ازاعتراض به گوآنتانامو تا انکار مرگ زندانیان ایران
مسیح علی نژاد
جرس: آخرین شهروند ایرانی که در زندان جانش را از دست داد، هدی صابر فعال ملی مذهبی و زندانی سیاسیِ منتقد جمهوری اسلامی بود که پس از اعتصابِ غذا و به گواهی ۶۴ زندانی بند ۳۵۰ اوین مورد ضرب و شتم قرار گرفت و سپس جان باخت.
اگرچه خبر این مرگ، عتراضات گسترده ای را به دنبال داشت و در نهایت منجر به اعتصاب غذای دوازده زندانیِ دیگر در اوین شده است اما مسوولان جمهوری اسلامی سعی کرده اند با «طبیعی» خواندنِ مرگِ هدی صابر، این پرونده را ببندند.
این در حالیست که پیش از این وقتی مرگِ یک زندانی در زندان گوآنتانامو وقتی از سوی مقامات این زندان به عنوان « مرگ طبیعی» عنوان شده بود، اعتراضات گسترده ای را در میان مقامات جمهوری اسلامی و رسانه های هوادر حکومت برانگیخته بود .
خبرگزاری های مهر و فارس، ضمن انتشار اعتراض مقامات جمهوری اسلامی به اخبار مربوط به وضعیت زندان گوآنتانامو نوشته اند: یک زندانی افغان که عنایت الله نام دارد از سپتامبر ۲۰۰۷ تا کنون در زندان خلیج گوانتانامو نگهداری می شود. آمریکایی ها مدعی هستند این مرد ۳۷ ساله از اعضای القاعده بوده است و مقامات زندان گوانتانامو علت مرگ دو زندانی دیگر را نیز حوادث «طبیعی» عنوان کرده اند.
احمدی نژاد رییس دولت ایران نیز بارها در سخنرانی هایش نسبت به مرگ زندانیان در زندان گوآنتانامو واکنش نشان داده و تلوزیون رسمی جمهوری اسلامی نیز بارها سعی کرده است با انتشار برنامه های متعدد در مورد وضیعت زندانیان گوآنتانامو و زندانیانی که در این زندان جان خود را از دست داده اند اطلاع رسانی کند اما در مورد زندانیانی که در زندان ها و بازداشتگاه های جمهوری اسلامی جان خود را ار دست داده اند تا کنون برنامه ای در صدا و سیما تهیه نشده و بسیاری از پرونده های مربوط به بررسی دلایل این مرگ ها نیز به نتیجه نرسیده است.
زندانیانی که در زندان های ایران جان خود را از دست داده اند، تنها معطوف به یکی دو سال گذشته نیستند، بلکه در طی سالیان گذشته شمار نامعلومی از زندانیان به دلایل متعدد در زندانهای ایران درگذشته اند که این زندانیان الزاما جزو مخالفان حکومت یا فعالان سیاسی هم نبوده اند. چنانچه مرگ مشکوک سعید امامی گواه این مدعاست و در موارد دیگر مرگ برخی از دانشجویان و جوانان در بازداشتگاه ها نیز گواه این است که مرگ در زندان الزاما محدود به فعالین سیاسی سابقه دار هم نبوده است.
شمار دیگری از زندانیان که به دلایل نامعلوم در زندان های ایران گرفتار مرگ شدند بنا به گفته مقامات قضایی ایران، از مرتبطینِ سازمان مجاهدین خلق بوده اند که در درگیری های مسلحانه بازداشت و محکوم شده اند و در مقابل شمار دیگری از این زندانیان که در زندان جان خود را از دست دادند، فعالانی بوده اند که در چهارچوب قانون اساسی جمهوری اسلامی فعالیت سیاسی کرده اند . اما از سوی دیگر میان این زندانیان که در این گزارش به آنها پرداخته می شود کسانی نیز وجود دارند که هیچ یک از این شرایط را شامل نمی شوند بلکه تنها برای حضور در یک راهپیمایی مسالمت آمیز، عکسبرداری از تجمعات، وبلاگ نویسی، نامه به رهبری جمهوری اسلامی و یا به دلیل همراهی با یک جنس مخالف در خیابان، محکوم به حبس شده و سپس در زندان گرفتارِ مرگ شدند.
بر این اساس، گزارش حاضر وضعیت پرونده ی زندانیان و افرادی را شامل می شود که فارغ از گرایش های سیاسی شان، در طی دوران محکومیت در زندان بنا به دلایلی متعدد درگذشتند و پرونده های مربوط به مرگ آنها هم هیچگاه به فرجامِ روشنی از سوی دستگاه قضایی نرسیده است و همانند خبر خبرگزاری فارس و مهر در مورد وضعیت درگذشتگان زندانیانیِ گوآنتانامو، علت مرگ برخی از این زندانیان در زندان ها و بازداشتگاه های جمهوری اسلامی ایران نیز «خودکشی» و یا «مرگ طبیعی» اعلام شده است:
مرگ نویسنده
علیاکبر سعیدی سیرجانی پژوهشگر و نویسنده ی ایرانی که به قلم او چندین نامه انتقادی خطاب به آقای خامنه ای نیز منتشر شده است، کسی بود که مقامات امنیتی و اطلاعاتی جمهوری اسلامی ایران در آذرماه ۱۳۷۳اعلام کردند در اثر «ایست قلبی» در زندان جانش را از دست داد.
