Wednesday, March 31, 2010

سال نگرانی و سرگردانی برای آیت‌الله خامنه‌ای

رهبری در سال 88

سال نگرانی و سرگردانی برای آیت‌الله خامنه‌ای

مهدی خلجی

سال هزار و سیصد و هشتاد و هشت، آیت الله علی خامنه‌ای هفتاد ساله و رهبری او بیست ساله شد. اما کسی، حتی خود او، گمان نمی‌برد این سال، غافل‌گیرانه، نقطه‌ عطفی در حیات سیاسی او و نیز تاریخ معاصر ایران باشد.

در جمهوری اسلامی، مانند دیگر حکومت‌های غیردموکراتیک، انتخابات، نمایش پشتبانی توده از حکومت است، نه روشی مسالمت‌آمیز برای گردش قدرت. مهم نیست انتخابات درباره‌ چیست، ریاست جمهوری، مجلس یا شورای شهر، هرچه باشد از نظر حکومت «حضور حماسه‌آفرین و پرشور مردم»، «بیعت تازه با ولی امر مسلمین جهان»، يعنی آيت الله خامنه‌ای نیز هست. سالی که گذشت بیعت‌وارگی انتخابات، با پشتیبانی مطلق آیت الله خامنه‌ای از محمود احمدی نژاد، تشدید شد و خصلت تازه‌ای به انتخابات دهم ریاست جمهوری داد. انتخابات، رقابت میان دو یا سه نامزد بر سر دستیابی به صندلی ریاست جمهوری نبود و به ويژه با واکنش خشونت‌آمیز نظامیان به تظاهرات‌کنندگان، معنای انتخابات تغییر کرد. اعتراض‌های پس از انتخابات، آیت الله خامنه‌ای را آماج گرفت و از احمدی‌نژاد تنها به مثابه‌ی یکی از گناهان پرشمار وی یاد شد.

آیت الله خامنه‌ای در بیست سال، سایه‌ی اقتدار خود را تا جای ممکن تا دورترین کنج‌های جامعه، فرهنگ و سیاست گسترد؛ اما سال هشتاد و هشت، با نهادن تمام تخم مرغ‌های خود در سبد تندرو سیاست‌ستیزی چون احمدی‌نژاد، نه تنها مشروعیت شخص خود که جایگاه رهبری جمهوری اسلامی يا ولایت فقیه را برای همیشه به مخاطره انداخت.

آیت الله خامنه‌ای که با قدرت دادن به سپاه پاسداران، اقتدار سیاسی فراوانی برای خود دست و پا کرده بود، در چنبره‌ تناقض‌های جمهوری اسلامی، از جمله انتخابات در مقام روشی دموکراتیک در خدمت آرمانی استبدادی، گرفتار شد و با نظامی‌کردن مطلق رژيم سیاسی، از رهبری جمهوری اسلامی به فرماندهی (کل قوا) سپاه پاسداران تنزل پیدا کرد. آيت الله خامنه‌ای در این سال، بیش از هر سال دیگر، از «سکوت» یا «عدم بصیرت نخبگان» شکوه کرد و اعتراف نمود که حلقه‌ پیرامون او روز به روز تنگ‌تر می‌شود. نخبگان سیاسی درون حکومت روز به روز خط او را کم‌تر خواندند. حتی محمود احمدی‌نژاد که مستظهر به پشتیبانی او به قدرت رسید، دستور او را درباره اسفندیار رحیم مشائی نادیده گرفت و به رغم خواست روحانیان و رهبری، مشائی را به سمت ریاست دفتر خود منصوب کرد.

سال هشتاد و هشت، سال اشتباهات بنیادی و بی‌شمار آيت الله خامنه‌ای است. وی گمان برد یک‌دست‌تر کردن حکومت با نیرومندتر کردن طبقه‌ نظامیان به بقا و ثبات قدرت او یاری می‌کند. اما نه تنها تاریخ جمهوری اسلامی نشان داده که این نظام هرگز يک‌دست‌پذیر نیست، بل‌که خود پیش‌بینی نمی‌کرد بهای انحصار قدرت، خریدن خشم مردم است. آيت الله خامنه‌ای این بار در خیابان‌های تهران و قم از زبان مردم چیزهایی درباره‌ی خود شنید که شاید هرگز گمان نمی‌برد: «مرگ بر خامنه‌ای، خامنه‌ای قاتله، ولایت‌اش باطله، ای رهبر آزاده، تجاوز هم آزاده؟» او باید به این فکر فرورفته باشد که این سخنان لابد دیرزمانی در دل می‌گذشته که اکنون به زبان سرریز کرده و چه پیش آمده که مردم در وانمایی کینه و کدورت جان خود این اندازه دلیر شده‌اند؟

سال هشتاد و هشت برای آیت الله خامنه‌ای سال ترس بود. بیشترین خشونت را اعمال کرد، کمترین بهره را گرفت و هراس‌اش زائل که نه، روزافزون شد. از آن طرف، این سال، برای مردم سال نترسیدن بود، سینه سپر کردن و گفتن آشکار و بی‌پروایی از هزینه دادن.

سال هشتاد و نه، برای آیت الله خامنه‌ای احتمالاً دشوارتر از سالی است که گذشت. تیغ‌های او، از تبلیغات و ترویج دروغ گرفته تا تهمت جاسوس زدن به هر تنابنده‌ای و تجاوز به زندانیان زن و مرد، زیر خون خشونت‌های رفته کند شده‌ است، اما هیچ‌ يک از آن تیرها و تیغ‌ها رگی از بحران سیاسی کنونی نبریده و بل این بحران را تنومندتر و مهیب‌تر کرده است. انگاشت‌های او درباره‌ «تهاجم فرهنگی»، «انقلاب مخملی» و «جنگ نرم»، گواه آن است که آیت الله خامنه‌ای در چاره‌اندیشی برای بحران‌های بنیان‌افکن، امر غیرسیاسی را به سیاسی بدل می‌کند و راه مقابله با امر سیاسی را تنها اعمال خشونت می‌داند.

برای رهبران جنبش سبز، سال هشتاد و نه، سال صبر و استقامت است، اما برای آیت الله خامنه‌ای احتمالاً سال نگرانی و سرگردانی است. سیاست‌های اقتصادی محمود احمدی‌نژاد، پیامدهای زیان‌مندی به بار می‌آورد که تنش میان دولت و مجلس را نیرومندتر خواهد کرد. بن بست هسته‌ای و بیشترشدن فشارهای بین المللی، انزوای فزاینده‌ای برای ایران در سطح منطقه‌ای و بین المللی در پی می‌آورد. نارضایتی‌های عمومی، انگیزه‌ حتی روحانیان وام‌دار و طرف‌دار رژيم را برای حمایت آشکار از احمدی نژاد پریده رنگ‌تر می‌کند.

فتوای آیت الله خامنه‌ای درباره‌ چهارشنبه‌سوری، «سرنمون‌وار» است؛ يک نمونه‌ی الگو برای شناخت رفتار سیاسی اوست. آیت الله خامنه‌ای در تبدیل کردن موافق نظام به بی‌اعتنا و تبدیل سریع بی‌اعتنا به مخالف نظام چیره‌دستی حیرت‌انگیزی نشان داده است. فتوای چهارشنبه سوری، حتی نوجوانان روستاهای دورافتاده را نیز در قالب «آکتورها» يا «بازیگران» و کنش‌گران سیاسی تعریف کرد.

سال آينده، شیب رهبری آيت الله خامنه‌ای تندتر می‌شود. اختلاف میان نخبگان، بسیاری از آنان را از حلقه‌ی خاصان او دورتر خواهد کرد. رهبر تنها و محاصره‌شده در میان نظامیان و دل‌گرم به سلاح و کلید زندان، سخت اندیشناک خواهد بود و به احتمال زیاد از سر دلهره و استیصالِ «غریق‌وار» بر سیاهه‌ی خطاهای خود بس بسیار خواهد افزود. سال هشتاد و نه، سالی مهم در آینده‌ای است که آیت الله خامنه‌ای نقش اندکی در آن بازی خواهد کرد.




-- 
سبز مي مانيم، تا هميشه

متن گفتار روز چهارشنبه 11 فروردین 89، 31 مارس 2010 میلادی - محسن سازگارا

متن گفتار روز چهارشنبه 11 فروردین 89، 31 مارس 2010 میلادی - محسن سازگارا

سلام، چهارشنبه 11 فروردین 89، 31 مارس 2010 میلادی

امروز در مورد 8 موضوع صحبت می کنیم.

موضوع اول اینکه آقای عماد الدین باقی، آقای سحر خیز و آقای محمودیان و جمعی دیگر از زندانیان که دست به اعتصاب غذا زده بودند، خبرهای رسیده حاکی از آن است که حال آقای باقی مناسب نیست و یکبار به بیمارستان منتقل شده، دوباره به سلول منتقل کردند. همینطور آقای سحر خیز دچار حمله شده در زندان و همینطور هم آقای محمودیان مشکلات تنفسی دارند و به هر صورت جمعی از وبلاگ نویسان دعوت کردند که سیزده بدر هر کس که می تواند بخشی از سیزده بدر را جلوی زندان اوین تجمع داشته باشند برای همراهی و همدردی با زندانیان مبارز و شجاع ما که رو در روی استبداد ایستاده اند و در زندان با اعتصاب غذا اعتراض خودشان را دارند ادامه می دهند. به هر صورت جمع شدن جلوی زندان اوین که به طور قطع بخشی از خانواده های زندانیان این کار را خواهند کرد برای کسانی که برایشان مقدور است، ضمن برگزاری مراسم سیزده بدر می تواند که روحیه بخش برای خانواده ها و زندانیان باشد.

نکته دوم اینکه جمعی ازفیلمسازان جوان و خانواده هایشان در یک کار سمبلیک به زندان اوین رفتند و به طور سمبلیک با آقای جعفر پناهی فیلمساز مشهور ایرانی که در زندان هست عید دیدنی کردند. ارزش این کارهای سمبلیک نه در زندان اوین در هر کجای دیگر هم بسیار بالاست و نشان همبستگی، همراهی و ابتکاراتی است که در جنبش می تواند به کار گرفته شود.

نکته سوم اینکه سازمان عفو بین الملل در اطلاعیه ای که منتشر کرده در واقع آمار اعدام های سال گذشته را منتشر کرده و در آن دیده می شود که ایران با 388 اعدام در رتبه دوم دنیا بعد از چین قرار دارد و به طور قطع به طور قطع با احتساب جمعیت یعنی سرانه اگر تقسم بکنم ایران با فاصله زیاد در رتبه اول اعدام در دنیا قرار می گیرد. همین روزها هم صحبت از اعدام عبدالرضا قنبری معلم دبیرستان و معلم دانشگاه در پاکدشت کرج مطرح است که حسب معمول با اتهاماتی از قبیل ارتباط با گروه های معاند و غیره این معلم شجاع کشور را می خواهند در معرض اعدام قرار دهند. به هر صورت آمار بالای اعدام در ایران بیش از هر چیزی نشان دهنده سبوعیت و درندگی رژیم است و از سوی دیگر استیصال او در مقابله با مردم است و به هر صورت فکر می کنم نهضت ها و گروه های حقوق بشری که تلاش خودشان را در مقابله با مجازات اعدام در ایران قرار دادند کار درستی می کنند و پشتیبانی از این گروه ها، کمپین و کارزار تبلیغاتی درستی است. به امید روزی که ما در مملکتمان مجازات اعدام نداشته باشیم.

