دکتر حمیدرضا جلاییپور در سخنانی در دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه، به بررسی تحولات اخیر خاورمیانه و جنبش سیاسی شکل گرفته در کشورهای این منطقه پرداخت.
به گزارش کلمه این سخنرانی که در روز سه شنبه سوم اسفندماه ۸۹ انجام شد، اولین جلسه از سلسله نشستهای «جنبش عربی» بود که به همت انجمن اسلامی دانشجویان دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه تهران در تالار شهید مطهری این دانشکده برگزار شد.
جلسه دوم نیز با سخنرانی دکتر صادق زیباکلام در روز چهارشنبه چهارم اسفندماه برگزار شد که گزارش آن در اینجا منتشر شده است.
متن پیاده شده سخنرانی دکتر جلاییپور را به نقل از وبسایت انجمن اسلامی دانشجویان دانشگاه تهران در ادامه بخوانید:
درباره وقایعی که در مصر و تونس، یعنی اول در تونس، بعد مصر و بعد حتی لیبی، رخ داده است بحث کردن از یک نظر بسیار مهم است چون رخدادها به شدت غیر منتظره هستند. ولی در عین حال چون خیلی زنده و به روز هستند بحثهایی که درباره اینها میشود خیلی آزمایشی و استعجالی است؛ چون ما الان خیلی به پدیده نزدیک هستیم. چرا که یکی از راههای شناخت پدیدههای اجتماعی این است که یک مقدار به لحاظ زمانی از آن فاصله بگیریم ولی حالا که نمیتوانیم صبر کنیم و تا جایی که امکان داشته باشد بحث میکنیم.
ما انقلابهای کلاسیک را داشتهایم مثل انقلاب فرانسه و آمریکا که متاثر از تجربهٔ مشروطه خواهی انگلستان قرن ۱۸بودهاند. بعد در سده ۱۹ و ۲۰ انقلابهای بعدی را داریم که اوجشان همین انقلاب روسیه بود و بعد انقلاب چین. بعد دوباره دوره جدیدی داریم تحت عنوان انقلابهای جهان سوم که آنها هم دو دهه تاریج جوامع بشری را تحت تاثیر خودش قرار داد مانند: انقلاب کوبا و انقلاب اسلامی و همینطور جنبشهای فراگیر ناسیونالیسم مثل پان عربیسم، پان ترکیسم و پان ایرانیسم.
بعد از اینها ما وارد تحولات بزرگ و فراگیر اروپای شرقی میشویم که آنها هم خیلی مهم بود به گونهای که شرق اروپا در دو سال ناگهان وارد یک تجربه بسیار جدیدی شد. آن هم بسیار غیر منتظره بود. بعد وارد انقلابهای رنگی در کشورهای سابقا عضو جماهیر شوروی یا کشورهای پیرامون شوروی شدیم. این تقریبا آخرین تحولاتی بود که جوامع بشری، به طور بسیار خیره کنندهای ناگهان تجربه کردند.
حالا هم ظاهرا ما وارد این دوره جدید شدهایم که صحنههایش شمال آفریقاست وبه طور جالبی کشورهای عربی. کشورهای عربی از منظر جامعهشناسان سیاسی بسیار متصلب بودند. یعنی ظاهرا کمتر به تغییرات سیاسی آن هم از نوع دموکراتیکاش تمایل نشان میدادند.
کشورهایی که در جنبشهای ناسیونالیستی و بعد سوسیالیستی تا حدودی کارنامه دارند ولی در کارنامه جنبشهای فراگیر سیاسی و دموکراتیک حداقل در امواج آزادی خواهی و مبارزات ضد استبدادی کمتر از کشورهای عربی سخن به میان میآمد. ما الان وارد یک دورهای شدهایم که مصر و تونس و چه بسا الجزایر و کشورهای شمال آفریقا بسیار اهمیت پیدا کردهاند. من نکته اولم این است که توجه شما را معطوف بکنم به اینکه که ما ظاهرا وارد دوران تازهای شدهایم که میتواند ادبیات جامعهشناسی در مطالعه این تحولات سیاسی را غنیتر کند.