نامه های انتقادی سعیدی سیرجانی به آقای خامنه ای به گفته ناظران پاسخی هم از سوی رهبر جمهوری اسلامی دریافت کرده بود که او را مرتد خوانده بود اما در نظام جمهوری اسلامی که برای بسیاری از زندانیان با همین اتهام مشخص حکم اعدام صادر می شد، برای سعیدی سیرجانی اما در هیچ دادگاهی این حکم را صادر نکردند اما در مقابل جسد وی در حالی ده ماه پس از دستگیری به خانواده اش تحویل داده شد که مقامات امنیتی از آنها تعهد گرفته بودند تا درخواست کالبد شکافی نکنند و در مراسم تشییع و ترحیم او نیز از حضور فعالان سیاسی ممانعت به عمل آورند.
صدا و سیمای جمهوری اسلامی در سال ۱۳۷۵ سلسله برنامههایی با عنوان «هویت» در نقد و حمله به روشنفکران و نویسندگان را پخش کرد که در این برنامه از اعترافات تلویزیونی سعیدی سیرجانی نیز در کنار اعترافات سایر روشنفکران استفاده کرده بود که نشان می داد او از نامه ها و نوشته های انتقادی خود علیه حکومت اعلامِ برائت می کرد.
همان زمان گفته می شد که این برنامه با همکاری صداوسیما، سعید امامی بازجوی وزارت اطلاعات و بخش هایی از دست اندرکاران روزنامه کیهان تهیه شده بود . بسیاری از صاحب نظران مرگ سعیدی سیرجانی در زندان را آغاز سلسله قتل های مربوط به نویسندگان و روشنفکران که معروف به قتل های زنجیره ای شده بود می دانستند.
پرونده مربوط به مرگ سعید سیرجانی اگرچه بازتاب بین المللی بسیاری یافت اما جنازه اش شبانه به خاک سپرده شد ، اسناد پزشکی که گواهی دهد او بر اساس گفته ی مقامات زندان بر اثر ایست قلبی فوت کرده است هیچ گاه در اختیار خانواده اش قرار نگرفت و این پرونده مختومه و بی سرانجام رها ماند.
مرگ آقای بازجو
سعید امامی (سعید اسلامی) یکی از مأمورین بلندپایه وزارت اطلاعات جمهوری اسلامی ایران بود که از او به عنوان عامل اصلی قتلهای زنجیرهای نام برده میشد اما او پس از افشای این قتل ها در سال ۱۳۷۷ دستگیر و سپس محمد نیازی، دادستان وقت مجتمع قضایی نیروهای مسلح با انتشار اطلاعیهای اعلام کرد سعید امامی در زندان اوین و با خوردن داروی نظافت خودکشی کردهاست.
پیش از آنکه قتل های زنجیره ای آغاز شود نامهای از سعیدی امامی در روزنامه سلام وابسته به جریان اصلاحات منتشر شده بود که بر اساس این نامه، سعید امامی خطاب به وزارت اطلاعات نوشته بود که علاوه بر مدیرمسول روزنامه ها، خود نویسندگان نیز باید در مورد مطالب منتشر شده شان در نشریات پاسخگو باشند. نام محمد مختاری نیز در کنار نام چند نویسنده دیگر در این نامه درج شده بود که بعدها محمد مختاری در پروژه ی قتل های زنجیره ای کشته شد، روزنامه سلام به خاطر انتشار این نامه بسته شد و اعتراض های دانشجویی که به دنبال بسته شدن روزنامه سلام در کوی دانشگاه آغاز شده بود نیز منجر به خشونت رخ داده شده در حوادث کوی دانشگاه و کشته و زخمی و زندانی شدن شمار زیادی از دانشجویان شد.
بعدها فیلمی از مراحل بازجویی همسر سعید امامی منتشر شد که بازجوها با آزار و اذیت جنسی، همسر این مامور بلندپایه وزارت اطلاعات را مورد شکنجه قرار داده بودند.
مرگ جانباز جنگ
محمد رجبی ثانی که به دنبال یک درگیری خیابانی دستگیر شده بود پس از انتقال به زندان قزلحصار کرج به گفته ی ماموران زندان با مرگ مغزی درگذشت .
اما همسر شهید رجبی ثانی در گفتگویی با خبرگزاری مهر در دلایلی که ماموران برای مرگ رجب ثانی اعلام کرده اند ایجاد تردید کرد و گفت که علی رغم اصرارهای او که تاکید کرده بود همسرش جانباز است و باید پس از دستگیری در زندان قرص مصرف کند کسی به این خواسته او توجه نکرد و در نهایت این زندانی دچار جنون آنی شده و با زندانیان درگیر می شود که این زد و خورد منجر به این می شود که رجب ثانی به کما برود و چند روز بعد نیز جانش را از دست بدهد.
همسر وی به خبرگزاری مهر گفته بود که محمد جانباز ۳۵ درصد اعصاب و روان بود در حدود یازده سال روزانه ۲۵ عدد قرص اعصاب مصرف می کند و اگر از زمان مصرف این قرصها اندکی بگذرد حال او وخیم می شد و آنها مجبور می شدند او را در بیمارستان بستری کنند. در پرونده پزشکی محمد نیز "جنون آنی" قید شده و قاضی علیرغم تمام اصرار و التماس که در روز دادگاه به قاضی کردیم این مساله را نادیده گرفت و حکم زندان رفتن همسرم را صادر کرد و بعد از اصرار های من هم می گفتند باید در زندان بماند تا ادب شود.
قوه قضایی طی اطلاعیه ای هر گونه قصور در زمینه درگذشت این زندانی رت رد کرد .
