می دانیم که بخشهایی از نیروهای درون حاکمیت این نظریه را در مورد کلیت جنبش سبز نپذیرفته اند، اینان می گویند نگران بهره برداری دشمنان نظام و جریانهای برانداز از تحرکات و تجمعات جنبش سبز می باشند. بنابراین زمانی که بی پایه بودن این نظریه بر تعداد بیشتری از عناصر موثر درون حاکمیت آشکار شود و بویژه اگر پل ارتباطی برای گفتگوی انتقادی میان جنبش سبز و حاکمیت برقرار گردد. این احتمال هست که فرصت های تازه ای برای حضور فیزیک نیز فراهم آید. اما یک جنبش ملی که ریشه در خواسته های رهای بخش تاریخی و رنجها و مصائب دوران انقیاد دارد، با اعمال این محدودیت ها متوقف نمی گردد و فروکش نیم کند بکله تعمیق یافته و ضمن تقویت اشکال مقاومت فرهنگی ، معنوی و اخلاقی به انباشت نیروهای محرکه ذهنی، عاطفی، روحی، اخلاقی و فکری ادامه می دهد. و در بستر تعامل و همکاری از بسترهای گوناگون فعالیتها و همبستگی های اجتماعی، مدنی، فرهنگی و هستی اجتماعی خویش را متحول می کند و ارتقا می بخشد. بطوری که در فرصت های پیش رو از جمله انتخابات ادواری با توان و انسجام و بلوغ بیشتری حضور خواهد یافت. جنبش سبز پس جنبشی اجتماعی برای تامین حقوق شهروندی و در صدر همه حق رای در ذیل انتخابات آزاد است. هدف از این حرکت مشروط و مقید کردن رفتار و سیاستهای حکومت و البته همه مردم به قانون است.

در این هشت ماه جنبش سبز حضور پرقدرت خود را در حیات سیاسی، اجتماعی و فرهنگی کشور اثبات نمود. خشونت کم سابقه ای که علیه آن به کار رفت و خونهایی که به زمین ریخته شد و مصائب و رنجهایی که فعالان شجاع آن متحمل شدند، تنها آنرا تعمیق و استحکام بخشید. خطای بزرگی است اگر تصور شود ممانعت از حضور فیزیکی در خیابانها نشانه افول یا مرگ آن است. بعید می دانم که حتی عاملین و آمرین سرکوبها این حقیقت را ندانند که روح ملی و شعور و خودآگاهی که با این جنبش بیدار و فعال گردید، هشیار و سرزنده تر از هر زمان هستی اجتماعی ملت را زیر تاثیر و فرمان خویش گرفته است. این به معنای فراتر رفتن انگیزه ها و کنش ها از سطح ذهنیت و یا مطالبات صرفا مادی و اجتماعی و درگیر شدن هستی اجتماعی مردم در امر رهایی از قیود بازدارنده سیاسی، فرهنگی و اجتماعی و اقتصادی است. مهمترین نشانه اش برجسته شدن ابعاد فرهنگی، هنری و زیباشناختی و عرفانی جنبش سبز است. دلبستگی و مشارکت فعال و خودجوش فعالان عرصه هنر و فرهنگ وعلم و خلاقیت هایی که در دفاع از حقانیت و وطالبات آن انجام می دهند. به میزانی که حضور و پایداری فیزیکی در فضاهای عمومی دشوارتر می گردد، وجه حضور و مقاومت فرهنگی تقویت می گردد. این شیوه مقابه با تجاوز و خشونت را ایرانیان طی هزاران سال تاریخ پر از نشیب و فراز با خود آموخته و بکار گرفته اند.