نکته چهارمی که می خواستم بگم داستانی است که دوباره رادیو تلویزیون ایران و دستگاه تبلیغاتی حکومت علم کردند که دیپلمات ایرانی آقای عطار زاده نیاکی بعد از مدت ها که در گروگان یا در زندان طالبان بوده با یک عملیاتی که حسب معمول دستگاه تبلیغاتی ایران می گوید پیچیده و خیلی نشان از شجاعت و پیچیدگی دستگاه امنیتی ایران، آزاد شد. اما نکته ای که در این خصوص جالب است، تلویزیون العربیه در تفسیری که از قول پاره ای کارشناسان نقل کرده می گوید که اعضای طالبان حتی در خیابانهای زابل و هتل های آن هم دیده می شوند و در ایران بیش از هر زمانی رفت و آمد می کنند و معامله کردن با طالبان کما اینکه قبلاً هم مطرح کردند درگزارشهای تلویزیونی که ایران اسلحه و تعلیمات نظامی به طالبان می دهد. بنابراین معامله کردن با طالبان کار ساده ای است که در دسترس حکومت ایران قرار دارد با توجه به اینکه پول، اسلحه و آموزش در اختیار طالبان می گذارد و بنابراین اگر زندانی از ایران هست می توانند با معامله آزاد کنند. اما چرا دستگاه اطلاعاتی ایران اینطور این روزها از ماجرای آقای ریگی و این هم ماجرای آزاد کردن دیپلمات ایرانی، اینطور دوست دارد که خودش را بزرگ نمایی بکند، تبلیغات بکند و خودش را بزرگ و پیچیده نشان بدهد به نظر من چند نکته می رسد،

 نکته اول این است که چون سیطره سپاه بر دستگاه اطلاعاتی ایران افزایش پیدا کرده و در واقع و به قول خیلی ها آقای مصلحی وزیر اطلاعات فعلی مدیر تسویه اطلاعات است که آنرا در اختیار سپاه بگذارد، حسب معمول سپاهی ها که از زمان جنگ ایران و عراق هم رایج بود کارشان با تبلیغات و بزرگنمایی و دهل زدن و سر و صدای خیلی زیاد توام است و آن روحیه سپاه به وزارت اطلاعات هم منتقل شده. نکته دوم اینکه دستگاه اطلاعاتی ایران خیلی دوست دارد که خودش را بزرگ، پیچیده و قدر قدرت نشان دهد برای اینکه مردم را بترساند و بیش از هر چیزی فکر می کنم این قبیل تبلیغات نشان دهنده ضعف و درماندگی دستگاه اطلاعاتی ایران در مقابله با جنبش مردم ایران است و امیدوارند که با این بزرگنمایی ها بتوانند مردم را بترسانند غافل از اینکه جنبش خیلی ساده با تغییر تاکتیک های خودش در فرایند مبارزاتی که دارد نرخ خطر را پایین می آورد، استفاده از امکاناتی که خطر را به حداقل برای مردم برساند، استفاده از شبکه هایی مثل خانواده و محله و بچه هم مدرسه ای و غیره که امکان کنترل از طرف هیچ حکومتی را ندارد، تمام دستگاه اطلاعاتی ایران را دور می زند و به بهترین نحو ممکن مبارزه خودش را ادامه می دهد. لذا فکر می کنم این چیزی که به عقل این آقایان نوابغ رسیده و این سناریو های بسیار بچه گانه را می نویسند و دردستگاه های تبلیغاتی به خورد مردم می خواهند بدهند به دردشان برای مقابله با جنبش نه فقط نمی خورد بلکه بیشتر اسباب استهزاء آنها خواهد شد.

نکته پنجمی که می خواستم بگم مصاحبه آقای ایاد علاوی سیاستمدار عراقی است که در انتخابات اخیر در عراق رای اول را آورده، 92 کرسی جبهه پشت سر آقای علاوی کسب کرده و یک ماه فرصت دارد تا دولت ائتلافی را تشکیل دهد. آقای علاوی در یک مصاحبه اعلام کرده که حکومت ایران با تمام توان در مسایل عراق دخالت می کند و گروه های شیعه و کرد را به ایران دعوت می کند و فشار می آورد که با آقای علاوی ائتلاف نکنند که ایشان نتواند دولت تشکیل دهد. به هر صورت این اتهام بزرگی است که آقای علاوی به ایران می زند ولی فکر می کنم اگر حرف آقای علاوی صحت داشته باشد ایران هم اشتباه بزرگی دارد می کند برای اینکه همانطور که آقای علاوی هم در این مصاحبه گفته، آینده عراق تیره تر می شود اگر ایشان نتواند دولت تشکیل دهد خطر جنگ داخلی به خصوص بین شیعه ها و سنی ها افزایش پیدا می کند و آنوقت باتلاقی که در عراق به وجود بیاید می تواند دامن ایران را هم بگیرد.

نکته ششمی که می خواستم بگم متمم بودجه ایست که کمتر از دو هفته هنوز از سال نگذشته دولت قرار است که راجع به لایحه حذف یارانه ها یک متمم بودجه به مجلس بدهد و داستان همان بیست هزار میلیارد تومان اضافه بر بیست میلیارد تومان قبلی است که آقای احمدی نژاد می خواهد بگیرد تا این لایحه حذف یارانه ها را اجرا بکند به هر حال این اولین باری است که هنوز تعطیلات نوروزی تمام نشده دولت درصدد دادن اصلاحیه قانون بودجه است که فکر می کنم دعوا را بازهم تشدید خواهد کرد.

نکته هفتمی می خواستم بگویم ملاقات آقای اوباما و آقای سارکوزی رئیس جمهوری فرانسه در واشنگتن است و مصاحبه ای که هر دوتا رئیس جمهور کردند تاکید کردند بر سرعت دادن و تشدید کردن تحریم علیه ایران.

نکته آخری که می خواستم بگم بحث در مورد آکسبونهای جدید است که دوستان بیش از 40 آکسیون را از زوایای مختلف کار کردند که روزهای آینده راجع به آنها صحبت می کنیم.

تا فردا شاد، پیروز، موفق و سرافراز باشید.

 به امید پیروزی ایران و ایرانی.




-- 
سبز مي مانيم، تا هميشه

تشييع بی جنازه، گزارشی از تشييع پيکر همسر آيت الله منتظری


تشييع بی جنازه، گزارشی از تشييع پيکر همسر آيت الله منتظری، شادی بهاری

يکصد روز پس از آنکه شهر قم شاهد تشييع جنازه استثنائی و تاريخی آيه الله منتظری مرجع جنبش سبز ايران بود ، بار ديگر و آن هم در تعطيلات نوروزی اين امکان فراهم شد که جنبش سبز به خيابان بيايد و حاکميت مدعی دين را به چالش بکشاند . 
هنوز ساعاتی از در گذشت همسر مکرمه مرحوم آيه الله منتظری نگذشته بود که نيروهای امنيتی با تماس به منزل آيه الله فقيد به بازماندگان اعلام نمودند که اجازه برگزاری تشييع جنازه و تعيين محل دفن را نداشته و تنها اجازه دارند که جنازه را از يکصد متری گلزار شهدای قم تحويل گرفته و آن را با حضور نيروهای امنيتی در گلزار شهدای علی بن جعفر دفن نمايند . بيت آيه الله فقيد در برابر اين دستور ظالمانه واکنش نشان داده و اعلام نمودند که چنانچه نهاد امنيتی مبادرت به اين کار ورزد در تشييع جنازه حاضر نخواهند شد.

بيت آيه الله قبلا اعلام نموده بود که ساعت ۱۰ صبح روز يکشنبه مراسم تشييع جنازه را از بيت به سمت حرم حضرت معصومه ( س ) انجام خواهد داد . 

از ساعت ۹ صبح عليرغم عدم امکان خبررسانی و حضور مردم به واسطه تعطيلات نوروزی منزل آيه الله و کوچه دفتر ايشان شاهد حضور کسانی بود که پس از اطلاع خود را به منزل رسانده بودند . 

بنا بر اعلام قبلی ساعت ۱۰ صبح زنان و مردانی که برای تشييع آمده بودند از خانه و دفتر آيه الله خارج شده و بدون آنکه جنازه ای برای حمل و تشييع در اختيار داشته باشند با پيمودن بلوار شهيد محمد منتظری با شعارهای الله اکبر ، لااله الا لله ، عزا عزاست امروز روز عزاست امروز مرجع مظلوم ما صاحب عزاست امروز به سمت حرم حرکت نموده و هنگام ورود به صحن حضرت معصومه با بالا بردن تصاوير آيه الله منتظری و نمادهای سبز و دستهای خود به علامت پيروزی ، شعار يا حضرت معصومه منتظری مظلومه را سردادند . 

در حرم حضرت معصومه شعارها تند تر شده و چند نفری با آوردن تصاوير آيه الله خمينی و خامنه ای به تحريک تشييع کنندگان پرداختند که اين امر با واکنش شديد زنان حاضر مواجه شده و با پاره شدن عکسها ، مراسم دقايقی به تشنج کشيده شد ازسويی تابوت حامل پيکر که توسط مأموران امنيتی برای انجام مراسم سنتی به داخل حرم برده بودند بازگردانده و آيه الله شبيری زنجانی بر پيکر همسر آيه الله فقيد نماز گزارد . 

هنگامی که مردم خواستند با حمل جنازه مراسم تشييع را ادامه دهند ، مجددا جنازه توسط مأمورين امنيتی ربوده شده و از مردم خواسته شد که با استفاده از اتوبوسهايی که درمحل آماده گرديده به محل دفن بروند ولی مردم ترجيح دادند مسير را پياده طی کرده و از طريق خيابان چهار مردان به سمت گلزار شهدا حرکت نمودند . 

در خيابان چهار مردان عليرغم تمامی محدوديت هايی که ايجاد شده بود بر انبوهی جمعيت افزوده شد و شعارهايی مانند عزا عزاست امروز جنبش سبز ايران صاحب عزاست امروز ، هيهات من الذله و منتظری مظلوم راهت ادامه دارد سر داده شد . 

عليرغم آنکه مأمورين امنيتی گفته بودند که جنازه را در نزديکی گلزار تحويل خواهند داد اما امتناع آنان از اين کار موجب گرديد شعار تشييع بی جنازه اين هم يه ظلم تازه از سوی مردم سرداده شود . با تکرار مداوم اين شعار و شعارهای ديگر جنبش سبز ، مأمورين امنيتی ناگزير از آن گرديدند که جنازه را تحويل دهند و تابوت حامل پيکر همسر آيه الله منتظری بر روی دست تشييع کنندگان تا گورستان علی بن جعفر با سردادن شعار های جنبش سبز تشييع گرديد . 

در محل گلزار مأموران و برخی لباس شخصی ها با حمله به برخی شعار دهندگان قصد دستگيری برخی جوانان را داشتند که اين موضوع منجر به درگيری پراکنده و ممانعت از دستگيری جوانان گرديد . 
مراسم تشييع تا ساعت ۱۲ ادامه داشته و پيکر آن فقيد سعيد در گورستان علی به جعفر به خاک سپرده شد . مقرر گرديده که مراسم ختم پس از نماز مغرب و عشا در دفتر آيه الله منتظری برگزار گردد .