زهرا کاظمی
زهرا کاظمی خبرنگار ۵۴ ساله کانادایی- ایرانی تبار بود که در زمان نا آرامی های اعتراضات دانشجویی سال ۸۲، به جرم عکس برداری حین تجمع برخی از خانوادههای زندانیان در مقابل زندان اوین، بازداشت شد و سپس در زندان جان خود را از دست داد.
سعید مرتضوی، دادستان عمومی و انقلاب تهران همان زمان به رسانه ها گفته بود که زهرا کاظمی متهم به عکس برداری از اماکن و مناطق ممنوعه و ارسال آن برای سرویسهای اطلاعاتی بیگانه بوده است.
در دیگر سو، مرگ این خبرنگار زن منجر به تشکیل کمیته ای ویژه در دولت سید محمد خاتمی رییس جمهور وقت ایران و همچنین کمیته تحقیق و تفحص در ششمین مجلس شورای اسلامی ایران شده بود. هیأت ویژه دولت سید محمد خاتمی اعلام کرده بود که زهرا کاظمی ۲۶ ساعت در اختیار نیروی انتظامی، ۴ ساعت در اختیار دادسرا و ۲۶ ساعت در اختیار وزارت اطلاعات قرار داشت و ضرب دیدگی جمجمه (۵ تیر ۱۳۸۲) نیز در زمانی صورت گرفت که زهرا کاظمی در اختیار وزارت اطلاعات قرار داشتهاست.
مقامات جمهوری اسلامی دلیل مرگ وی را برخورد سر خانم کاظمی با جسمِ سخت و ضربه مغزی اعلام کردند.
شیرین عبادی برنده جایزه صلح نوبل در ایران، در یک کنفرانس خبری که همان زمان او به عنوان یکی از وکلای مدافع خانواده زهرا کاظمی برگزار کرده بود و گزارش آن در خبرگزاری های رسمی منتشر شده است به خبرنگاران گفته بود: در خصوص پرونده زهرا كاظمی از سوی كمیسیون اصل نود و همچنین كمیته ی ویژهی رییس جمهور گزارشهایی تهیه و در جراید منتشر شد؛ ما معتقدیم آقایانی كه در تنظیم گزارش به مناسبت شغل دولتی خود دخالت داشتهاند، اطلاعات ارزشمندی دارند كه با ارایهی آن میشود به حقیقت رسید.
در همین راستا محسن آرمین یکی از نمایندگان مجلس ششم که پیگیر پرونده قتل زهرا کاظمی بود همان زمان طی ایراد یک نطق پیش از دستور در نشست علنی مجلس قاضی مرتضوی را به عنوان متهم اصلی قتل زهرا کاظمی معرفی کرد و در بخشی از این سخنرانی، آرمین با هشدار پیامدهای سکوت مسئولین در برابر این دست فجایع گفت: « قاضی مرتضوی به جای رعایت حریم خبرنگاری حکم بازداشت وی را صادر می کند اما او را پس از دو روز به نیروی انتظامی منتقل می کنند و زهرا کاظمی آنجا می گوید در هنگام بازجویی از ناحیه سر مورد ضرب و شتم قرار گرفته است. من میدانم قاضی مرتضوی در سطحی نیست که بتواند بدون پشتوانه دست به چنین اقداماتی بزند، اما روی سخنم با شماست این اعمال خودسرانه و غیر مسئولانه در صورت سکوت و مسامحه من و شما قطعا در این حد باقی نخواهد ماند.
بعد ها روزنامه وقایع اتفاقیه نیز گزارش مشروحی از جلسه دادگاه تهیه کرده بود که بخشی از آن به متن سخنان خانم عزت کاظمی، مادر زهرا کاظمی اختصاص داشت که شکنجه علیه زهرا کاظمی را تایید کرده و گفته بود: دختر من مجوز داشته، به چه مناسبتی او را گرفتهاند و بردهاند؟ سینههایش را سوزاندند، دستش را شكستند، پایش را شكستند، زیر شكمش را تكه تكه كردند. من یك دانه اولاد داشتم اگر قاتل هم بود اعدامش میكردند، نه اینكه این بلا را سرش بیاورند. این روزنامه به دلیل انتشار همین گزارش به دستور سعید مرتضوی توقیف شد و پیگیریهای خانواده ی زهرا کاظمی نیز برای روشن شدن علل قتل و مجازات عاملان آن تاکنون پاسخ روشنی از دستگاه قضایی ایران نگرفته اند .
اکبر محمدی
اکبر محمدی فعال دانشجویی ۳۶ ساله ایرانی بود که در پی اعتراضات دانشجویی تیرماه ۱۳۷۸ تهران دستگیر و در دادگاه بدوی به اعدام محکوم شده بود اما پس از آنکه این حکم به ۱۵ سال حبس، کاهش یافت ،او در سال ۱۳۸۵ یعنی پس از هفت سال زندان و در حالی که دوران محکومیت خود را سپری می کرد ، جان خود را در اوین از دست داد.
وی به گفته ی خانواده اش در زندان دچار بیماری های گوناگون شده بود اما علی رغم اینکه طبق گواهی پزشکی قانونی موجود در پرونده اش، تحمل حبس را نداشت، مقامات زندان با درخواست نامه های وی برای بهره گیری از امکان مرخصی استعلاجی پس از دو دوره عمل جراحی در بیمارستان موافقت نکردند.
اکبر محمدی همان زمان برای اعتراض به عدم توجه مسوولان زندان به نامه هایش برای درخواستِ مرخصی و درمان دست به اعتصاب غذا زد و از طریق انتشار نامه ای که وب سایت صدای آمریکا هم آن را منتشر نمود، اعلام کرده بود که عدم توجه مسئولان زندان به خواسته هایش دلیل اعتصاب او بوده و آنها را مسئول مستقیم جان خود معرفی کرد.