پدیدههای انقلابی، ۴ ویژگی را باید داشته باشند که سه ویژگی آن با این تجربهها زیر سوال رفته است. اولین ویژگی این است که باید یک نارضایتی عمیق در جامعه وجود داشته باشد و تا زمانی که این نارضایتی نباشد کسی انقلاب نمیکند، کسی دست به اعتراض جمعی نمیزند که این ویژگی تا حدی در مصر و.. بود مثل به نوعی نارضایتی عمیق سیاسی میان ملت و دولت یا نارضایتی عمیق اقتصادی، بیکاری زیاد جوانان و… ولی ویژگی دوم انقلابها «گفتمان انقلابی» است.
همه انقلابات، گفتمان انقلابی دارند. سوم سازمان دهی و رهبری متمرکز است. این دو، ویژگی آخری زیر سوال رفته است. آنجا یک جنبش فراگیر سیاسی اتفاق افتاده و رژیم سیاسی را با چالش جدی روبه رو کرد. دقیقا یک پدیدهٔ انقلابی است.
اگرچه تا کنون این انقلابها از نوع انقلاب سیاسی است، نه انقلابهای اجتماعی و فرهنگی. ولی بالاخره یک حرکت انقلابی عالم گیر است. انقلابها تو جه همهٔ دنیا را به خود جلب میکند. همه چشمها را متوجه خودش میکند. و واقعا آنها این کارها را کردهاند. که آخرینش همین ۱۸ روزی بود که شما در مصر دیدید.
من بعید میدانم در دو، سه دههٔ اخیر، همهٔ دوربینهای جهان، به یک میدان، ۱۸ روز متمرکز باشد. یک روز ممکن است دوربینها به دنبال تشییع جنازهٔ زن ولیعهد انگلستان همه توجه کنند، ولی نه ۱۸ روز کامل که این به خاطر غیر منتظره و وسیع بودن این پدیده است. لذا شما نگاه کنید این پدیده رخ داده. نارضایتی هست، ولی گفتمان انقلابی ندارد. حتی اخوان المسلمین رهبران فکریاش اصلا داعیههای انقلابی ندارند. ولی انقلاب شد و سازمان دهی متمرکز هم ندارد.
آیا دامنهٔ این حرکات به ایران هم میرسد یا خیر؟
یادتان باشد ایران، مصر نیست. چرا نیست؟ چون آن متغیرهایی که آنجا وجود دارد در ایران نیست. شما برای اینکه مصر و تونس را تبیین کنید باید ببینید در جعبه ابزار جامعهشناسی سیاسی چه مدلهایی موجود است. سعی کنید از بالا به پایین بیایید. از مفاهیم و نظریههایی که در جامعهشناسی هست استفاده کنید. کار پزشکان هم این گونه است. مغزشان پر است از تئوریها. بیمار را نگاه میکنند به یکی از تئوریها وصلش میکنند و نتیجه میگیرند.
کل رفتارهای دولت را در یک طیف قرار دارد و دو قطب جامعه یعنی قطب ثبات و بیثباتی هم در یک طیف دیگر. در یک مدل تحقیقی در صورت وقوع سه رفتار دولت از ثبات به بیثباتی میرود. هر چه این سه تا بیشتر باشد بیثباتی شدت میگیرد که اوج آن انقلاب است.
۱-باید دید دستگاه اداری دولت چه قدر کاراست. کارایی با شایسته سالاری به دست میاید. هر چقدر دستگاه اداری صاحب شایستگان جامعه باشد آن دستگاه در قطب ثبات قرار میگیرد. ۲
- دولت اگر همهٔ جمعیت را بگیرد به آن میگویند شمول گرا و در این صورت در قطب ثبات قرار میگیرد. ولی دولت انحصار گرا بیثبات است.
۳- اینکه ارتباط دولت با نیروهای اصلی جامعه چگونه است. اگر با هم لینک باشند جامعه ثبات دارد. مثلا در فرانسه یک ماه و نیم پیش ۵/۱ میلیون جمعیت در خیابانها بودند اما دولت به لرزه نیفتاد چرا چون دولت صاحب ارتباط ارگانیک بود.