شادی بهاری ـ قم


سبز مي مانيم، تا هميشه

Wednesday, March 24, 2010

متفرقه ها مانا نیستانی سال سبز

متفرقه ها مانا نیستانی سال سبز

--
سبز مي مانيم، تا هميشه

متن پیاده شده روز یکشنبه1 فروردین 89 - محسن سازگارا

 

متن پیاده شده روز یکشنبه1  فروردین  89 - محسن سازگارا

 

اول فروردین سال ۱۳۸۹  و ۲۱ آوریل ۲۰۱۰ میلادی

اول فروردین ماه و بهار طبیعت از راه رسید و امیدوارم که بهار آزادی هم در کشور ما با استقامتی که در سال پیش رو خواهیم کرد،از راه برسد.

 

امروز در مورد هشت موضوع صحبت می‌کنم:

موضوع اول پیام آقای کروبی است که به درستی‌ پاسخ آقای خامنه‌ای رو داده اند.بر حق مردم تاکید  و به کشتی‌ که آقای خامنه‌ای از نظام مطرح کرده اند،اشاره نموده اند.ایشان مطرح کرده اند که وقتی‌ مردم ایران و نخبگان کشور در این کشتی‌ جایی‌ ندارند و  فقط محدود به چند شخص خاص است ،قایقی بیش نیست. شما را به دیدن،شنیدن یا خواندن این پیام دعوت می‌کنم.

 

نکته دوم پیام آقای خامنه‌ای به مناسبت سال نو است که به نظر من حال زارونزاری در این پیام داشتند و جالب است که همان حرفایی را که سالهای گذشته می‌زدند،سال موفقیت،انتخابات،۲۲بهمن و امثالهم را دوباره تکرار کردند.بدون اینکه به روی خود بیاورد که امسال مردم در سراسر ایران در چهارشنبه سوری چه تودهنی محکمی به شخص ایشان و دولت کودتایشان زدند.همچنین ایشان امسال را سال کار و تلاش و همت مضاعف نامیدند.که به نظر من کارو تلاش مضاعف مردم برای پرکردن جیب یک عده ژنرال فاسد سپاه و عده‌ای از نزدیکانشان یا تلاش مضاعف سرکوبگران که از اول سال جلوی زندان اوین یا گورستان خاوران دیده شده‌اند.

 

نکتهٔ سوم پیام آقای احمدی نژاد  است.بعداز اینکه ایشان با سرو صدایی زیادی به قم رفت و سه تا از روحانیون یا به عبارتی کاردستی رژیم آقای خامنه‌ای مانند آیت الله نوری همدانی،مصباح یزدی و مکارم شیرازی حاضر شدند تا احمدی نژاد را ببینند و نتوانست مابقی روحانیون را ملاقات کند،دست از پا درازتر برگشت و جالب است که در پیام خود نیز،به جز ادعا‌های همیشگی‌ مثل مدیریت جهانی‌ که همواره دنکیشوت وار آنها را تکرار می‌کند،اشاره‌ا‌ی به  انتخابات یا تایید رهبری نکرد.

 

موضوع چهارم پیام آقای اوباما رئیس جمهوری آمریکاست که به نظر من تکرار حرفهای گذشته آقای اوباماست که قبلا هم این حرفها را زده است،فقط یک تاکید جدید وجود دارد که آن هم به وظیفه آمریکا برای کمک به اطلاع رسانی و حقوق مردم در سراسر دنیا اشاره دارد.امیدوارم که آمریکا و سایر کشورهای دموکراتیک دنیا وظیفه ی خود را  برای گردش آزاد اطلاعات از طریق اینترنت یا شبکه‌های مختلف اطلاع‌رسانی  به درستی‌ انجام دهند و در مقابل مردم ایران و سایر مردم دنیا ادای مسئولیت کنند.

 

  نکتهٔ پنجم آنکه نیروهای امنیتی شب گذشته در لحظهٔ تحویل سال از برگزاری مراسم تحویل سال و پهن کردن سفرهٔ هفت سین در مقابل زندان اوین ممانعت به عمل آوردند. روز جمعه نیز در گورستان خاوران از حضور خانواده‌های شهدای سال۱۳۶۷ و اعدامیان دهه ۶۰ که بصورت انفرادی یا به صورت دست جمعی‌ در این گورستان دفن شده اند، جلوگیری به عمل آورده شد و خشونت و بیرحمی خود را یک بار دیگر نیز نشان دادند. همانطور که خدمتتان عرض کردم، درواقع مصداق تلاشی که آقای خامنه‌ای می گویند ،برای سرکوب بیشتر نشان داده شد.به هر صورت خانواده‌ها هم گل هایی را که سر مزار عزیزانشان برده بودند،در همانجا پرپر کرده و راهی بهشت زهرا شدند،برای ادای احترام به شهدای جنبش سبز که همگی‌ در کاروان شهدای راه آزادی ایران از مشروطه تا اکنون  قرار می‌‌گیرند.

نکتهٔ ششم این است که شب گذشته در هنگام صحبت آقای خامنه‌ای و احمدی نژاد در چندین نقطه و محله‌های تهران مردم در پشت بامها الله اکبر گفتند و به این ترتیب اعتراض خود را به صحبتهای آقای خامنه‌ای و احمدی نژاد نشان دادند. فکر می‌کنم جنبش با پیروزی‌ای که در چهارشنبه سوری و در سراسر کشور بدست آورد،آمادگی این را دارد که در سال جدید وارد فاز‌های جدید و پیروزی‌های جدید شود.

 

مسال هفتم این است که  پیرامون شش سوالی‌ که اغلب راجع به جنبش سبز پرسیده می شودکه قبلا به برخی از آنها پرداخته شده است:

 

سوال اول اینکه ریشه‌های جنبش کجاست؟

سوال دوم اینکه رهبری و استرتژی جنبش سبز چگونه است؟

سوال سوم : جنبش چگونه پیروز می شود؟

سوال چهارم اینکه کی پیروز می شود؟

سوال پنجم:ما در قبال جنبش سبز در دنیا چه می تونیم بکنیم و دنیا چه کاری میتواند برای جنبش سبز بکند؟

و سوال ششم آنکه بعداز پایین کشیدن دولت کودتایی احمدی نژاد تحقق خواستهای مردم که فراتر از آن است،چگونه انجام می‌گیرد؟

 

تا حالا رسیده ایم به این سوالات که جنبش چگونه و کی پیروز خواهد شد که این بحث را به زودی کامل می‌کنیم و سپس به سراغ دو سوال دیگر خواهیم رفت.

 

نکتهٔ آخری که در این ابتدای سال نوع می‌خواستم عرض کنم آنکه من نیز باید به سهم خود و از جانب تمام شما عزیزان از تمام کسانی‌ که در نه ماه گذشته در تهیه برنامه‌های ده دقیقه‌ کمک کردند، تشکر کنم.

 

که برای این فیلمها اعلام شده یا روی سایت  msazegaraمن روزانه در مجموعه ی امیل‌های شخصی‌ ام  

یا فیسبوک  نظراتی دریافت می کنم که روزانه به طور متوسط نزدیک به ۲۰۰۰ ایمیل و پیام است،که آنهارا گروهی از بچه‌ها دنبال می کنند.اگر بخواهم جمع بزنم روزانه صدها نفر برای من خبر،اطلاعات و نکاتی‌ را می فرستند که از همه آنها نیز تشکر می‌کنم.به طور‌ مستقیم برای تهیه این برنامهٔ ۱۴ دقیقه ای‌،۱۴ نفر هر روز با من همکاری می کنند،از ایران گرفته تا اروپا و آمریکا تا بتوانیم این برنامه را خدمتتان ارائه کنیم.همچنین از قسمت فنی‌ و پیاده کردن متن صحبت‌ها و دسته بندی سوال‌ها و نظرات و مشاورینی که روزانه با آنها در تماس هستم(حداقل با ۳نفر بصورت ثابت مشورت دارم،ولی‌ چندین نفر دیگر نیز هستند که بصورت غیر ثابت با من همکاری می کنند) نیز سپاسگذارم. به هرصورت خواستم در اول سال جدید از زحمت تمام کسانی‌ که دستندرکار این برنامه ی‌ ۱۰ دقیقه‌ بوده اند، تشکر کنم و ابراز امیدواری کنم که بتوانیم این همکاری کوچکی را که در کنار جنبش سبز داریم و خدمت می‌کنیم،در سال پیش رو هم ادامه دهیم. تشکر اصلی‌ بنده از همهٔ شمایی‌ است که محبت کرده و این برنامه ها  را دنبال می‌کنید و نکات  خوبی‌ را به ما متذکر می شوید.

 

نکتهٔ دیگر که در همین راستاست و همانطور که قول داده بودم،در طول این تعطیلات کتابها و مقالاتی را که قبلا معرفی‌ کرده بودم را یکبار دیگر خدمتتان معرفی‌ می‌کنم و امیدوارم چند کار جدید هم که دراین چند ماه رویش کار کرده ایم در این تعطیلات حاضر شود و خدمتتان ارائه کنم. به هر حال به عنوان اولین مرور، کتاب ۵۰ نکتهٔ اساسی‌ در مورد مبارزهٔ بدون خشونت که نوشتهٔ سه تن از رهبران جنبش دانشجویی اکپور است که در صربستان ،میلسویچ را به زیر کشیدند .این کتاب  درواقع به شکل خودآموز مبارزات بی‌ خشونت تنظیم شده است.ضمیمهٔ برنامه امشب، این کتاب را برایتان می فرستم و از شما خواهش می‌کنم در این تعطیلات این کتاب را که کتابی کوچک ولی‌ بسیار مفید است، برای شروع و بالا بردن دانش مبارزات بی‌ خشونت  مطالعه کنید.

 

تا فردا شاد،پیروز، موفق و سرافراز باشید

 

به امید پیروزی ایران و ایرانیان

--

سبز مي مانيم، تا هميشه

نامگذاری برای سالی که گذشت(هندسه ای معوج) -جمیله کدیور

نامگذاری برای سالی که گذشت(هندسه ای معوج) -جمیله کدیور


براي سالي كه گذشت چه نامي مي توان اتنخاب كرد؟

 مرسوم است که معمولاسال جديد را نام گذاري مي كنند. البته تا آخر سال معلوم مي شود كه نام گذاري تا چه اندازه با واقعيت ها تناسب و تطبیق داشته و اصولا آن نامگذاری سنجیده بوده است.

 يادم مي آيد در سالي كه به نام امام علي ناميده شده بود سعيد حجاريان ترور شد. ظریفی  گفت اين سال، به سال ابن ملجم شباهت بيشتري داشت!

حال براي سال 88 جه نامي مي توان برگزيد؟

سوای تمام بحث های سیاسی و  نام گذاریهای مرسوم که در ابتدای هر سال از زاویه ای خاص صورت می گیرد، به نظرم مي توان از زاويه اخلاق هم  به موضوع نگريست. سال 88 سال بد اخلاقي در نوع اکمل آن بود. سالی که امید سبز مردم را به خزانی تبدیل کردند. هرچند که از دل آن جوانه های سبز رویید.سالي كه تا سالیان سال  با  حسرت و اندوه از آن ياد خواهد شد.