سهراب سلیمانی، مدیر کل زندان های استان تهران همان زمان اعتصاب غذای او را در گفتگویی با خبرنگاران که در خبرگزاری ایلنا هم منتشر شده است، رد کرده و گفته بود که اکبر محمدی وضعیت خوبی داشت، به حمام رفت و دوش گرفت، در این لحظه وضع جسمی وی با مشکل مواجه شد و به همین دلیل توسط زندانبان به نگهبانی منتقل می شود که در مسیر انتقال به بهداری فوت می کند.
اما خلیل بهرامیان، وکیل مدافع محمدی، اعتصاب غذای موکل خود را تائید کرده و گفته بود وقتی از این موضوع آگاه شد به زندان اوین مراجعه کرد تا بتواند محمدی را از این اقدام منصرف کند، ولی مسئولان زندان، برخلاف کنوانسیون های بین المللی و قوانین داخلی ایران، مخالفت کردند.
منوچهر محمدی برادر اکبر محمدی همان زمان به بخش فارسی صدای آمریکا گفته بود: برادر مرا کشتند.
زهرا بنی یعقوب
زهرا بنی یعقوب پزشک ۲۷ ساله ایرانی و از دانشجویان دانشکده علوم پزشکی دانشگاه تهران، در ۲۰ مهر ۱۳۸۶به جرم همراهی با یک پسر جوان توسط توسط ماموران امر به معروف و نهی از منکر دستگیر شده و سپس به بازداشتگاه ستاد امر به معروف و نهی از منکر شهر همدان منتقل می شود اما بعد از ساعت۴۸ به خانواده ی او اعلام می کنند که بروند جسد دخترشان را تحویل بگیرند.
مقامات جمهوری اسلامی اعلام کرده بودند که زهرا بنی یعقوب با استفاده از یک پرچم تبلیغاتی اقدام به خود کشی کرده و ماموران با مراجعه به بازداشتگاه با جسد حلق آویز شده ی وی مواجه می شوند.
بازپرس شعبه سوم دادسرای عمومی و انقلاب همدان پرونده مرگ زهرا بنییعقوب را با بیان اینکه «اصولاً جرمی اتفاق نیافتاده که بتوان در باره آن رای صادر کرد» ، مختومه اعلام کرد.
خانواده زهرا بنی یعقوب این ادعای مسولان را در همان روزهای نخست رد می کنند اما بعدها با گذشت حدود یک سال از مرگ مشکوک زهرا بنی یعقوب، با انتشار نامه ای خطاب به مردم ایران از بی نتیجه بودن این پرونده و عدم مجازات متهمان آن انتقاد کردند .
خانواده زهرا ضمن آنکه خواهان بررسی دقیق دلایل مرگ و مجازات عاملان آن شده بودند در نامه ی خود نیز نوشته بودند: ساعت حدود هشت و نیم شب بود . موبایل برادرِ زهرا زنگ می خورد که پیش شماره همدان را می بیند . برادر در گفت و گو با زهرا احساس می کند وضعیت روحی زهرا در شرایط خوبی است . او در جواب این سوال برادر که می پرسد تو را اذیت نکرده اند ، می شنود" نه" و بلافاصله می گوید:" کسی بالای سرم ایستاده است . بعد از این تماس دقیقا چه اتفاقی افتاده ، معلوم نیست و غیر از اعضای ستاد امر به معروف ،فقط خدا می داند . پدر و مادر زهرا ساعت 10 شب به همدان می رسند . در جلوی بازداشتگاه با عجیب ترین توهین ها مواجه می شوند . یکی از اعضای ستاد به پدر زهرا می گوید از نظرما دختر تو صلاحیت پزشک بودن در این مملکت را ندارد . این فرد یک هفته پس از خاکسپاری زهرای عزیزمان ، با خانواده عزادار ما تماس گرفت و با انواع تهدیدها از ما خواست که پرونده را پیگیری نکنیم .
ابراهیم لطف اللهی
ابراهیم لطف اللهی، دانشجوی ۲۷ ساله ی رشته حقوق و اهل كردستان بود که ۶ دی ما ۱۳۸۶ در شهر سنندج و سر جلسه امتحان دانشگاه ، توسط عوامل وزارت اطلاعات دستگیر می شود اما تنها ۹ روز بعد در ۲۵ دی ماه به خانواده اش خبر می دهند که جسد وی را در گورستانی در سنندج دفن کرده اند.
مقامات مسوول به خانواده این دانشجوی کرد در مورد علت مرگ او گفته اند که ابراهیم لطف الهی با حلق آویز کردن خود به وسیله زیرپیراهن و آویزان کردن خود از دوش سلول خودکشی کرده است این در حالیست که گزارشگران حقوق بشر به نقل از صالح نیکبخت وکیل وی این نکته را رد کرده اند.
به گفته ی این وکیل پس از خاکسپاریِ این دانشجو توسط نهادهای امنیتی خانواده ابراهیم خواستار نبش قبر و معاینه جسد فرزندشان توسط پزشكان، از جمله یك پزشك مورد اعتماد خود هستند، با این حال قاضی پرونده این امر را خلاف شرع دانست و از آن جلوگیری کرد.