حوادث سخت و تلخ بعد از خرداد تا ۲۲ بهمن کسانی را که با شور و احساسات و به امید کسب پیروزی های سریع و آسان به میدان می آمدند و دشواری و طولانی بودن را را حدس نمی زدند به تفکر و تعمق وادار کرده است. این سکوت ظاهری الزاما به معنای انفعال و سرخوردگی نیست. آنها در حال بازاندیشی و تامل در اموری هستند که پیشتر به سادگی از آنها عبور می کردند و به تدریج متوجه می شوند که تحقق هدفهای جنبش سبز و رهایی از انقیادهای سه گانه و آماده شدن برای ورود به دوران زیست دموکراتیک، انسانی، اخلاقی و خردمندانه، تنها در دراز مدت میسر است. راهی که در بستر آن بای یک چشم به واقعیتهای بیرون از خود و با چشم دیگر به خویشتن (جمعی) خویش می نگرند. ضمن نقد خویشتن، در جریان عمل هدفمند رهایی بخش بر محور ارزشهای مشترک هستی اجتماعی خویش را متحول می کنند و به مرحله بلوغ فکری و سیاسی و شکفتگی وجودی و اجتماعتی تازه ای می رسند و تولد جدیدی را تجربه خواهند کرد. پیمودن این راه نیازمند صبوری و پایداری و دوراندیشی و بهره مندی از بینش هستی شناختی و تاریخی است.

بخش دیگر نقد ها به مساله رهبری جنبش مربوط می شود. در اوایل شکل گیری جنبش سبز شما هم جزو افرادی بودید که رهبری جنبش را متعلق به مردم دانستید. عده ای هم از آقایان موسوی و کروبی تنها به عنوان رهبران نمادین جنبش یاد می کنند. خود آقای موسوی هم همواره رهبری را از آن مردم دانسته اند و رغبتی به ایفای نقش رهبری جنبش به معنی کلاسیک آن از خود نشان نداده اند. اما پس از ۲۲ بهمن این پرسش پیش آمد که آیا نباید در عین قبول تکثر در صداها و گفتگوی گروه های مختلف درون جنبش، آقایان موسوی و کروبی را به عنوان رهبرانی که تصمیمات نهایی را در بزنگاه های حساس می گیرند پذیرفت؟ هر چند گروهی دیگر چنین امری را تبدیل رابطه افقی فعلی جنبش با آقایان موسوی و کروبی به رابطه ای عمودی میدانند و از خطرات تبدیل این چهره ها به رهبران فرهمند سخن می گویند.

تمرکز همه تلاش روی تغییر ساختار قدرت یا تعویض و تبدیل حاکمان و غفلت از ایجاد تغییرات اساسی و بویژه هستی شناختی در درون جامعه خطای بزرگی است که در جنبش سبز باید از آن پرهیز شود. در غیر این صورت حتی در صورت کسب پیروزی فرجام و نتایجی چندان بیشتر و بهتر از جنبش های پیشین نخواهد داشت؟

انتقادی که به شکل رهبری جنبش سبز وارد آمده از این نظر وارد است که مرحله گذار از شکل رهبری متمرکز و کاریزماتیک به شکل غیر متمرکز و شبکه ای لحاظ نشده است. با توجه به ترکیب متکثر و فراگیر نیروهای جنبش سبز وجود تنوع گرایش ها در درون جنبش امری واضح است. لذا برای ایجاد هماهنگی و حفظ وحدت نظر و عمل حول محور اهداف و مطالبات مشترک پرهیز از تفرقه در موقعیت های حساس باید ترتیباتی اتخاذ شود که ضمن تسهیل گفتگوی گسترده در سراسر شبکه به منظور شکل گیری خرد جمعی و بهره گیری از ایده ها و ابتکارات عملی همه افراد و نیروها انسجام داخلی و وحدت عملی آنان تضمین شود. به طور مثال می توان تشکیل شوراهای گفت و گو و مشاوره مرکب از فعالان و نمایندگان گرایشهای مختلف را برای گردآوری و اتصال همه دیدگاهها از سراسر شبکه و جمع بندی و تلفیق آنها برای نیل به اجماع پیشنهاد کرد.