سالي كه يك جشن بزرگ ملي كه همان انتخابات 22 خرداد بود با بي درایتي و  "هندسه" ای غیر مدبرانه تبديل به مجلس ماتم شد. سالی که با اعتماد مردم آغاز و با بی اعتمادی به پایان رسید.سالی که با شادی و نشاط شروع و با نگرانی و دلهره به آخر آمد.سالي كه مردم ما با راهييمايي 3 ميليوني 25 خرداد از خود منتهاي شكوه و آرامش را در نشان دادن اعتراض در تاريخ سياسي ایران رقم زدند؛  اعتراضی که نه تنها مورد توجه قرار نگرفت بلكه با ضرب و جرح و قتل همراه شد.

سالی که شیرین شروع شد و تلخ به پایان رسید.

سالي كه

بسیاری شهید و زخمی و جمع زیادی با ظن و گمان دستگير شدند  و از بهار امید مردم تا بهار طبیعت در زندان ماندند و بسیاری از سرمایه های انقلاب و نزدیکان امام مورد هتک و بی حرمتی و بداخلاقی قرار گرفتند...

راستی بر آنچه گذشت چه نامي می توان  نهاد؟

هميشه شنيده ايم و خوانده ایم  كه فلسفه ديانت ما و هدف اصلي ييامبر اسلام تبيين و تحكيم مباني اخلاق بوده است.

 بعثت لاتمم مكارم الاخلاق.

 آنچه در این یک سال گذشت چه نسبتی با مكارم اخلاق داشت ؟

 آیا سیاست در مفهوم خردمندانه اش همين است كه انجام شد؟

به عبارت ديگر با كدام ميزان و معيار بايست سال گذشته را سنجيد و نام گذاشت؟

از زمان ييروزي انقلاب بسيار گفته شد كه سيا ست ما  عین دیانت ماست.

 راستی این همه  بداخلاقی در صحنه سیاست کشور  نسبتی با دیانت داشت؟

 در یک کلام آنچه گذشت نه نسبتی با اخلاق داشت و نه با دیانت. سیاستی بود با هندسه ای معوج  که  علیل بودن ذهن مهندسین خود را یک بار دیگر به نمایش گذاشت.



--
سبز مي مانيم، تا هميشه

Thursday, March 18, 2010

نمایش، ابزاری برای تمامی فصول

نمایش، ابزاری برای تمامی فصول

موضعگیری وزارت خارجه دولت قرقیزستان بر ابهامات پیرامون معمای بازداشت عبدالمالک ریگی افزود. مقامات دولتی قرقیزستان ضمن اعتراض به فرود اجباری پرواز هواپیمای متعلق به این کشور در داخل خاک ایران، اعلام داشتند: "طبق اطلاعات موجود در وزارت امور خارجه این جمهوری، خبر بازداشت اتباع خارجی در هواپیمای متعلق به شرکت هواپیمایی "قرقیزستان" منطبق با واقعیت نیست".

اطلاعیه فوق تاکید می کند که تمامی 119 مسافر در فرودگاه بیشکک از هواپیما پیاده شده اند. این اظهارات مهر بطلان بر نظر وزارت اطلاعات می کشد که مدعی است "عبدالمالک ریگی از سرنشینان پرواز دوبی به بیشکک بوده است و سه جنگنده نیروی هوایی ایران هواپیمای حامل وی را وادار به توقف در فرودگاه بندرعباس کردند و پس از بازداشت وی و همراهش ، سایر مسافران با دریافت هدایایی و سوخت گیری هواپیما، بندرعباس را به سمت بیشکک ترک نمودند."

مگر اینکه فرض کنیم ریگی و همراهش تبعه قرقیزستان شده اند و پاسپورت قرقیزی داشته اند! چنین امری باز با مفاد مصاحبه مصلحی وزیر اطلاعات تعارض دارد که گذرنامه افغانی وی را در برابر دوربین صدا و سیما نشان داد!

همچنین اگر چنین امری واقعیت داشت ، مقامات امنیتی ایران از این امر برای اثبات سناریوی خود بهره برداری زیادی می کردند و حداقل آن را در احضار سفیر قرقیزستان به معاونت خاورمیانه و مشترک المنافع وزارت امور خارجه مطرح می ساختند تا آقای شیبانی معاون وزیر خارجه این مدرک مهم را به عنوان پشتوانه و مدرک ادعا هایش عرضه کند. رامین مهمانپرست سخنگوی وزارت خارجه طی مصاحبه ای اعلام داشته است که شیبانی نگرانی جمهوری اسلامی از بکارگیری سرزمین کشورهای منطقه علیه منافع، مصالح و امنیت جمهوری اسلامی ایران را به سفیر قرقیزستان ابلاغ کرده است.

به نظر می رسد دولت قرقیزستان منافعی در این ماجرا ندارد که بخواهد واقعیت را کتمان کند

 البته دولت قرقیزستان نیز می گوید سفیر ایران را احضار کرده است و وی پس از شنیدن اعتراضات این دولت به رفتار مغایر با موازین بین المللی حکومت ایران، از توقف اجباری پرواز هواپیمای فوق عذرخواهی کرده است.

از همان ابتدا اعلام خبر دستگیری ریگی با اظهارنظر های متضاد و مجهولات زیادی همراه بود که صحت ادعای وزارت اطلاعات را با تردید های جدی مواجه می ساخت. نخستین اعلام نظر متعارض از سوی مصطفی نجار وزیر کشور بیان شد. وی گفت ریگی در خارج از مرز های ایران بازداشت و به کشور منتقل شد. همچنین سفیر پاکستان با اعلام اینکه دولش متبوعش نقش مهمی در دستگیری ریگی داشته است ادعای مصلحی را رد کرد که وزارت اطلاعات بدون همکاری هیچ کشور خارجی این تروریست را شکار کرده است!

تصاویری هم که تا کنون از صدا و سیما پخش شده است صحنه های پس از گرفتاری وی را نشان می دهند و لحظات دستگیری وی در هواپیما را مسکوت می گذارند.

پاره ای از رسانه های شبه دولتی نیز با بیان جزئیاتی نا خواسته بر دامنه تردید ها افزوده اند. سایت پنجره مدعی شده است که نیروهای امنیتی ایران وی را در افغانستان شناسایی کرده و تا فرودگاه دوبی وی را تعقیب کرده بودند و تیمی از آنها با ریگی سوار هواپیما شده اند. سپس توضیح می دهند پس از پرواز هواپیما با تاخیر چند ساعته، یکی از خانم های عضو تیم امنیتی با مهارت خاصی ریگی را بیهوش کند و کسی متوجه نشود.

این ادعا در حالی بیان می گردد که سایت پنجره مدعی است ریگی چهار محافظ قرقیزی داشته است! حال سئوالی مطرح می شود که اینها چگونه محافظانی بوده اند که اجازه داده اند، یک خانم براحتی به ریگی نزدیک شود و وی را بیهوش سازد!

حجم زیاد تناقضات و مجهولات نشان می دهد که ادعای دستگیری ریگی در آسمان های ایران و به قول روزنامه کیهان " اقتدار آسمانی نیروهای امنیتی" بیشتر به یک شو و نمایش تبلیغاتی نزدیک است تا واقعیت!

به احتمال زیاد دستگیری ریگی در هواپیمای قرقیزی صحنه سازی بوده است تا توان امنیتی حکومت به رخ معترضین ، گروه ها و فعالان سیاسی مخالف و نیروهای منطقه و جهان کشیده شود. در اصل همانگونه که برخی از رسانه های خبری چون الجزیره فاش ساختند این ستیزه جو یک هفته قبل توسط پاکستان به ایران تحویل داده شده بود.

شاید بتوان گفت با توجه به وجود پایگاه آمریکایی تراتزیت در فرودگاه مناس بیشکک، هواپیمای قرقیزی به این دلیل انتخاب شده بود تا هدف این سفر دیدار با مقامات آمریکایی جلوه داده شود. امری که بلافاصله در اعترافات زودهنگام ریگی مطرح گشت.

البته چگونگی ارتباط بین نیروهای امریکا و ریگی بخش دیگری از پازل ماجرا است که اطلاعات موجود برای داوری کفایت نمی کند و باید منتظر اطلاعات جدید بود.

اتفاقات آینده در منطقه روشن خواهد ساخت که آیا این دستگیری بخشی از کدام توافق و معامله بزرگتر بین ایران و سازمان های اطلاعاتی خارجی فعال در منطقه خاورمیانه بوده یا موضوعی دیگری در کار است.

اما به نظر می رسد این نمایش را هم باید مشابه دیگر سناریو های نمایشی چون انتخابات تقلبی ، لاف زنی های هسته ای ، راهپیمایی های مهندسی شده و اعترافات اجباری در دادگاه های فرمایشی ارزیابی کرد. اتکاء به دروغ ، فریب و مجاز حربه اصلی حاکمیت در حوزه های مختلف شده است و به موازات افرایش ناکامی ها و ناتوانی ها در مواجهه با واقعیت های تلخ، بیش از پیش بدان متوسل می گردد.

 گذاشتن بر ساخته کاذب به جای واقعیت و نشاندن آن بر اذهان عمومی با استفاده از پروپاگندای تبلیغاتی، اختناق ، انحصار منابع خبری و ممانعت از گردش آزاد اطلاعات یک از ویژگی های اصلی نظام های تمامیت خواه است. اینک نیروهای اصول گرا و در راس آن رهبری خود آیینه تمام نمای ایراداتی هستند که از نظام جهانی و رسانه های به زعم آنها صهیونیستی می گیرند.

رفتار کنونی نظام سیاسی و برونداد تریبون های رسمی آن معرف همان کاری است که به "امپریالیسم رسانه ای" نسبت داده شود. به نظر می رسد "امپریالیسم رسانه ای" به معنای شبکه هایی از رسانه‌های نوشتاری و دیداری همچون مجلات، شرکتهای تبلیغاتی و چاپ و نشر، شبکه های رادیویی و تلویزیونی و سایت های اینترنتی است که تحت سیطره یک فرد یا یک ایدئولوژی خاص اداره می شود و کارکرد آن علاوه بر بیرون راندن رقبا، اثرگذاری بر مخاطبان و القاء آرا و نظرات خاص است.و این بیش از آن که تعریف کارکرد رسانه ای غرب باشد معرف همان امری است که در جمهوری اسلامی به اجرا در می آید.

نوع عملکرد حکومت آشکار می سازد که با ایجاد انسداد اطلاعاتی ، رواج سانسور و خود سانسوری و فریبکاری در صدد ترویج و القاء تصورات و تفاسیر خاصی است تا باور ها و نگرش های مردم را همانگونه که می پسندد شکل دهد. این رویکرد مصداق بارز استبداد اطلاعاتی است که در نقش ابزار و مکمل به تثبیت استبداد دینی و سیاسی کمک می کند.

وقایع خونین و تاسف بار پس از انتخابات و وضعیت دشوار نیروهای جامعه مدنی نشان می دهد که حاکمیت این گفته استالین را به خوبی اجرا کرده است که اگر واقعیت با خواست ما جور در نیاید وای به حال واقعیت ها.