صالح نیکبخت با اشاره به بایگانی کردن پرونده لطف اللهی پس از مرگ وی گفته بود:علیرغم درخواستهای مکرر اینجانب دایر بر اینکه فیلم و عکس صحنه حلق آویز شدن به خانواده لطف اللهی داده شود، بازپرس شعبه سوم دادسرای عمومی و انقلاب سنندج از تحویل آن خودداری کرده و با وجود اعتراض اینجانب به منع پیگرد صادره دادگاه کیفری استان کردستان نیز، قرار صادره را عینا تایید و پرونده را بایگانی نموده اند". بنا به اظهارات این وکیل دادگستری، به درخواستهای خانواده لطف اللهی برای رسیدگی مجدد پرونده ترتیب اثر داده نشده و نامه وی نیز به رئیس قوه قضاییه هنگام سفر او به سنندج درسال 86 عملا بلا اقدام مانده وعلت فوت مشکوک ابراهیم لطف اللهی همچنان برای خانواده وی در ابهام باقی مانده است.
امیدرضا میرصیافی
امید رضا صیافی جوان ۲۸ ساله ای بود که به دلیل نوشته هایش در یک وبلاگ شخصی از سوی شعبه ۱۵ دادگاه انقلاب تهران به اتهام «فعالیت تبلیغی علیه نظام» و «توهین به آیتالله خمینی و آیتالله خامنهای» به دو سال و نیم زندان محکوم شده بود اما در حین گذران دوران محکومیت خود، در ۲۸ اسفند ۱۳۸۷ در زندان اوین جان خود را از دست داد.
رادیو زمانه همان زمان در گزارشی به نقل از حسام فیروزی وکیل و پزشک نوشته بود: پزشکان زندان اوین با وجود درخواستهای وی برای انتقال آقای میرصیافی به بیمارستان، از این کار ممانعت کردهاند و مرگ این وبلاگنویس به علت «کمکاری صددرصد پزشکی زندان» اوین بوده است.
معصومه میرصیافی خواهر این وبلاگ نویس به صدای آمریکا گفته بود: وقتی رفتیم برای شناسایی جسد، من خودم جسد را دیدم، گوش سمت چپ خونریزی شدید داشت، بینی اش پر از لختههای خون بود، صورتش کبود بود، پشت کتفها کبود بود و پشت کمر، و ظاهرا قسمت پشت گوش آن قسمت، جمجمه شکستگی هم داشته، طوری که آن ملافهای که جسد را پیچیده بودند کاملا خونی شده بود قسمت زیر سر. بعد آنجا جسد را به ما تحویل دادند فرستادیم پزشکی قانونی کهریزک، چهار ساعت طول کشید، ظاهرا کالبد شکافی انجام شد به ما توضیح خاصی ندادند. یک فرمی به ما داده شد که داخلش توضیحاتی خواسته بودند از سوابق بیماری امید که ما همه را رد کردیم، ایشان نه بیمار بود نه معتاد بود و نه هیچی. بعدش یک قسمتی نوشته بود که آیا شما شکایتی دارید؟ من هم نوشتم که بله. البته افرادی آنجا بودند میگفتند که اگر بنویسید شکایت دارید جسد را ممکن است تحویل تان ندهند. من هم آنجا گفتم که اصلا جسد را نمیخواهم تحویل بدهند و جسد امید به چه درد من میخورد؟ من نوشتم ما شکایت داریم، مسئولین زندان اوین مقصر هستند این قتل مشکوک است و باید پیگیری شود. در حالی که اینها به ما گفته بودند که ایشان قرص خورده، فشارش افت کرده و فوت کرده، پدر من سی سال بهیار بیمارستان سینا بوده، چنین چیزی نمیتواند صحت داشته باشد و ایشان قطعا کتک خورده، این را مطمئن هستم.
پرونده ی مرگ این زندانی هم به فرجام روشنی نرسیده و پیگری های خانواده اش نتیجه ای نداد.
امیر جوادی فر
امیر جوادی فر دانشجوی مدیریت دانشگاه آزاد قزوین بود که او نیز در جریانِ درگیری های پس از انتخابات در روز ۱۸ تیر ۱۳۸۸ بازداشت شده بود. پیکر بی جان این جوان 25 ساله که در اثر ضرب و شتم و شکنجه در زندان جان باخته بود به خانواده اش تحویل داده شد .
در گزارش هیات تحقیق و تفحص از حوادثِ بعد از انتخابات نیز تاکید شده بود؛ چون امیر جوادی فر در زمان دستگیری مورد ضرب و شتم قرار گرفته و نامبرده از نظر جسمی ضعیف شده و توان مقاومت در برابر صدمات کهریزک را نداشت جان باخت اما علی جوادی فر پدرِ امیر جوادی فر در زمان خاکسپاری فرزندش به صدای آمریکا گفته بود: امیر در بیمارستان فیروزگر بستری بود، چکاب کامل شده بود، یک شب در بیمارستان خوابید، صحیح و سالم بود و با پای خودش تحویل پلیس پیشگیری داده شد با دست خودم، قبل از اینکه به پلیس برود نوشابه خورد، خنده کرد و گفت دو روز دیگر بر می گردم، ولی پسرم رفت.
بابک جوادی فر برادر امیر جوادی فر نیز به جرس گفته است: من خودم سراغِ تک تک کسانی که با امیر در کهریزک بوده اند رفته ام، کسانی که به ما گفتند امیر در روزهای آخر بینایی اش را از دست داده بود، کسانی که می گفتند به دلیل آلودگی فضای بازداشتگاه پس از ضرب و شتم، چشم های امیر چرک کرده بود و دیگر بینایی کامل نداشت تا بتواند به تنهایی راه برود.