حال نگاه کنید که رژیم مبارک صاحب دستگاه اداری فاسد بود و فوق العاده انحصار طلب بود. آمریکا و اسرائیل حامیاش بودند. ولی انحصارگرا. یعنی جمعیت، خودش را وابسته به این دولت نمیدانست و بعد بالاخره قشر موثر جامعه خودش را از این دولت نمیدانست.
البته به نظر من، پیروزی مصر پیرو پیروزی تونس بود. یعنی تونس پیروز شد، مردم انرژی گرفتند. جوانان هم ملت را در خیابان آوردند و بعد هم دیگر نرفتند. لذا میشود این بیثباتی را تفسیر کرد. ولی در کنار این مدلهای فراگیر، به مدلهای از پایین به بالا هم میشود اشاره کرد.
با همین مدل، بیشتر کشورها را میشود بررسی کرد که آیا در حوزه میانه هستند؟ در حوزه ثبات هستند؟ بیثباتی میباشند؟ مصر، اتفاق افتاد، تونس اتفاق افتاد، لیبی هم دارد اتفاق میافتد. چگونه میشود تبیین کرد؟ یعنی چه فاکتورهایی دست به دست هم دادند که این اتفاق رخ داد؟
جامعهشناسی و جامعهشناسی انقلاب، به شما یک متغیرهایی را معرفی میکنند. و شما میتوانید به این کیسها مراجعه کنید، بعد یک مدلهای تبیینی برایشان ارائه بدهید. حالا مدلهای تبیینی که من برای مصر و تونس و… میدهم، این گونه است. به نظر من آن جوانی که خودش را آتش زده آن هیجان جمعی را ایجاد نمود و ملت در خیابان آمدند و آن رژیم، ساقط شد یا لااقل بن علی رفت. این جرقهای که میاندازند، باید یک نفتی باشد که آتش بگیرد. هزار نفر هم ممکن است خودشان را آتش بزنند و انقلاب نشود.
سه فاکتور در آنجا همزمان رخ دادند که بسیار مهم است. ۱- فقرا از شهرهای کوچک و مناطق فقیر شهرها به سوی مرکز آمدند. بسیار مهم است. انقلاب اسلامی ایران، انقلاب فقرا نبود. انقلاب جامعه شهری بود. پس از پیروزی فقرا هم پیوستند ۲- فقرا که حرکت کردند جامعه شهری طبقه متوسط به جای اعتراض به عدم نظم و نگرانی از اموال خود به طبقه اول پیوست.
جوانان تونس، همهشان طبقه متوسط بودند. آنها تبدیل شدند به حامیان و سخنگویان همین کسی که خودش را اتش زد و از فقرا بود. یعنی طبقه متوسط به جای اینکه برود به سوی دولت، به سوی فقرا رفت. ۳- فقرا که دست به اعتراض زدند، طبقه متوسط هم میگفت که دولت باید یک کاری بکند اما دولت از هم پاشیده بود. اصلا نمیتوانست عمل کند. دولت، از پیش فرو پاشیده بود، ولی کسی نفهمیده بود. خواست که عمل کند اما نتوانست؛ نه میتوانست سازش ایجاد کند، نه میتوانست نیروی نظامیاش عمل کند. لذا وقتی این ۳ عامل دست به دست هم دادند، معلوم است آن جرقه میگیرد. به ویژه بنعلی ۲۶ سال یک نظام شخصی درست کرده بود که تا رفت همه چیز پاشید. وقتی رفت، معاونان و دوستانش هم خوشحال شدند.
و اما مصر، مدلش اندکی فرق دارد. آنجا فقر و نارضایتی ناشی از بیکاری و اقتصادی، جدی بود. اینها دست به اعتراض زدند. گفته شده کسانی که شبها در خیابان میخوابیدند بخشیشان همان جمعیتی بود که شبها در گورستانهای مصر میخوابیدند.
گورستانهای مصر مانند پارکها برخی امکانات دارد. لذا فقرا و طبقه متوسط دست به اعتراض زدند. چه اتفاقی افتاد؟ ستون فقرات دولت در بحران، نیروهای نظامیاند. نیروی نظامی به جای اینکه دست برادری به مبارک بدهند، اتفاقا دست برادری به مردم دادند و گفته میشود منافع ارتش مردمی مصر، در این بود که طرف مردم را بگیرد نه طرف یک خانواده فاسد را.