عمده رفتار حکومت به بازی کردن نقش تقلیل یافته است. نقش هایی که هیچ واقعیتی ندارند و بر عکس چون حجابی برای پوشاندن حقایق بکار گرفته می شوند. نقش هایی که متنوع هستند.روزی در قامت دلسوزی دین و اعتقادات مردم، روزی در قالب قدرت هسته ای، روزی در قالب برنده انتخابات 40 ملیونی، روزی در شکل راهپیمایی 50 ملیونی، روزی در قامت حامیان دو آتیشه مظلومان جهان و فلسطینیان آواره، روزی در هیئت کوتاه کنندگان دست مفسدین و غارتگران از اموال عمومی، روزی در چهره دشمنان آشتی ناپذیر آمریکا و اسرائیل، روزی در قالب نمایش مانور های قدرت نظامی ، روزی در ظاهر دایه های مهربانتر از مادر و....

اما همه اینها فقط نقش هایی است که اکثرا به شکلی خام و ناشیانه اجرا می شوند تا عده ای به همان نتایجی برسند که ارباب قدرت دوست دارند. بگونه ای واقعیت های عینی را دگرگونه نشان دهند و با راه انداختن بحث های انحرافی نگذارند افکارعمومی متوجه درد های اصلی جامعه شود.

 البته تاریخ ایران از این دست نمایش های ساختگی کم ندارد که حاکمان برای پوشاندن حقارت ها ، بی کفایتی ها، خیانت ها و ضعف های شان واقعیت ها را بزک کرده اند. در قلعه دون کیشوت پناه گرفته اند تا به مدد بلوف زدن ها و رجز خوانی ها از بار سنگین ناکامی ها بکاهند.

تاریخ به ما گوشزد می کند که چگونه خاقان مغفور فتحعلی شاه در حالی که بخش های زیادی از خاک میهن را از دست داده بود، کماکان خود را قبله عالم می نامید! محمد رضا شاه پهلوی در آستانه سقوطش غرب را هشدار می داد تا از ایران تحت حکومت وی درس بیاموزند! آیت الله خمینی با اینکه جام زهر را نوشیده بود و غمگینانه غروب آرزوهایش در بازگشایی راه کربلا و قدس را به نظاره نشسته بود، رهبر اتحاد جماهیر شوروی را انذار می داد که حکومتش آینده ای ندارد و بهتر است قدرت و اعجاز اسلام را باور کند! حال هم رهبری و احمدی نژاد و مدیر کیهان خواب سقوط امریکا را می بینند!

اما در زمانه کنونی نمی توان در سایه جعل و دروغپردازی مسائل را به پیش برد. نمی توان دیوار چین یا برلین ساخت و فقط اطلاعات خاص و جهت داری را در جامعه توزیع کرد. افکار عمومی هر چند به سختی اما در نهایت به منابع دیگر خبری دست پیدا می کند.

آقای خامنه ای و احمدی نژاد می توانند دلخوش کنند که قدرت شان از آمریکا بیشتر است، اسرائیل بزودی نابود می شود و آنها به زودی اسلام مورد نظر شان که آنهم نقش دیگر برای تملک انحصاری حکومت است، را به قدرتی جهانی تبدیل می کنند. اما سفره های خالی مردم، بحران در تولید و انهدام صنایع و فریاد تظلم ستم دیدگان را نمی توان با ایفای نقش و حرافی صرف علاج کرد.

به قول مرحوم آیت الله شریعتمداری حرف کنتور نمی اندازد و براحتی می توان آن را خرج کرد اما عرصه مملکت داری و تصدی خدمات عمومی را نمی توان با بیان آرزو ها و کلام درمانی مدیریت کرد.

امپراطوری دروغ اگرچه در جعل و وارونه جلوه دادن واقعیت ها ورزیدگی چشمگیری دارد و قادر است جایزه اسکار بازیگری سیاسی را بدست آورد اما انبانش برای توسعه ، رشد و آبادانی به شدت تهی است.

جاعلان سیاسی و رنگ کنندگان واقعیت شاید بتوانند چند صباحی فضا را غبار آلود کنند و جامعه را وادار سازند تا از عینک خاص آنان مسائل ر اببیند اما بالاخره کودکی پیدا خواهد شد که عریانی اقتدار حکومت و دروغین بودن تصویر سازی های خبری آن را فریاد زند. ضمن آنکه گسترش فناوری های اطلاعاتی ، انقلاب ارتباطات و رشد جامعه مدنی جهانی روز به روز عرصه را بر استبداد اطلاعاتی و انحصار خبری تنگ تر می کند.




--
سبز مي مانيم، تا هميشه

Wednesday, March 17, 2010

رهبری جنبش سبزبه خوبی با جنبش پیش آمده

تقی رحمانی در مصاحبه با روز

رهبری جنبش سبزبه خوبی با جنبش پیش آمده

با تقی رحمانی، فعال ملی ـ مذهبی در مورد موضوع رهبری در جنبش سبز و کیفیت این رهبری سخن گفته ایم.به باور آقای رحمانی "پروسه ای که می خواست اثبات کند جنبش سبز وجود ندارد، یا نباید وجود داشته باشد، یا پایان پیدا کرده است غلط بودنش اثبات شده است". او همچنین می گوید: "رهبری جنبش سبز اگرچه یک رهبری صد در صد ایده آلی نیست و نمی تواند هم باشد ولی یک رهبری  مدنی، سیاسی است که بخوبی با جنبش حرکت کرده است".

این مصاحبه در پی می آید.

 آقای رحمانی به رهبری جنبش سبز و به رهبری تاکنونی آن، آقایان موسوی کروبی ایرادات و انتقاداتی می شود. اساساً رهبری چگونه تعیین شده؛ اگر شده است.

مسئله مهم این است که در ایران نمی توانید رهبری را تحمیل کنید. اگر تحمیل کردید باعث ریزش نیروها می شود. اگر بخواهید کاریزماتیک اش هم بکنید خطرات بیشتری دارد. رهبران جنبش سبز الان  به نوعی رهبران قراردادی، مدنی، سیاسی هستند و با توجه به فراز و نشیب ها جلو امده اند. اینجا تأمل و حوصله لازم است؛ انتخاب رهبری انتخاب لباس نیست. حتی برای تغییر لباس مناسب شما باید پول مناسبی بپردازید. به عبارتی باید دقت داشت که این رهبری اگرچه یک رهبری صد در صد ایده آلی نیست و نمی تواند هم باشد ولی یک رهبری  مدنی، سیاسی است که بخوبی با جنبش حرکت کرده است.

 بعضی ها می گویند در بعضی مواضع اخیر آقایان موسوی و کروبی مثل تأکیدشان بر قانون اساسی، نوعی فرو کاستن از خواسته و مطالبات مردم و تمایل به سازش مشاهده می شود.

ببینید!این مسئله یکی دیگر از ویژگی هایی است که در تاریخ ایران وجود دارد؛ یعنی  اسطوره قهرمان و اسطوره خائن. بخشی ازما مردم این  نگرانی را داریم که قهرمانان ما هر لحظه خائن بشوند. یعنی یک پروسه شکست در تاریخ صدساله. اما در این زمینه میز جنبش سبز یک ویژگی دارد و شما امروز یک تجربه دیگری را باید ببینید. یعنی درست است که رهبری شجاع است و قهرمانی هم دارد ولی مذاکره را هم به مفهوم خیانت نمی گیرد و اصولاً وقتی که بر خواسته های اساسی توجه و تأکید می شود هر انعطافی در مبارزه مجاز و گاهی ضرور است. یعنی این حالت انتحار و انفجار در رفتار مدنی باید آرام آرام کنار گذاشته شود. این حالت که اگر شکست بخوریم می گوییم که خوب او قهرمان شد، مصدق شد، شریعتی شد، جزنی شد...اگر خراب شد، می گوییم تقی زاده شد، الله یار صالح شد و... و... اما ما می توانیم تیپ های کامیابی را هم داشته باشیم. تیپی که ضمن وفاداری به مردم، آرام آرام راه پیدا می کند. من این بارقه ها را در جنبش سبز می بینم. جنبش سبز می تواند به این سمت برود. این به آن معنا نیست که در مبارزه نباید شجاع بود و پیگیر بود ولی لزوماً قهرمان یا خائن می توانند نباشند. این مسئله مهم است.

  شما نگران تفرق در امر رهبری و ضربه خوردن جنبش از این بابت نیستید؟

من بدبین نیستم. شما به مشروطه، نهضت ملی و انقلاب ایران هم  نگاه کنید: اختلافات بسیار شدید بوده است. نتیجه اختلافات هم یا به دیکتاتوری منجر شده یا یک رهبری کاریزماتیک. البته منظورم این نیست که این دو مترداف هم بوده اند، ولی شیوه ای از رهبری که ما امروز  داریم تجربه می کنیم به نظر من یک رهبری باز است. امروز تمام نیروها در داخل و خارج وحتی در جناح راست باید قدر این موقعیت را بدانند. این یک فازی است که می تواند ایران را وارد یک مرحله جدیدی از جامعه مدنی کند که نتیجه اش یک ایران مقتدر و ملی هم باشد. باید از این منظر به مسئله نگاه کرد. از این نظر نیز جنبش سبز یک تجربه جدید است. به همین دلیل است که شما می بینید وقتی افراد می آیند و ادعای رهبری هم می کنند، رهبری فعلی جنبش سبز با آنها برخورد نمی کند در عین حالی که سعی می کند راه خودش را برود. خط خودش را بدهد. جنبش هم یک جنبش از پیش سازمان یافته نبوده است و مردم هم به شکل خودجوش، آمده اند. اگراین هم یک حقیقت است پس باید تحمل داشت که دیگران هم بیایند و حتی رهبری خودشان را هم مطرح بکنند. منتها باید این در یک تعامل حل بشود. اگر به تجربه تاریخی جامعه ایران مراجعه کنیم می بینیم ایران جامعه ای نیست که یک رهبری قراردادی را بپذیرد. نباید کسانی فکر بکنند که با طرح رهبری می توانند جنبش را بهتر پیش ببرند.