در روند دادگاهی که برای متهمان پرونده کهریزک برگزار شده است، خانواده امیر جوادی فر و سایر کشته شدگان این بازداشتگاه اعلام کردند که خواستار محاکمه ی آمران این قتل و پیگرد قضاییِ کسانی که دستور انتقال زندانیان به کهریزک را داده بودند، هستند. این خانواده ها بارها از دادستان وقت تهران سعید مرتضوی به عنوان کسی که دستور انتقال زندانیان به کهریزک را داده بود یاد کردند اما او تاکنون مورد پیگرد قضایی قرار نگرفت.
محمد کامرانی
محمد کامرانی جوان 18 ساله ای بود که در جریان اعتراضات ۱۸ تیر سال ۸۸ بازداشت شد. به گفته ی خانواده ی محمد کامرانی، این جوان در حالیکه خود را برای کنکور پزشکی آماده می کرد در جریان درگیری های نزدیک به دانشگاه تهران دستگیر می شود و سپس به دلیل شکنجه، ضرب و شتم در زندان، جان باخت.
علی کامرانی، پدر محمد کامرانی به خبرنگار جرس گفته است: کسانی به اسم لباس شخصی پسرم را دستگیر کردند، او را بی رحمانه مورد ضرب و شتم قرار دادند و بعد بچه ای که در کما بود و تب شدید داشت را با غل و زنجیر به تخت بیمارستان لقمان بسته بودند تا زمانی که پس از انتقال به بیمارستان مهر تهران، دیگر جان اش را از دست داد.
وی گفته بود: خدا می داند چه به روزمان آمد وقتی در دادگاه متهمان پرونده ی کهریزک حرف های کسانی که در همان بازداشتگاه بوده اند را در مورد جنایت های رخ داده شنیدیم، فیلم دادگاه متهمان کهریزک را نشان دهند تا عمق فاجعه را مردم ببینند. آمران باید محاکمه شوند. همان قاضی که دستور داد بچه مرا ببرند کهریزک باید محاکمه شود.
پدر محمد کامرانی پس از مطلع شدن از جان باختن فرزند خود، به هاشمی شاهرودی شکایت نامه ای نوشت که در آن نام سعید مرتضوی را به عنوان کسی که دستور انتقال زندانیان به کهریزک را داده بود قید کرده است و آقای شاهرودی نیز در ذیل نامه دستور پیگیری داده بود و در کنار این اقدام، او همچنین نامه ای به رهبری جمهوری اسلامی می نویسد که آقای الله خامنه ای نیز دستور پیگیری را در ذیل نامه آقای کامرانی می نویسد.
محسن روح الامینی
محسن روح الامینی نیز در روز پنج شنبه 18 تیرماه، بنا به گزارشِ شاهدانِ عینی توسطِ لباس شخصی ها دستگیر و به ساختمان نیروی انتظامی تهران بزرگ واقع در خیابان کارگر در نزدیک میدان انقلاب برده و صبح روز جمعه 19 تیرماه آنها را با تعدادی اتوبوس به دو مقصد زندان اوین و اردوگاه کهریزک منتقل می کنند.
حسین علایی از سرداران سابق سپاه پاسداران در نامه ای سرگشاده به نقل از پدرِ محسن روح الامینی نوشته است: فرزندم را وقتی که دستگیر کرده اند، مورد ضرب و شتم شدید قرار داده و او را مجروح کرده اند. جنازه اش را که دیدم متوجه شدم که دهانش را خرد کرده اند.
پدر محسن روح الامینی که یکی از مسولان نظام است گفته بود: مطمئنم در بازجویی ها هرچه از محسن سؤال کرده اند، درست پاسخ داده است. آنها احتمالاً نتوانسته اند، صداقت او را تحمل کنند و وی را به شدت، کتک زده و زیر شکنجه کشته اند. با عنایت مسؤولین، پرونده پزشکی او را مطالعه کردم، محل فوت او را لاک گرفته بودند. مشخص شد که بعد از مجروح شدن، به او نرسیده اند تا خون او عفونی شده و دچار تب شدید بالای 40 درجه گردیده و از شدت تب، دچار بیماری مننژیت شده است. او را ساعت سه و نیم بعد از ظهر چهارشنبه به عنوان فرد مجهول الهویه به بیمارستان شهدای تجریش منتقل و صبح روز پنج شنبه جسد او را به سردخانه تحویل می دهند.
رامین آقازاده قهرمانی
رامین آقازاده قهرمانی،یکی ازجوانانی بودکه درحوادث بعدازانتخابات دستگیرشد اماپانزده روز بعدبا بدنی که آثارشکنجه برروی آن نمایان بودآزادشد و به گفته ی نزدیکانش تنها پس ازدوروز،به دلیل وجود «لختههای خون» درسینهاش جان داد..
روح الامینی،مشاورانتخاباتی محسنرضاییوپدرمحسن روح الامینی اولین کسی بودکه افشاکرد رامین آقازاده قهرماني،مقتول چهارمِ بازداشتگاهِ کهریزک است ودراثرضرب وشتم جانباخت اماخانواده اوبه دلیلِ فشارهای نهادهای امنیتی تاکنون سکوت اختیارکرده اند.
هدی صابر
هدی صابر فعال ملی مذهبی، زندانی سیاسی و از گردانندگان مجله توقیف شده «ایران فردا» بود پس از اعتصاب غذایی که در اعتراض به نحوه ی جان باختنِ هاله سحابی انجام داده بود، بنا بر گواهیِ بیش از ۶۰ زندانیِ سیاسی مورد ضرب و شتم قرار گرفت و پس از انتقال به بیمارستان مدرس تهران در گذشت.