پس این سه فاکتور روی هم افتاد. تانکها شدند منبر سخنرانی، مردم روی تانکها میرفتند سخنرانی میکردند. در انقلاب ما، مردم در لولهٔ تفنگ، گل میگذاشتند ولی کسی نمیرفت روی تانک سخنرانی کند. لذا عاملی که اثر گذاشت، پیروزی تونس بود که به عنوان پیش قراولان جهان عرب، انرژی داد به مردم مصر که اگر اینها توانستند، چرا ما نتوانیم؟ لذا این انرژی به همراه آن ۳ فاکتورمنجر به این رخداد شد که ما دیدیم.
من وضعیت طبقه متوسط، فقر و… لیبی را نمیدانم ولی یک چیزی در این مدت متوجه شدم: آقای قذافی متأسفانه پس از ۴۰ سال حکومت و درآمد نفتی، آسانترین حکومت داری را کرده بود و من پیش بینی میکنم، بعید است جان سالم به در ببرد.
برای اداره کشور چند راه آسان هست و چند راه سخت. از راههای آسان این است که همه جوامع ترکیبهای قومی دارند و شما بیایید از این تضادهای قومی استفاده کنید؛ هنگامی که قومها باهم درگیر باشند، کسی که آن بالاست، حکومت خودش را میکند: یعنی نزاع قومی. مثل کاری که قاجارها در ایران میکردند؛ یعنی از نیروی قومیای که در جامعه هست، استفاده کنید برای مدیریت سیاسی. این یکی از راههای آسان است، ولی آیندهای ندارد؛ مخصوصا در جامعهٔ جدید. شما میتوانید از این ویژگی استفاده کنید هم له و هم علیه. ب
رای مدیریت تضادهای قومی، یکی از جاهایی که آن موقعها رویش تکیه میکردند، دولت آقای قذافی بود. یکی از راههای دیگر این است که با توجه به اینکه اغلب مردم دین دارند، میتوانید از این احساسات دینی بهره ببرید. سختترین کار این است که حقوق مدنی مردم را به رسمیت بشناسی و سازماندهی مدنی بکنی: شما حقوق دارید، شما انسان هستید. این آقا [قذافی] متأسفانه پس از ۴۰ سال وزارت نفت- یعنی بخش قدرت اداری-اقتصادی اش- را داده بود به ۲تا قبیله. وزارتهای دفاع و وزارتهای مربوط به جنگ و نیروهای هواییاش را داده بود به ۲تا قبیلهٔ دیگر. نتیجهاش این شد که این ۴تا قبیله علیه آقای قذافی شدند. ورق برگشته. من پیش بینیام این است که آنجا یک فروپاشی سیاسی اتفاق بیفتد.
دیروز ایشان دستور داده بود آن هواپیما برود مردم را سرکوب کند. خلبان این هواپیما برای یکی از این قبایل بود، به جای سرکوب مردم، رفت به «مالت» پناهنده شده؛ میگوید من قبیلهٔ خودم را نمیزنم. آن ۲تا قبیلهٔ دیگر هم که حوزههای نفتی را در اختیار دارند، گفتهاند: آقای قذافی اگر مردم را بکشی ما همهٔ سکوهای نفتی را اشغال میکنیم. به این ترتیب قذافی در این ۴۰ سال فقط مدیریت اختلاف کرده. هیچ چیزی ایجاد نکرده بود. سازمانی، تشکلی، طبقه متوسطی، یک چیزی که جامعه را دست کم در زمانی که او دارد میرود، حفظ کندو جامعه ویران نشود و متأسفانه بدترین نوع تغییر دارد در لیبی رخ میدهد.
لذا همهٔ نگرانیهایی که همه درباره مصر و تونس دارند، من بیشتر درباره لیبی دارم که بعدش چه میشود. لذا اینگونه میشود تبیین کرد که آن چیزی که در لیبی در حال رخ دادن است، فروپاشی سیاسی است و بعید میدانم قذافی از این بحرانی که پدید آمده جان سالم به در ببرد. اینها مدلهای تبیینی بود که میشد به کار ببریم.