نقد سوم درباره امکان فراگیر تر کردن جنبش سبز است. آقای موسوی هم در بیانیه ها، هم در مصاحبه ای که پیش از ۲۲ بهمن داشت از لزوم حساس تر شدن جنبش سبز به مسائل اقتصادی عمومی جامعه و همچنین پیوند زدن جنبش با درد ها و مشکلات طبقات محروم تر اقتصادی و به ویژه کارگران سخن گفته است. از طرفی گروهی هم جنبش سبز را به جنبش طبقه متوسط با خواست آزادی های حقوقی تقلیل می دهند. نظر شما در باره این پیوند چیست؟ با توجه به وابستگی معیشتی کارگران به دولت چنین چیزی را ممکن می دانید؟ چه راهکاری برای گسترش جنبش به گروه ها و طبقات اجتماعی و اقتصادی که علی رغم نارضایتی های شان هنوز به شکلی فعال به جنبش نپیوسته اند پیشنهاد میکنید؟

یکی از راهای ایجاد پیوند استوار و موثر میان نیروهای اجتماعی فعال در عرصه تولید و خدمات، شرکت داد نمایندگان و فعالان اجتماعی و صنفی آنان در گفت گو های درون جلسات مشورتی است. مهم تر و موثر تر از آن منعکس کردن مشکلات و مطالبات آنها از سوی جنبش سبز و حمایت موثر از آنها در مواجهه با معضلات و محرومیت های اقتصادی و اجتماعی است. فراموش نکنیم که تحقق هدفهای جنبش سبز مستلزم مشارکت موثر همه نیروهای اجتماعی مولد (فکری و یدی) نظیر کارگران، کشاورزان، صاحبان صنایع ملی و مستقل، معلمان و کسبه و پیشه وران و نیز قشرهای درگیر در خدمات و مبادلات ( بازار) در کنار طبقه متوسط و دانشجویان و روشنفکران است. برای این مهم لازم است که جنبش سبز به حمایت از منافع صنفی و حقوق مدنی آنها در برابر ورود بی رویه و سیل آسای کالاهای خارجی و برخوردار از معافیت ها و امتیازات قانونی و غیر قانونی بر ضد فعالیتهای تولیدی آنان برخیزد. یکی از این راهکارها ترغیب مردم به خودداری از خرید و مصرف کالاهای مشابه خارجی است که به تعطیلی کارخانه ها و بیکاری کارگران و لطمات شدید به تولید کشاورزی و زیانهای کمرشکن به کشاورزان شده است. از این تحریم ها تنها گروهی دلال و وارد کننده که جز به منافع شخصی نمی اندیشند زیان خواهند برد.

در این نکته تردید نیست که هر اندازه که نیروهای اجتماعی بیشتری به لحاظ مشیتی وابسته به حکومت باشند با موانع بیشتری برای مشارکت در توسعه سیاسی و دستیابی به حقوق مدنی و انسانی خود روبرو خواهند شد. اما نقش بازدارندگدگی این نوع وابستگی مطلق و همیشگی نیست. در گذشته به کرات نیروهای مولد این مانع را نادیده گرفته و به مسوولیت ملی خود عمل کرده اند. گفتنی است که طرح پیشنهادی من برای ایجاد هسته های همبستگی زیستی - انسانی بر پایه تکافل اجتماعی و ارزشهای انسانی -دموکراتیک ، نه فقط در میان نیروهای فعال در جنبش سبز، بلکه در سراسر جامعه به کاهش محدود وابستگی معیشتی مردم به حکومت نیز کمک می کند.