پس از اینکه منابع نزدیک به حکومت مرگِ هدی صابر را طبیعی و به دلیل نارسایی قلبی اعلام کردند، ۶۴ زندانیِ سیاسیِ بند ۳۵۰ زندان اوین با ارسالِ نامه ای گواهی دادند که هدی صابر در هشتمین روز اعتصاب غذای خود در بهداری زندان اوین از سوی ماموران امنیتی و اطلاعاتی به شدت مورد ضرب و شتم قرار گرفته است. آنها شرایط بد جسمانی وی را از نزدیک شاهد بوده اند.
رییس بهداری بازداشتگاه اوین نیز گفته است: هدی صابر اعتصاب غذا نداشت و علت مرگ وی سكته قلبی وسیع بوده است.
فریده جمشیدی، همسر هدی صابر در گفتگویی که با جرس انجام داد، گفته است: آخرین بار که به ملاقاتِ همسرم رفتم همچنان در اعتصاب غذا بود و ازش خواهش کردم اعتصاب را بشکند که گفت نه نمی توانم اعتصاب را بشکنم زیرا هاله سحابی خیلی مظلومانه کشته شد. همسرم بعد از ده روز اعتصاب غذا، آن هم اعتصاب غذای تر فوت شده و به شهادت زندانیان به وضعیت ایشان رسیدگی نشده و همین علت فوت ایشان بوده است. همسرم بعد از درد شدید به بهداری می رود. اما آنجا به جای رسیدگی مورد ضرب و شتم هم قرار می گیرد. ما در آینده نام کسی هم که ایشان را مورد ضرب و شتم قرار داده منتشر خواهیم کرد.
وی همچنین خواستار ورودِ سازمان های بین المللی به این رخداد شد و گفت : همسر من یکسال بود که در زندان نگهداری می شد بارها هم اعتراض کردیم اما بطور غیرقانونی او را در زندان نگهداشته بودند. من مسئول را نیروهای قضایی می دانم . اما سازمان های بین المللی باید تعیین کنند که مسئولیت مرگ همسرم با کیست؟ و من در اینجا از همه سازمان های بین المللی می خواهم هر چه سریعتر پیگیری و مشخص کنند که علت مرگ همسر من چه بوده است؟
مرگ های مشکوکی که واکنش کمتری در میان مسولان داشت
در میان زندانیانی که گزارش مرگ آنها بازتاب رسانه ای یافته است، زندانیان دیگری نیز هستند که در رسانه های داخلی واکنشی مختصر از سوی مسولان و مقامات جمهوری اسلامی را به خود اختصاص داده بود اما بازتاب گسترده داخلی را به همراه نداشت. این زندانیان بنا به گفته مسولان و تایید خانواده های خودشان وابسته به سازمان مجاهدین خلق بوده اند. خانواده های این زندانیان نیز هیچ شانسی برای پیگیری علت مرگ اعضای خانواده خود در زندان نیافتند. علت مرگ برخی از این زندانیان نیز خودکشی یا ایست قلبی اعلام شده است.
ولی الله فیض مهدوی، عبدالرضا رجبی، حشمت الله امیر ساران سه زندانی دیگری بودند که به گفته مقامات قضایی به دلیل عضویت و یا مرتبط بودن با سازمان مجاهدین خلق و گروهی دیگر محکوم شده بودند اما هر سه نفر طی دوران محکومیت خود در زندان در گذشتند. دستگاه قضایی علت مرگ فیض مهدوی را خودکشی اعلام کرد. اما وزارت اطلاعات از تحویل جنازه عبدالرضا رجبی، امیر ساران به خانواده هایشان خودداری کرده و خود نهادهای امنیتی اقدام به خاکسپاری پیکر این زندانیان کردند. از سوی دیگر درخواست کالبدشکافی این خانواده ها نیز از سوی مقامات قضایی رد شد.
همچنین مقامات قضایی جمهوری اسلامی اعلام کرده اند که ولی الله فیض مهدوی، عبدالرضا رجبی، امیر ساران در ارتباط با درگیری های مسلحانه و بمب گذاری دستگیر شده بودند.
هاشم رمضانی و کاوه عزیز پور دو زندانی کرد بودند که پس از دستگیری به صورت مشکوک جان سپردند. اما عدم پاسخگوییِ مسولان امنیتی و اطلاعاتی به خانواده های زندانیان کرد نیز آسان تر است و دلایل مرگ این دو زندانی کرد نیز هیچ گاه در دستگاه قضایی رسیدگی نشد .
بیماری و مرگ در زندان
برخی از زندانیان هم به دلیل عدم رسیدگی پزشکی در زندان گرفتار مرگ شده اند که خانواده های آنها هم برای گرفتن مرخصی و رسیدگی به وضعیت زندانیان بیمار خود دچار مشکل بوده اند و هم بعد از مرگ برای پیگری جسد با مشکلاتی مشابه دست و پنجه نرم کردند.
محسن دکمه چی
زندانی سیاسی در فروردین ۱۳۸۹ ایران به دلیل بیماری در زندان درگذشت. علت مرگ او هم عدم رسیدگی به موقع پزشکی ذکر شده است. مریم النگی، همسر آقای دکمه چی به بی بی سی فارسی گفت که آقای دکمه چی به خاطر وخامت وضعیت جسمی، در حال دریافت خدمات ویژه پزشکی از جمله شیمی درمانی بود. به گفته خانواده دکمه چی، وی به اتهام هواداری از سازمان مجاهدین خلق و حمایت مالی از خانواده های زندانیان سیاسی به تحمل ۱۰ سال حبس در زندان گوهردشت محکوم شده بود.