حالا ما در ایران چه درسی میتوانیم از این اتفاقات بگیریم؟
نمیشود بر اساس مدل لیبی، مصر و تونس یک تئوری بدهی و آن را ژنریک بکنی. در جامعهشناسی اینگونه نیست؛ ولی میتوانیم درس بگیریم. از تحولات شمال آفریقا میتوان چند درس گرفت:
کشورهایی که به موقع دست به اصلاحات میزنند به این روز گرفتار نمیشوند. وقتی دولت مبارک، قدرت داشت، اگر انتخابات سالم برگزار میکرد، اگر میگذاشت ملت بیایند حرفشان را بزنند، به این روز گرفتار نمیشد. دولتی که هیچ راهی برای ملتاش نمیگذارد جز داد زدن. خب مردم میآیند داد میزنند دیگر! این درسی است که یک جمعیت ۸۰ میلیونی (مصر) به ما داد که بسیار مهم بود. جک گلدستون را مسخرهاش کردند که «در سدهٔ ۲۱ کتاب مینویسی باز میگویی در قرن ۲۱ انقلاب میشود!» او نوشته است تا وقتی اقتدارگرایی هست، تا وقتی اجازه نفس کشیدن به مردم نمیدهند، من پیش بینی میکنم در قرن ۲۱ هم انقلاب میشود. حالا به گونهای تئوریک ماجرا رخ داده است.
دولتها، جوامعی که سر پا هستند، درست مانند بیمارند. بیمار خوب، بیماری است که با پای خودش برود نزد پزشک. ولی وقتی افقی شد، ممکن است جان سالم به در ببرد، ممکن است به در نبرد. بر اساس مدل تبیینی که گفتیم، تفاوت ایران با مصر سر همین چیزهاست. در ایران طبقه متوسط ناراضی است. فوق العاده هم مهم است. بسیار کار بدی است که طبقه متوسط در ایران را اینقدر ناراضی میکنند. بچههایشان را میگیرند، زندان میکنند، در تلویزیون به اینها فحش میدهند، هی میگویند فتنه گرند.
اینها کار بدی است. نه بد به لحاظ اخلاقی. (آنکه خیلی بد است.) به لحاظ جامعهشناسی میگویم. این خارج از عقل مدیریتی جامعه است. خارج از عقل مدیریتی یک خانواده است. این کار را نباید کرد. بله، این کار را در ایران میکنند ولی تفاوتش با مصر این است که فقرا در جامعه ایران به آن معنا معترض نیستند. دستگاه دولتی سرپاست. مثل مصر نیست.
من نگرانم. چون طبقه متوسط ناراضی است. با دستگاه دولت دارند این طبقه را کنترل میکنند. کنترل مداوم دولت را فرسوده میکند. فرسودگی سیاسی، مشروعیتی. بسیار کار بدی دارند میکنند. همان اتفاقی است که در تونس- افتاد- ۲۶ سال ظاهرا غربیها برای آقای بن علی کف هم میزدند. یا برای مبارک. غافل از اینکه این دولتها که مدتها این جمعیت را کنترل کردند. دیگر مشروعیت و مقبولیت ندارد.
لذا نیرویی که طبقه متوسط را کنترل میکند، دستانش هرز میشود. دیگر دولت، بیجان میشود و این نکتهای است که نگران کننده است. لذا از این نظر تجربه مصر نشان میدهد که آدم باید نگران شود. ولی ایران، مصر نیست. من قبول دارم، چون متغیرهایی که آنجا هست، اینجا نیست.
ما متاسفانه از قطب ثبات تکان خوردهایم و از طرف ثبات داریم میرویم به طرف بیثباتی. بسیار موقعیت حساسی است. من این تلویزیون را که میبینم آرزو میکنم یک کار عاقلانه ببینم که جامعه را ببرد به طرف ثبات. ولی همچنان دارند میبرند به طرف بیثباتی. چند نکته من درباره این تجربه بگویم. در این سه کشور، پیامدهای دموکراتیکش اصلا معلوم نیست.
شما فکر نکنید که در مصر مبارک رفته، پس دموکراتیک میشود. یا در تونس. به نظر میرسد در مصر و تونس وضعیت دموکراتیک دارد بهتر میشود. چون یک طبقه متوسط دارد، آدمهای عاقل و رهبران با نفوذ دارد و میشود امیدوار بود. باید صبر کرد نتیجهٔ تجربهاش را دید. یکی از مشکلاتی که الان مصریها و تونسیها دارند، پس از پیروزی است. نه پیش از پیروزی.
