آن روزها هنوز دروغگویی صاحبان قدرت بر ملا نشده بود
یکی از همراهان سبز با ارسال نامه ای با مرور گذشته ای تلخ که در تیرماه ۷۸ بر کشورمان گذشت از مشاهدات خود از وقایع کوی دانشگاه گفت. او در این نامه از نیروهای سازماندهی شده ای می گوید که به کانون های قدرت متصل هستند که وظیفه اشان سرکوب است. نیروها و کانون هایی که تا امروز رد آنها به خوبی و روشنی دیده می شود.
متن کامل این نامه پیش روی شماست:
سلام. امیدوارم در مهم ترین وظیفه ای که بر عهده دارید، یعنی آگاهی بخشی، روز به روز موفق تر باشید. آنچه در این نامه به شما تقدیم می شود، در راستای انجام همین وظیفه نوشته شده است.
۱۸ تیر هر سال، یادآور یکی از دردناک ترین روزهای زندگی من است. سال هاست که حوادث تلخی که به چشم دیده ام را همچون کوله بار مرارت بار خاطراتم با خود حمل می کنم. آن روزها دانشجوی فوق لیسانس بودم و در خوابگاهی در نزدیکی کوی دانشگاه زندگی می کردم. شب حادثه به چشم خود دیدم افرادی را که از طبقات بالای خوابگاه به بیرون پرتاب کردند و صدای مظلومیت دانشجویانی که از قضا یکی از آنها از دوستانم بود. روزهای بعد که سر کلاس رفتم و دیدم به کمک رسانه ملی و روزنامه های حکومتی چه آسان آن همه ددمنشی را پرده پوشاندند، گزارشات و مشاهدات عینی دانشجویان را افسانه خواندند و حرکت اعتراضی جمعی دانشجو را به سرویس های جاسوسی خارجی نسبت دادند، خشمی فروخورده در من شکل گرفت که هیچ گاه از میان نرفت. آن روزها مانند امروز نبود که شهرت رسوایی این رسانه ها همه جا را فراگرفته باشد و دروغگویی صاحبان قدرت بر ملا شده باشد.
چند سال بعد که فارغ التحصیل شدم و با هزار زحمت شغلی برای خودم دست و پا کردم، در خیابان به یکی از دوستان دورة دانشجویی برخوردم . در میان صحبت های زیادی که از آن دوران بین ما رد و بدل شد، به ماجرای تلخ ۱۸ تیر هم رسیدیم. او نیز مانند من شاهد عینی آن ماجرا بود و از این که مصلحت بینی های سیاسی مانع بازگویی حقیقت شده غمگین بود. اما او، بر خلاف من، به نگه داشتن این خشم در دل اکتفا نکرده بود و به طور تصادفی اطلاعات ارزشمندی درباره آنچه به عنوان پدیده لباس شخصی ها مشهور شد دست یافته بود. او با کمک برخی از دوستانش به کنه ماجرای آنچه امسال در سخنان روز چهاردهم خرداد در حرم امام خمینی به عنوان حماسة ۲۳ تیر ۸۷ از آن نام برده شد پی برده بود و در حالی که در کنار من قدم می زد به بازگویی آن پرداخت.
برایم گفت که آنچه به عنوان حماسه ۲۳ تیر نامیده شد، نه یک حضور مردمی خودجوش، که کار سازمان یافته گروهی بوده که به رهبری برخی از سران حزب مؤتلفه و به ویژه با مدیریت اجرایی فردی به نام حاج احمد قدیریان صورت گرفته. فرد مذکور از نزدیکان حبیب الله لاجوردی دادستان دهه اول انقلاب بوده و پیش از انقلاب به کار خرید و فروش عتیقه جات مشغول بوده.
البته ظاهرا در برخی فعالیت های مبارزاتی نیز دست داشته است. وی با حفظ نفوذ خود در دادستانی انقلاب، در دو دهه اخیر به بیت رهبری نیز راه یافته و مسئولیت های مختلفی در زمینه های حفاظتی و امنیتی در رده های بالا به عهده داشته است.
قدیریان با حفظ مسئولیت های رسمی مخفی، سال هاست که به کار سازماندهی نیروهای لباس شخصی پرداخته است. از جمله، تحت پوشش نام مؤسسه فرهنگی شهید بهشتی (که هیچ ربطی به مؤسسه حفظ آثار شهید بهشتی که توسط خانواده آن شهید بزرگوار اداره می شود ندارد) در کوچه دوم خیابان میرزای شیرازی، کلاس های عقیدتی و نیز آموزش عملیات امنیتی دائر کرده و از افرادی مانند اسدالله بادامچیان (عضو شورای مرکزی حزب مؤتلفه و نمایندة فعلی مجلس) نیز برای برپایی جلسات توجیهی استفاده کرده و می کند. دوست من با گوش های خود چندین بار از زبان قدیریان شنیده بود که با افتخار از سه هزار نیرویی که در روزهای پس از فاجعه هیجدهم تیر کوی دانشگاه تهران و بخصوص در روز ۲۳ تیر جمع آوری کرده سخن می گفته و درباره این که «بچه ها» توانسته بودند به قلع و قمع دانشجویان بپردازند و دل رهبری را شاد کنند صحبت کرده است.
بعدها و در جریان حملات وحشیانه نیروهای لباس شخصی در حوادث پس از از انتخابات سال ۸۸، هرگاه در خیابان به لباس شخصی ها برخورد می کردم، یاد گفته های دوستم می افتادم و نیروهای سازمان یافته ای که به … متصل هستند و هر از چندی برای مأموریتی بسیج می شوند. راستش دلم نیامد که این درد را بیش از این در دلم نگه دارم و به همین خاطر این نامه را برایتان نوشتم. نمی دانم اقدام به انتشار آن خواهید کرد یا نه، اما احساس می کنم با ارسال آن به شما، باری از دوشم برداشته شده است.
۱۰ تیرماه ۱۳۹۰
--
سبز مي مانيم، تا هميشه