پیش از مرگ این زندانی گزارش های متعددی در وبسایت های مختلف در ارتباط با وخامت وضعیت جسمی آقای دکمه چی و نیاز فوری او به دریافت خدمات پزشکی منتشر شده بود.
خبرگزاری فارس همانند سایر رسانه های هوادار حکومت در مورد درگذشت یک ایرانی در زندان شهر مونیخ نوشته بود: نكته حائز اهمیت اینكه مقامات آلمانی كه خود را منادی حقوق بشر میدانند، یك بیمار سرطانی را كه نیاز به مراقبتهای دائم و آزمایشات پزشكی دارد، روانه زندانی میكنند كه از هیچگونه امكانات پزشكی برخوردار نمیباشد. بدیهی است كه چنین برخورد ناپسندی بر روح و روان یك زندانی كه همزمان از بیماری سرطان نیز رنج میبرد، اثر منفی میگذارد.
علیرضا داوودی
دانشجویی۲۶ساله اصفهانی بود که در تاریخ ۷مرداد۸۸ در سن۲۶سالگی در بیمارستان درگذشت. علیرضا داوودی سردبیر نشریه دانشجویی راه خاکی دانشگاه اصفهان بود، که به دلیل فعالیتهای دانشگاهی از تحصیل محروم شده بود و در بهمن ۸۷همزمان با بازداشت محمد پورعبدالله در تهران، او نیز در شاهین شهر اصفهان بازداشت شده بود.
یکی ازنزدیکان وی به جرس گفته است علیرضا را اردیبهشت ماه با قرار وثیقه۱۰۰میلیون تومانی از زندان آزاد کردند اما او از همان روزهای آزادی، از تبعات زندان و فشارهای روحی که به او واردشده بود رنج می برد و خانواده اش او را دربیمارستان بستری کردند. اما در نهایت در مردادماه ۸۸ در بیمارستان درگذشت.
حسن ناهید
حسن ناهید مهندس مخابرات که به اتهام افشای اسناد طبقه بندی شده بازداشت شده ازجمله کسانی بودکه به دلیل بیماری و عدم موافقت مسولان برای مرخصی و رسیدگی پزشکی درخارج از زندان جان باخت.
اگرچه اودرروزهای پایانی عمرش زمانیکه بیماری او وخامت بیشتری یافت به بیمارستان منتقل شد، اما تنها چند روز بعد از انتقال به بیمارستان درگذشت. در بیانیه زندانیان بند۳۵۰ اوین که جرس آنرا منتشرکرده بود، نسبت به وضعیت نابسامان پزشکی او اعتراض شده و محسن ناهید نیز به عنوان یکی از قربانیان قید شده بود:
در ماههای اخیر با هدف هرچه محدودکردن زندانیان سیاسی، آنچنان فشار از سوی رژیم حاکم افزایش یافته که حتی رسیدگی های پزشکی و درمانی نیز از سوی آنان دریغ گشته تا حدی که این قصور در بعضی از زندانیان سبب به وجود آمدن آسیبهای غیرقابل جبران و حتی در چند مورد منجر به فوت شده است. که اسامی همچون اکبر محمدی و امیرحسین حشمت ساران در سالهای گذشته ومحسن دگمه چی و حسن ناهید در ماههای اخیربه همراه بسیاری اسامی دیگر گواه بر این مطلب می باشد.
مرگ گروهی در زندان
سازمان عفو بین الملل نیز در اسفند ماه سال ۱۳۸۹ اعلام کرد که به دنبال اعتراضات و درگیریهای بین زندانبانان و زندانیان ۱۴ نفر در زندان قزلحصار کرج، زندانی نزدیک شهر تهران کشته شدند.
بر اساس گزارش های تلویزیون دولتی ایران، و اطلاعیه سازمان زندان ها، مقامات رسمی جمهوری اسلامی نیز تأیید کرده اند که درگیری زندانیان و زندانبانان در زندان قزلحصار کرج منجر به کشته و زخمی شدن چندین نفر شده است. سایت جام جم آنلاین، پایگاه خبری متعلق به صدا و سیمای جمهوری اسلامی، آمار کشته شدگان را ۱۰ نفر اعلام کرده است.
گزارش های متناقضی در این زمینه منتشر شده بود که در نهایت رییس سازمان زندان ها نیز به خبرگزاری فارس گفت که تحقیقات لازم را در این زمینه به عمل خواهد آورد. تاکنون گزارشی که نشان دهد مقصران حادثه ای که در زندان قزلحصار رخ داده و منجر به کشته شدن زندانیان و چند زندانبان هم شده است چه کسانی بوده اند.
* تاکید می شود که این گزارش کامل نیست و به روایت مرگ آن بخش از زندانیانی پرداخته است که فارغ از گرایش های فکری و سیاسی و جرائم شان، مرگ آنان بازتابِ وسیع بین المللی یافته است اما پرونده هایشان در دستگاه قضایی ایران فرجام روشنی نیافته است. شمار دیگری از شهروندان ایرانی نیز به شیوه های مشابه در زندان ها جان خود را از دست داده اند بدون آنکه مرگِ آنها ابعاد رسانه ای پیدا کند.
--
یاد و خاطره هیجده تیر ماه سال هفتاد و هشت گرامی باد
سبز مي مانيم، تا هميشه
سبز مي مانيم، تا هميشه