 در مورد رهبری فعلی جنبش سبز گفتید که در عین عدم برخورد با دیگران خط خودش را می دهد؛ آیا واقعاً مثلاً در همین مراسم بیست و دوم بهمن رهبری جنبش سبز خط خودش را داد و بر برنامه خودش تأکید کرد به نوعی که دوستان دیگر پیشنهادات مختلف و گاه غیرواقعی ندهند؟ چه صراحتی برای بیان حرکت مورد قبول جنبش سبز به کار بردند؟

ببینید جنبش سبز متکثر است. رهبران جنبش سبز هم خواسته هاشان را گفته اند. خواسته ها مشخص است. کاستی هایی هست ولی خواسته های اساسی مطرح شده است؛ در عین حالی که ممکن است این خواسته ها همگان را راضی نکند. من خودم به محدودیت هایی که در این خواسته ها هست باور دارم ولی امروز باید بیشتر در مورد مسیر رسیدن به خواسته ها کار بشود، تا میزان آنها. ضمن اینکه من آنهایی را که ادعای رهبری دارند دعوت می کنم با توجه به شرایط و امکانات و با توجه به نتیجه ای که عاید مردم می شود به امر رهبری بپردازند. نه صرفاً این باشد که آرمانی دارند و دارند آن را مطرح کند و حقی هم برای خودشان قائل هستند و این حق هم غلط نیست، ولی باید دید آیا درهمین شرایط می توان به همه این حقوق رسید؟ یعنی نگاه تدریجی به تحول را حتی آنها که در موضع رهبری نیستند و فقط از منظر استراتژی و در جایگاه تئوریسین کار می کنند باید مورد توجه قرار بدهند و به آن بپردازند. چون در جامعه ما یک چیزی خلط می شود میان آنچه که من می خواهم و آنچه که می شود.ممکن است آنچه که من می خواهم با آنچه که الان  می تواند بشود خیلی فاصله داشته باشد اما واقعیت این است که در مبارزه مدنی دستاورد خیلی مهمتر از موضع گیری رادیکال است. مشکل دیگر نگاه از راه دور است. کنترل از راه دور معمولاً در دادن ایده های کلی درست و در امور جزئی تقریباً غیرممکن است. مثل همین 22 بهمن. وقتی ما از خارج کشور  بخواهیم رهنمود های عملی خاصی که در ذهن داریم برای داخل بدهیم، این هر چند با نیت خیر، اما موفق نیست چون امکانات داخل در آن لحاظ  نشده است. اینها همه محدودیت هاست. یا کسی در کانادا زندگی می کند و می گوید مدل حکومتی ایران خوب است فدراتیو باشد همینطور که در کانادا است. من نمی توانم فکر این آقا یا خانم را منکر بشوم ولی شکل گرفتن کشور کانادا با تاریخ ایران و سابقه 2500 ساله پادشاهی اش اصلاً قابل مقایسه نیست. ببینید؛ افراد معمولاً به نیت بهشت راه جهنم را هموار می کنند. و البته این در داخل و خارج هر دو می تواند اتفاق بیافتد. مسئله دیگر این است که همه دوستان باید یک مقدار هم اعتماد کنند. یعنی اعتماد هشیارانه به رهبران جنبش که تا کنون بوده و تجربه دارند، که این مطلقاً به آن معنا نیست که از آنان انتقاد نباید کرد.  

 شما از برتری دستاورد ها به موضعگیری های رادیکال اشاره کردید. در شرایط فعلی دستاورد مورد قبولی که بتواند میانگین باشد و مورد قبول همه گرایش های درون سبز قرار بگیرد چه می تواند باشد؟

دستاورد می تواند گشودن راهی درجهت آزادی های اساسی باشد. مثلاً توافقی در زمینه آزادی مطبوعات. این یک دستاورد است.آزادی زندانیان سیاسی، تضمینی برای آزادی بیان حق تشکل و تجمع، .. اینها به نظر من استراتژیک هستند و باید بدانیم که بدون این آزادی های استراتژیک و آزادی های مدنی، جامعه به سامان نمی شود. این چیزی است که حتی بخشی از جناح راست به آن رسیده است ولی هنوز این را برای همه نمی خواهد.در حالیکه باید به این نقطه برسد که اگر این آزادی ها همگانی نباشد، جامعه به ثبات نخواهد رسید.

 در شرایط فعلی آزادی های مدنی باید هدف باشد یا آزادی های سیاسی؟

آزادی های مدنی، آزادی سیاسی را نیز در خود دارد. ببینید طبقه متوسط ایران الان چرا معترض تر است؟ برای اینکه احساس می کند در جامعه به بازی گرفته نمی شود. نقشی ندارد، طرف گفتگو گرفته نمی شود. آزادی تجمع و تشکل در حوزه هایی را که می خواهد و اکثراً هم حوزه آزادی های اجتماعی و مدنی است، ندارد. خوب وقتی شما آزادی بیان را که آزادی مدنی هم هست، تضمین کنید، حتا در چارچوب قوانین موجود، این آزادی بیان آزادی سیاسی را نیز طلب می کند و حکومت باید به آنهم پاسخ بدهد..

  امیدهایی بود یا هست که رایزنی های میان سران دو جناح صورت بگیرد. چقدر این امید واقعی است؟

من در مورد چنین رایزنی هایی ذهن روشنی ندارم. من معتقدم جناح تندروی حاکم هنوز دست بالا را دارد ولی بی نتیجه بودن کارهایش هم اندک اندک دارد روشن می شود و خودش هم به آن پی برده است. به عبارتی، یک پروسه ای که می خواست اثبات کند که جنبش سبز وجود ندارد، یا نباید وجود داشته باشد، یا پایان پیدا کرده است غلط بودنش اثبات شده است.جناح تندرو، جناح غالب افراطی در یک جای دیگر هم شکست خورده است؛ و آن اینکه امروز نتوانسته است سایر گرایش های میان اصولگرایان را قانع کند که مسئله راهگشا روش خودش است و می بینید که چهره های شاخص اصولگرایان انتقادهای خود را دارند و مقدار زیادی از این تندروی ها فاصله گرفته اند.  ضمن اینکه دولت دهم رفتارهای بسیار متغیر و مخالف با قانون نشان می دهد. همه اینها راه رایزنی ها را باز می گذارد. ولی گمان می کنم راهزنی ها هنوز نتواند به نتیجه خاصی برسد. و به هر حال رهبران جنبش سبز موظف اند و خودشان هم می دانند که سمت و سوی هر توافقی باید بر بسط آزادی های اساسی باشد. مثل لغو نظارت استصوابی. این یک مسئله اساسی است یک آغازی برای برگزاری یک انتخابات نه حتی کاملاً آزاد، اما متفاوت از آنچه تاکنون بوده است

واکنش دکتر ملکی در برابر اتهام محاربه در گفتگو با فرزند

واکنش دکتر ملکی در برابر اتهام محاربه در گفتگو با فرزند

بهاره آزادی

 شبکه جنبش راه سبز(جرس): اظهارات اخیر محمد شریف، وکیل دکتر ملکی در رابطه با موارد اتهامی وی بر اساس کیفرخواست صادره و درج اتهام محاربه در بین سایر اتهامات مندرجه انگیزه ای شد که به دنبال اطلاع از واکنش دکتر ملکی و خانواده وی در مقابل اتهام یاد شده برآییم. گفتگو با ملکی پدر به دلیل بیماری و فشار زندان و ازسرگیری مداوا امکان پذیر نشد، از همین رو اقدام به گفتگو با عمار ملکی فرزند دکتر ملکی کردیم.   
 عمار ملکی با اشاره به رنجهای خانواده بخصوص مادر در غیاب پدر، از روحیه بالای دکتر ملکی به رغم مشکلات فراوان جسمی او سخن گفت.
  ملکی با بی ربط خواندم اتهام محاربه به ایشان آنرا تنها باعث خجالت سیستم قضایی خواند. او بر این باورست که اتهام مضحک و واهی ارتباط شخصیتی چون پدر و البته بسیاری دیگر از فعالان دانشجویی و حقوق بشری با مجاهدین، تنها به اعتبار این گروه می افزاید و چیزی از اعتبار این افراد شناخته شده نمی کاهد. 
 او می افزاید پدر چون فعالیت سیاسی اش هرگز معطوف به کسب قدرت نبوده و تنها برای دفاع از حقوق مردم و طلب آزادی ملتش مبارزه کرده، از همین رو مصلحت اندیشی سیاسی نمی کند و هرگز از گفتن حقیقت حتی اگر باعث اتهامهایی بیمورد و هزینه سنگین هم شود، دست برنداشته است. 
 ملکی در پایان این گفتگو می گوید: انگار با این اتهام قصد ترساندن ایشان و شاید دیگر فعالان مدنی را داشته باشند که البته به نظر می رسد کمی خامی کرده اند. وقتی از پدر درباره احساسش نسبت به این اتهام سوال کردم برایم این شعر را خواند:
 
صدها گل سرخ و یک گل نصرانی
ما را ز سر بریده میترسانی
گر ما ز سر بریده می ترسیدیم
در مجلس عاشقان نمی رقصیدیم
 
در ادامه متن کامل این گفتگو به نظر شما می رسد:
 
لطفا در مورد شرایط روحی وآثار زندان بر وضعیت جسمی آقای دکتر ملکی قدری توضیح دهید؟

 وضعیت ایشان بلحاظ جسمی بدلیل شرایط زندان بدیهی است که از قبل بدتر شده است. مدت طولانی نشستن و خوابیدن و نداشتن امکان تحرک باعث شده که بدن ایشان بسیار ضعیف شود. تا پیش از بازداشت پدر به طور مرتب پیاده روی و حتی کوهنوردی سبک می کرد و در دوران درمان هم خانه نشین نمی ماند و سعی می کرد تحرک داشته باشد. از سوی دیگر در اثر هوای نامساعد و فضای متراکم زندان ایشان به یک سرماخوردگی مزمن دچار شده اند که سینه ایشان را مشکل دار کرده و به همین دلیل سرفه های شدیدی دارند که البته تحت درمان هستند. از زمان آزادی درمان معطل مانده سرطان پروستات دوباره از سر گرفته شده و آزمایشات مختلفی داده اند تا متناسب با نتایج، روال درمانی را تنظیم کنند. بلحاظ روحی البته در دوران زندان هم از روحیه بالایی برخوردار بودند و در زندان حتی به جوانان زندانی نیز روحیه می دادند.

 ایشان چه مدت در زندان بودند و شرایطشان در زندان چگونه بود؟ بر شما و دیگر اعضای خانواده در غیاب ایشان چه گذشت؟

  ایشان به مدت 191 روز یعنی بیش از 6 ماه در زندان بودند. حدود سه ماه را در انفرادی و بقیه آنرا در بندهای عمومی در قسمتهای مختلف زندان اوین بودند. بزرگترین مشکل خانواده در این مدت نگرانی از وضعیت سلامتی و در اصل خطر جانی بود که ایشان را تهدید می کرد. در عین حال هر کس از اعضای خانواده به طریقی از این نگرانی رنج می برد. اینجانب که در خارج از کشور مشغول به تحصیل هستم، در این مدت دوران سختی را سپری کردم چرا که امکان تمرکز بر روی دروس براحتی وجود نداشت و کار زیادی هم از دستم برنمی آمد. به هر حال این تجربه را هم مثل تجارب دیگر اسارت پدر سعی کردیم که با توکل به پروردگار تا حد امکان صبوری کنیم و امید به این داشته باشیم «که رحم اگر نکند مدعی خدا بکند.» از سوی دیگر رنج و فشار مضاعفی بر روی مادر بود زیرا که ایشان خود از بیماریهای زیادی رنج می برند و با توجه به سن و وضعیت جسمی ایشان، رفت و آمد زیاد به زندان و دادستانی و جاهای دیگر واقعا کار نفس گیر و طاقت فرسایی برایشان بود. مخصوصا که متاسفانه ماموران خرد و کلان هم بعضا با بی اخلاقی و بی ادبی برخورد می کردند. 

 بازداشت اخیر ایشان ، چندمین مرتبه بازداشت دکتر ملکی حساب می شود؟ اتهامات سابق چه بود؟

 این سومین باری است که آقای دکتر ملکی در جمهوری اسلامی تحت بازداشت طولانی قرار گرفتند. ایشان یک بار بین سالهای 60 تا 65 بدلیل مخالفت با انقلاب فرهنگی و البته با اتهام واهی همکاری با گروههای ضد انقلاب در زندان بودند و بار دوم هم در اواخر سال 79 به همراه جمعی از فعالان ملی-مذهبی با اتهام براندازی به مدت 6 ماه در زندان بودند که البته این اتهام هم از طرف وزارت اطلاعات وقت مردود اعلام شد و اینبار هم بار سوم بود که ایشان روانه زندان شدند.