لازم است یاد آور شوم که ایجاد شبکه ای از همبستگی های زیستی - انسانی همه جانبه به عنوان بستری جهت گفت و گوی انتقادی و تعامل سازنده در فرایند توسعه سیاسی، اجتماعی و فرهنگی جامعه ایران نه یک اقدام تاکتیکی بلکه اهمیت راهبردی و هتستی شناختی دارد. تجربه نشان می دهد که برای محقق کردن ارزش های دموکراتیک و احترام به قانون و رعایت اصول عدالت و انصاف و پرهیز از خشونت و تضییع حقوق شهروندان، تغییر حکومت ها به تنهایی کفایت نمی کند مگر آن که پیش از آن مردم در کنش های اجتماعی خویش در کلیه عرصه های زندگی به این اصول و ارزشها پای بندی نشان داده و آنها را درونی کرده باشند. باور ذهنی به اصول دموکراسی، قانون گرایی، عدالت و مدارا به تنهایی موجب التزام عملی و تغییر رفتار مردم جامعه نمی شود. اضافه بر آن لازم است در ظرف مناسب اجتماعی یعنی در روابط و اجتماعی و مدنی و تعامل زیستی ( مادی و معنوی) میان خود در عرصه زیست جهان آن را اساس میثاق و کنش میان خود قرار دهند. علاوه بر این در این همبستگی ها افراد از جمایت و یاری های مادی، عاطفی و اجتماعی و فرهنگی یکدیگر بهره مند می شوند. فضای آمیخته به اعتماد و شفافیت و صمیمیت و دوستی و یاری متقابل و همکاری خلاق در درون این همبستگی ها افراد را از امنیت، آزادی، اعتماد، برابری و احترام که در جامعه بزرگ از آنها دریغ می شود بهره مند می گرداند. و همین امر آنان را به حفظ همبستگی با جمع و مجاهدت در گسترش ارزشهای مزبور به سراسر جامعه ترغیب می نماید. کانونهای همبستگی زیستی - انسانی به صورت شبکه های غیر متمرکز و در جهت مستقل از حکومت عمل می کنند.

 

اتکای آنها صرفا به منابع انسانی و امکانات و توانایی های مادی ،معنوی، معیشتی و عملی و عاطفی و فکری اعضاء می باشد. در چنین بستری از زیست انسانی، آزاد، دموکراتیک و مداراگرانه افراد یاد می گیرند به یکدیگر جدا از هویت های قومی و مسلکی، مذهبی و جنسیتی صرفا به عنوان انسانهای برابر احترام بگذارند و از اعتماد، دوستی و مهرورزی و همدردی و حمایت همه جانبه خود بهره مند شان کنند. در این همبستگی ها، اعضاء در شرایط آزاد و برابر و با آگاهی مشترک از واقعیتهای امور در باره مسائل و مشکلات جامعه و جمع بطور مستدل و به استناد شواهد واقعی به بحث و گفتگو می پردازند. بدین طریق امکان بیان آزاد نظریات و نقد مستدل آنها و رسیدن به توافق بر سر راه حلها بر اساس خرد جمعی فراهم می شود. با این روش و در جریان این تجربه زیستی - آرمانی پیوند و اشتراک افراد از سطح ذهنیت صرف و روابط متعارف سیاسی و اجتماعی فراتر می ورد و جنبه وجودی پیدا می کند. این تحول در هستی اجتماعی مردم شرط آماده شدن برای ورود به دوران زیست دموکراتیک انسانی و عادلانه در همه سطوح جامعه ، خانواده ، جامعه مدنی و عرصه عمومی و حوزه حکومت است. حلقه های همبستگی و تعامل زیستی - انسانی به مثابه واحدهای مستقل ولی مرتبط پایه شبکه اجتماعی جنبش سبزاند که همبستگی ، پایداری مدنی، فرهنگی جنبش و اجتماعی درون آنها شکل می گیرد و استمرار و مجاهدت ها و استقامت در برابر سختی ها و بحران های مخرب تضمین می گردد. این طرح از پشتوانه تجربی کافی در فرهنگ و حیات اجتماعی مردم ایران و آموزه های دینی و اخلاقی شان برخوردار است و درسهای آن در حافظه جمعی تاریخی شان ذخیره شده است.

 

منبع: ندای سبز آزادی



-- 
سبز مي مانيم، تا هميشه