پس از پیروزی بسیار مهم است. تجربهٔ پیروزی فقط این نیست که مبارک برود. این است که مبارک برود و بعد به طور مرتب انتخابات سالم برگزار شود و مطبوعات مستقل شود. دائما اجتماعات تشکیل شود. فضاهای باز و مدنی نهادینه شود. خشونت نباشد. لذا اگر اوضاع همین جور پیش برود و دولت نتواند اوضاع اقتصادی را بهبود بخشد، ممکن است دوباره مردم ناراحت و عصبانی شوند. ناگهان یک مبارک دیگر پیدا میشود دوباره مردم را یک طرف دیگر بکشد. چون برخی فکر میکنند مبارک برود، دیگر مسأله حل شده. تازه اول مساله است. ولی خوب آن هم مانعی بوده. با زبان خوش نرفته، با صدای اعتراض مردم رفته.
نکته دیگری که جالب بود و در دانشگاه ما هم دائما بحث «تحلیل گفتمانی» میکنند. من بسیار مصداق خوبی پیدا کردم. شما ببینید تحولاتی که در منطقه رخ داده، با «گفتمان»های گوناگون معنا میشود. این اتفاقاتی که در شمال آفریقا رخ داده، چه ویژگیهایی دارد. یکی اینکه جوانان بسیار در آن نقش دارند. فضای مجازی بسیار در آن مهم است. اصلا شبکههای افقی، رهبری شبکهای به اینها ویژگی جهان جهانی شده است. یعنی ما قدیمها با هم رفیق بودیم. ولی رفاقتها تبدیل به نیروی سیاسی نمیشد. ولی وقتی رفیقها میتوانند با هم مرتبط شوند از طریق شبکههای مجازی و فیس بوک و… این تبدیل میشود به یک نیروی سیاسی. لذا آنجا جوانان بودند، فضای مجازی بوده. آنجا اتفاقا لااقل سیاستهای رسمی آمریکا، نوعی همدلی آمریکا بوده. لااقل جلوشان نایستاده.
بزرگترین انتقادی که به آقای اوباما سر قضیهٔ مصر کردند این بود که بسیار از مردم معترض مصر حمایت میکرد؟ تو که از خود مصریها هم بیشتر عجله داری! صبر کن. جمهوری خواهها بسیار اعتراض کردند ولی او کار خودش را کرد. مرتب حمایت میکرد. دلیلش هم روشن است. خودشان هم اعلام کردند. گفتند ما بیاییم از مبارک دفاع کنیم و نگهش داریم آنگاه اخوانیها و مردم مصر را بزنیم و بکشیم. همین ارتش هم این کار را بکند. بعد بچههای اینها بیایند آمریکا برجهای آمریکا را منفجر کنند.
خب بگذار همان جا پیروز شوند. همان جا را بگیرند. حالا ۲۰% هم اخوانیها بیایند. اینجوری از مردم دفاع کردند. بالاخره آمریکا حداقل در سیاستهای رسمی از آنها دفاع کرد. تا حالا هم ناراحت نیستند. چون آن نیروی شورای نظامی دست ناخورده هست و کشور را هم دارد اداره میکند و کسی هم به ارتش فحش نمیدهد.
ما به این پدیده میگوییم «ادامهٔ انقلاب اسلامی» عیبی ندارد و من هم قبول دارم. چون انقلاب اسلامی هم ضد دیکتاتوری بود. انقلاب اسلامی هم حضور همهٔ مردم بود. انقلاب اسلامی هم همهٔ اقشار مردم بودند. مذهبی، غیر مذهبی، بله اصلا اشکال ندارد. اما عین همین ویژگیها را جنبشهای آرام بلوک شرق داشت. عین همین ویژگیها را جاهای دیگر دارد آنوقت به آنها میگویند جنگ نرم، کودتای نرم، انقلاب رنگی و… چرا؟ چون در ۲تا گفتمان تبیین میشود. در هر گفتمان یک پدیده یک جوری معنا میشود!
--
سبز مي مانيم، تا هميشه