 موارد اتهامی این بار ایشان چیست؟

 این بار همانگونه که چند روز پیش وکیل شان اعلام کردند ظاهرا اتهامات مختلفی را به ایشان وارد کرده اند. توهین به آیت الله خمینی و مقام رهبری و تبلیغ عیله نظام و البته از همه عجیب تر اتهام مضحک محاربه است.

 درباره اتهام محاربه آیا قبل از اعلام وکیل، شما و ایشان در جریان بودید؟

 ظاهرا از ابتدای بازداشت بازجویان درباره اتهام ارتباط با گروههای غیر قانونی به دفعات ایشان را مورد بازجویی قرار دادند و انگار از ابتدا نیز چیزی شبیه همین اتهام را در پرونده ایشان قرار داده بودند. البته این اتهام از آنجا که ایشان در زندان و تحت بازجویی بودند قطعی نبود. اما به هر حال بنظر میرسد که طبق آخرین شواهد یکی از وکلا، این اتهام را در پرونده دکتر ملکی قرار داده اند. البته ایشان همواره اتهام ارتباط با هر گروه و سازمانی را قویا رد کرده اند. همانطور که گفتم اولین بار هم اتهام ارتباط با مجاهدین در سال 60 نیز به ایشان زده شده بود و ایشان تحت فشار و شکنجه های شدید برای اعتراف کردن به این مساله قرار گرفت. اتفاقا مدارک و شواهد مکتوبی که وجود داشت ثابت می کرد که هیچ وقت ایشان وابستگی به هیچ گروه و سازمانی نداشتند و حتی زمانیکه در انتخابات دور اول مجلس این گروه از آقای ملکی حمایت کردند، در روزنامه وقت ایشان اعلام کرد که مستقل است و کاندیدای هیچ جریانی نیست. حال گویی دوباره همان اتهامات واهی مطرح شده است و البته این مساله فقط مختص به کسی مثل ایشان هم نیست که این روزها درباره بسیاری از فعالان دانشجویی و حقوق بشر هم این اتهام مطرح می شود.

 واکنش ایشان و خانواده در مقابل محارب دانستن ایشان چه بود؟

 واقعا اتهام محاربه به ایشان بسیار بی ربط است و تنها باعث خجالت چنین سیستم قضایی خواهد بود. پس از شنیدن این اتهام در صحبتی که با پدر داشتم او بر این مطلب تاکید داشت که اصلا در اینباره بحث شخصی مطرح نیست و از نظر ایشان تکلیف آنچه باید یکبار برای همیشه روشن شود مساله متهم کردن افراد به محاربه است. این بساط که هر روز به بهانه ای کسی از جوان 20 ساله تا پیرمرد 80 ساله به دلایل واهی به محاربه متهم شوند باید برچیده شود. خوشبختانه بعضی از حقوقدانان و مراجع هم درباره اتهام محاربه سخنانی گفته اند و کاش که تمامی فعالان سیاسی و مدنی در اینباره موضعگیری کرده و در برابر آن سکوت و بی تفاوتی نشان ندهند.

 اصولا دلیل این نحوه برخورد و این اتهام را چه می دانید؟

 ببینید ظاهرا بر طبق سخنان وکیل پرونده، اتهام محاربه به دکتر ملکی بر طبق ماده 186 قانون مجازات اسلامی عنوان شده که در این قانون عضویت و هواداری از سازمانهایی که به طور مسلحانه با حکومت مبارزه می کنند را مصداق محاربه می داند. نخست آنکه مساله عضویت و طرفداری ایشان از گروههای مسلح بسیار مسخره است  اما برای دانستن اینکه چرا اینگونه اتهامی را میزنند باید دو نوع حمایت را از هم جدا کرد. یکی همکاری، حمایت و طرفداری یک نفر از سازمانها و گروههای مخالف است و دیگری حمایت کسی از حقوق انسانی افراد فارغ از وابستگی شان به گروه و سازمان و حزب آنها. جمهوری اسلامی اساسا این تقسیم بندی را سهوا یا عمدا در نظر نمی گیرد تا بتواند کسانیکه در دسته دوم قرار دارند را به اتهامی که برای افراد دسته اول در نظر گرفته متهم و محکوم کند. این مساله در اتهامها و حکمهای سالهای اخیر بسیار رایج شده است.

 دکتر ملکی همواره در تمامی سالهای پس از انقلاب و حتی در رژیم سابق هم مرامش دفاع از حقوق انسانی افراد فارغ از وابستگی شان به دسته، گروه و يا سازمان سياسي و يا اجتماعي خاص بوده است. از این جهت ایشان پایمال شدن حقوق انسانی یک فرد با تفکر چپ یا راست، مذهبی یا سکولار، مجاهد، فدایی، سلطنت طلب ،ملی، ملی-مذهبی، هویت طلب و هر دگراندیش دیگری خواه طرفدار ويا مخالف نظام را برنمی تابد. ایشان در تمامی این سالها با حفظ استقلال شخصی خود و دوری از هر گونه دسته بندی سیاسی از بسیاری افرادی که حقوقشان پایمال شده دفاع کرده اند. همین مساله باعث شده که دکتر ملکی به عنوان یک شخصیت ملی مورد احترام گروههای سیاسی با مرامهای مختلف و حتی متضاد باشد.

  برای اثبات این ادعا شواهد بسیاری هست و می توان در مصاحبه ها و نوشته های دکتر ملکی آنها را یافت.

 اتفاقا جالب است بقول خود پدر زمانیکه آقایان سران فعلی نظام افتخارشان این بود که با سران مجاهدین نشست و برخواست دارند، ایشان در آن زمان هم مستقل بود. اتفاقا این مستقل بودن ایشان و در عین حال دفاع از حقوق انسانی افراد است که ظاهرا خیلی برای مقامات امنیتی نظام آزار دهنده است زیرا که آنها علاقه دارند که دفاع از حقوق انسانی افراد، فارغ از تعلقات فکری و عقیدتی شان، در میان فعالان رایج نشده تا بدین وسیله با استفاده از سکوت دیگران، بتوان هر کس را مورد ظلم و حذف قرار داد و از ترس انگ طرفداری از این گروه یا آن حزب، صدای اعتراض و حق خواهی بلند نشود.

  به نظر شما چرا مقامات امنیتی جمهوری اسلامی تفاوت بین این دو نوع حمایت را تشخیص نمیدهند و یا نمی خواهند بدهند؟

 در پاسخ این سوال مساله نگاه خودی و غیر خودی نهفته است. بسیاری از این آقایان امنیتی فکر می کنند که تنها از حقوق انسانی کسانی باید دفاع کرد که با ما هست و ما را قبول دارد و اگر افرادی مخالف آقایان هستند دیگر هر نوع دفاع از حقوق انسانی آن افراد گویی به معنای طرفداری از وابستگی آنهاست. یعنی در تفکر این حضرات امنیتی این تفکیک قابل تصور نیست که شما می توانید طرفدار یک سازمان یا عقیده و روش نباشید، اما از حقوق انسانی افرادی که به آن مسلک و گروه وابسته اند حمایت کنید و در برابر نقض حقوقشان اعتراض کنید. این مساله ایست که بنوعی اکثر فعالان حقوق بشر در ایران با آن مواجه هستند و بدلیل همین عدم تفکیک آنها را متهم به رابطه و طرفداری با گروههای مخالف نظام می کنند. نمونه ای از این موارد بعضی از جوانان فعالی هستند که بعضا عضو کمیته گزارشگران حقوق بشر بوده و با این اتهام مواجه شده اند.

  با این توضیحات چه مورد خاصی بوده که اتهام ارتباط با مجاهدین را به دکتر ملکی نسبت می دهند؟

 با دانستن نکته قبل می توان حدس زد چرا ایشان را به طرفداری از سازمان خاصی متهم می کنند زیرا که دکتر ملکی از اولین کسانی بود که مساله کشتار وحشتناک سال 67 را در حوزه عمومی و از طریق نوشته ها و مصاحبه هایشان مورد نقد قرار دادند. ایشان همواره گفته اند که این یک وظیفه ای انسانی است که در برابر کشتار وسیعی که انسانهای زیادی را قربانی گرفت اعتراض کرد. البته بدیهی است که این مساله هرگز ربطی به طرفداری از مجاهدین و یا هر گروه دیگری ندارد بلکه حاوی یک نگاه حقوق بشری است که مقامات امنیتی جمهوری اسلامی آنرا برنمی تابند. همانگونه که مرحوم آیت الله منتظری نیز اولین کسی بودند که به این مساله اعتراض کرده و اسنادی را در اینباره منتشر کردند و البته بدیهی است که تلاش بشردوستانه ایشان به معنای طرفداری از مجاهدین نبوده است. 

 از طرف دیگر اتهام مضحک و واهی ارتباط شخصیتی چون پدر و البته بسیاری دیگر از فعالان دانشجویی و حقوق بشری با مجاهدین، تنها به اعتبار این گروه می افزاید و چیزی از اعتبار این افراد شناخته شده نمی کاهد. یقینا رهبران گروههایی مثل مجاهدین آرزویشان است که در جایگاه و محبوبیت مردمی و اعتبار ملی کسانی مثل دکتر ملکی می بودند.

 بد نیست به این مساله اشاره کنم که مقامات امنیتی جمهوری اسلامی در بازجوییها دکتر ملکی را متهم کرده اند که چرا افرادی از سوی مجاهدین برای شما پیغام و پسغام می فرستند و از شما گاهی حمایت می کنند و یا اینکه بازداشت شما توسط این جریان محکوم شده است. پاسخ ایشان هم این بوده که روش این گروهها همیشه این است که برای کسب اعتبار به سراغ افراد مستقل شناخته شده بروند و با حمایت از آنها سعی کرده افراد خوشنام را به خودشان بچسبانند. همانگونه که مجاهدین سعی میکردند آقای طالقانی را مصادره به مطلوب کنند و حتی زمانی برای مرحوم مهندس بازرگان درخواست پیوستن به انها و قبول رهبری را فرستادند. حتی این اواخر از آقای منتظری و حتی موسوی و کروبی هم بنوعی حمایت کردند. اما این مساله را برای کسی مبنای اتهام قرار دادن، واقعا مضحک و شرم آور است. طنز ماجرا اینجاست که اگر مهندس بازرگان هم هنوز زنده بود،لابد بخاطر آن دعوت، امروز می بایست متهم به همکاری با مجاهدین میشد.  

  چرا ایشان با توجه به این حساسیتهایی که روی ایشان وجود دارد ملاحظاتی را در سخنان و موضعگیری هایشان نمیکنند؟

 ببینید این مساله به یکی از خصوصیات شخصی پدر برمی گردد. ایشان بسیار صادقانه و بدون در نظر گرفتن پیچیدگیهای سیاسی به مساله فعالیت سیاسی و مدنی می پردازد. در اصل می توان گفت که او سیاست ورزی به این مفهوم که در چه زماني مصلحت سنجی  کرده،  در دفاع از حقوق چه کسی سخن گفته و يا در باره آن ديگري مصلحت اندیشانه سکوت کند را بلد نیستد و از اینرو هرگز اهل سیاست بازی نبوده است. ایشان چون فعالیت سیاسی اش هرگز معطوف به کسب قدرت نبوده و تنها برای دفاع از حقوق مردم و طلب آزادی ملتش مبارزه کرده، از همین رو مصلحت اندیشی سیاسی نمیکند و هرگز از گفتن حقیقت حتی اگر باعث اتهامهایی بیمورد و هزینه سنگین هم شود، دست برنداشته است.

  در ارتباط با اتهام محاربه یک مساله دیگر که باید از آن بلحاظ محتوای حقوقی سخن گفت، مساله ایجاد رعب و ترس در مردم از طریق بدست گرفتن سلاح است. این اتهام چگونه به ایشان وارد می شود؟

 طرح این اتهام برای شخصیتی با سوابق دکتر ملکی بیشتر لبخند به لب می نشاند تا ترس بر دل. دقیقا همانگونه که می گویید و بر طبق نظر بسیاری از مراجع تقلید که اتفاقا اینروزها هم در اینباره صحبت کردند، اقدام مسلحانه و داشتن اسلحه در طرح اتهام محاربه ضروری است. ایشان در تمامی 60 سال سابقه مبارزاتی که دارند، هرگز از روشهای خشونت آمیز مبارزه دفاع نکرده اند و همواره در نفی خشونت سخن گفته اند. تنها سلاحی هم که ایشان بدست گرفته اند قلمشان بوده است که البته در مردم نه تنها ایجاد ترس نکرده که درعوض ایجاد امید و شور و آگاهی کرده است. اتفاقا از قلم ایشان تنها کسانی ممکن است احساس رعب و وحشت کنند که در برابر مردم قرار گرفته اند.

 دکتر ملکی از ده سال پیش در نوشته هایشان همواره حکومت را دعوت کرده است تا با تن دادن به روشهای مسالمت آمیز به حاکمیت مردم تن دهد. از همین رو ایشان پیشنهاد رفراندوم را بارها مطرح کردند تا از آن طریق، گذاری مسالمت آمیز و بدون خونریزی به ساختاری دموکراتیک در ایران صورت پذیرد.

  و نهایتا اینکه فکر می کنید هدف از اتهام محاربه چه بوده است؟

 به هر حال انگار که با این اتهام قصد ترساندن ایشان و شاید دیگر فعالان مدنی را داشته باشند که البته به نظر میرسد کمی خامی کرده اند. وقتی از پدر درباره احساسش نسبت به این اتهام سوال کردم برایم این شعر را خواند:

صدها گل سرخ و یک گل نصرانی

ما را ز سر بریده میترسانی

گر ما ز سر بریده می ترسیدیم

در مجلس عاشقان نمی رقصیدیم

Thursday, March 4, 2010

آیا هاشمی "مات" می‌شود؟

 

روانبخش: هاشمی 6ماه آینده از صحنه سیاست کنار خواهد رفت

 

آیا هاشمی "مات" می‌شود؟

 

فرارو- اکبر هاشمی رفسنجانی رییس دو نهاد بسیار مهم و اثر گذار در قانون اساسی ایران در وضعیت پیچیده و بسیار سختی قرار دارد، امروز این پرسش مطرح است که آینده سیاسی او در چه مسیری رقم خواهد خورد؟ رییس مجلس خبرگان رهبری پس از انتخابات در بازی شطرنج سیاسی گرفتار آمد که شاید هیچ روزی تصور نمی‌کرد این‌گونه گرفتار شود.

 

به گزارش فرارو، شرایط کنونی هاشمی به مراتب سخت‌تر از نیمه دوم دهه هفتاد است. او امروز در وضعیت انتخاب بودن- نبودن قرار دارد. قاسم روانبخش روحانی رادیکال حامی احمدی نژاد معتقد است حذف هاشمی رفسنجانی از صحنه سیاسی کشور کاری دور از دسترسی نیست" اما «ما معتقدیم که دیگر نیازی به حذف هاشمی رفسنجانی توسط نیروهای انقلابی نیست چرا که وی به زودی خودش، خودش را برای همیشه از صحنه سیاسی کشور حذف خواهد کرد.»

 

این شاگرد شاخص آیت‌الله مصباح یزدی با حمله به عملکرد هاشمی گفت: «هاشمی رفسنجانی همیشه بر اساس هواشناسی سیاسی موضع می‌گیرد در زمان نزدیکی اجلاس خبرگان و یا تعیین هیات رییسه مواضع ولایی و نزدیک به رهبری از خودش اتخاذ می‌کند اما بلافاصله با اتمام این مهم دوباره هم دم با سران جریان سبز و اصلاح‌طلبان می‌شود.» 

 

روانبخش برای حذف هاشمی زمان دقیق هم تعیین می‌کند، وی در این باره تصریح کرد: «همین مهم به خوبی برای نمایندگان محترم خبرگان رهبری و همچنین ملت ایران و مسئولان امر واضح و صریح شده‌است و طی 6 ماه آینده بدون شک از صحنه سیاسی کشور کنار خواهد رفت.»

 

اظهار نظر درباره حذف رییس مجلس خبرگان و مجمع تشخیص مصلحت نظام مدت‌ها است در مجامع اصولگرا مطرح است و مربوط به امروز نیست، چندی پیش علیرضا پناهیان دیگر روحانی حامی دولت از این مسئله سخن گفت و اظهار کرد: «ادامه حيات سياسي آقاي هاشمي در عرصه سياسي كشور كاملا به رفتار وي بستگي دارد و در اين راستا ما هم دعا مي‌كنيم كه آقاي هاشمي رفتارهايي را در پيش گيرد كه بتواند همراه رهبر باقي بماند.»

 

پروژه حذف

در حالی که حامیان دولت با انتقاد از رفتارهای هاشمی آن را عامل حذف او معرفی می‌کنند، محمد هاشمی برادر رییس مجمع اعتنقاد دیگری دارد وی از "پروژه حذف هاشمی" سخن می‌گوید و آن را یک "سناریو قدیمی" می‌خواند، برادر رییس خبرگان از وجود "افرادی در حکومت ونظام" برای حذف برادرش خبر می‌دهد.

 

مطرح کردن این تئوری فقط مختص نزدیکان هاشمی نیست بلکه علی مطهری نماینده اصولگرای تهران نیز "تز حذف هاشمی از سوی افراطیون" را مطرح می‌کند. فرزند شهید مطهری در اواخر آذر اظهار کرد: «به نظر مي‌رسد افراطيون به جاي اجراي عدالت و ترميم دلخوري‌هاي گذشته، قصد عذرخواهي ندارد و در قالب پروژه‌اي به دنبال حذف هاشمي از انقلاب است.»

 

در میان "تز حذف" هاشمی دفتر رییس مجمع تشخیص مصلحت نظام از وجود "پروژه هاشمی ستیزی" در همین راستا خبر داد، این دفتر طی اطلاعیه در این‌باره نوشت: «پروژه "هاشمي‌ستيزي" با هدف نردبان‌سازي براي ستيز همه‌جانبه با حضور روحانيت در امور اجرايي و تقنيني چنان رندانه كليد خورده است.»

 

اکبرهاشمی رفسنجانی با انتقادات پیش از انتخابات از احمدی نژاد و همراهی غیر رسمی در کنار اصلاح‌طلبان به عنوان یکی از متهمان اصلی به تعبیر حامیان احمدی نژاد "نه به احمدی نژاد" به حساب می‌آید. نامه وی به رهبر معظم انقلاب پیش از انتخابات ریاست جمهوری و گلایه از حملات شب مناظره به او خانواده‌اش و همچنین خطبه‌ انتقادی‌اش پس از انتخابات به دستمایه مخالفان وی تبدیل شد تا پرده انتقاد را بدرند و به وادی تخریب گسترده وارد شوند و او را یکی از متهمین "کودتای مخملی" معرفی کنند.

 

این روند تا آنجا ادامه پیدا کرد تا کسانی همچون غلامحسین الهام وی را به "براندازی" متهم نمود و روانبخش از تعبیر "هواشناسی سیاسی" برای رفتارهای او سود برد. این گروه از مخالفان هاشمی کار را به جایی کشاندند که یکی از نمایندگان مجلس در نطق پیش از دستور خود به سبک فاطمه رجبی که او را با رضا خان مقایسه می کند هاشمی را "اکبر شاه" خطاب کرد.

 

هاشمی و نماز جمعه

رییس مجلس خبرگان رهبری با وجود این که یکی از چهره‌های ثابت نماز جمعه پایتخت بود پس از خطبه‌های تیرماه خود کاملا از حضور در نماز جمعه باز ماند، مسئله‌ای که تاکنون چرایی آن روشن نشده است، عده‌ای معتقد هستند وی از اقامه نماز حذف شده است، عده‌ای دیگر می‌گویند "هاشمی خود حاضر به اقامه نماز جمعه نیست"، اما محمد هاشمی در این‌باره اظهار کرد" هیچ کس نمی تواند هاشمی را از نماز جمعه حذف کند."

 

داستان عدم حضور هاشمی در نماز جمعه به عنوان یکی از مصادیق حذف تدریجی وی از فضای سیاسی معرفی می‌شود، در این میان برخی از چهره‌های سیاسی نیز سعی می‌کنند وی را به نماز جمعه و از سوی دیگر احمدی نژاد را به جلسات مجمع تشخیص مصلحت بازگردانند. اما گویی که این امر امکان پذیر نیست.

 

با این اوصاف رییس مجلس خبرگان در روزهای پس از انتخابات در میانه شطرنج سیاسی خود با مخالفانش بارها کیش داد و بارها کیش خورد. اما اکنون در چه شرایطی قرار دارد؟

 

اظهارات قاسم روانبخش نشان می‌دهد حامیان احمدی نژاد پس از اتفاقات 22 بهمن همان گونه که تصور می‌کنند موسوی، خاتمی، کروبی از فضای سیاسی کشور کاملا حذف شده‌اند و اکنون نوبت به حذف چهره دیگر اصلاح طلب می‌رسد و آن هم کسی نیست جز اکبر هاشمی رقسنجانی سیاستمداری که قطعا حذف او راحت نخواهد بود.

 

به نظر می‌رسد اظهارات روانبخش نشانگر این مسئله است که زمان "مات" کردن هاشمی رفسنجانی فرا رسیده است و او زمان آن را این گونه اعلام می‌کند" 6 ماه آینده بدون شک از صحنه سیاسی کشور کنار خواهد رفت." اما قاسم روانبخش در شرایطی از حذف هاشمی سخن می‌گوید که برخی از اصولگرایان معتقدند وی از مواضع نماز جمعه خویش عدول کرده است.

 

غلامرضا مصباحی مقدم عضو شاخص جامعه روحانیت مبارز در این باره گفت: « بنده معتقدم كه ايشان عدول قابل ملاحظه‌اي از مواضع اعلام شده از نماز جمعه‌اشان داشته‌اند.» وی هاشمی را سر مایه ملی دانست و افزود: «اگرچه ايشان باز هم به راه‌حل‌هاي خودشان تاكيد دارند، اما عدولشان از مواضع نماز جمعه تهران به خوبي مشاهده مي‌شود. بهتر است كاري كنيم تا اين سرمايه ملي (آقاي هاشمي) را از دست ندهيم.» 

 

 

 

--

سبز مي مانيم، تا هميشه