مار احمدینژاد برای "رهبری"
گويانيوز، مجتبی واحدی، پنجشنبه 13 آبان 1389
متأسفانه در برابر این دروغپردازی و مردمفریبی آشکار، همه مقامات جمهوری اسلامی از جمله رهبر نظام که به ادعای طرفدارانش، حامی رعیت ـ امت همیشه در صحنه سابق - می باشد سکوت پیشه ساختند. برای توجیه سکوت رهبر جمهوری اسلامی، دو فرض وجود دارد.
می دانم که بر اساس اصول حقوقی و قواعد مذهبی، آقای خامنه ای مسئول همه حوادثی است که در کشور ایران رخ می دهد اما نمی دانم که او تا چه حد برای اطلاع از جزئیات حوادث، تلاش می کند. البته نگاهی به دوره بیست و دو ساله رهبری آقای خامنه ای، ثابت می کند که برای او سرنوشت بسیاری از مردم و بلاهایی که بر سر آنها می آید اهمیتی ندارد. او نه ازافتادن تعدادی از دخترکان مظلوم و محتاج ایرانی به دام شیوخ عیاش خلیج فارس یا تازه بهدوران رسیده های ایرانی بر خود می لرزد و نه حاضر است برای کشته شدن دهها هموطن ایرانی در حادثه سقوط هوا پیماهای خریداری از روسیه، پیام تسلیت صادر کند .
از چنین کسی نمی توان توقع داشت که مکاتبات اعتراضی یا مصاحبه های منتقدان حکومت را پیگیری کند و برای احقاق حقوق ایشان، دستوری صادر نماید. مثلا هیچکس گمان نمی کند که رهبر جمهوری اسلامی، از نامه ژیلا بنییعقوب به «دادستانِ بیاراده تهران» مطلع شده باشد و بر خود نهیب بزند که «چگونه ممکن است در دستگاه قضایی ایران، یک روزنامهنگار محبوس در زندان بزرگ ایران را بهخاطر مقاله منتسب به یک ایرانی مقیم آمریکا، به یک سال حبس و سی سال محرومیت از شغل روزنامهنگاری محکوم کنند؟»
اما رهبر جمهوری اسلامی از هر چیز که بیخبر باشد به یقین از دُر افشانی های رئیس دولت کودتا باخبر است. شاید او تا چند ماه قبل، برای حفظ آرامش روانی خویش، از گوش دادن به دروغ های مشمئزکننده احمدینژاد خودداری می کرد اما مطمئنا در ماههای اخیر، وحشت از کودتای تمام عیار رئیس دولت علیه سایر اجزای حکومت، شرایطی برای آقای خامنه ای فراهم نموده که او همه حرکات و اظهارات احمدینژاد را به دقت رصد می کند و لذا با اطمینان می توان گفت که رهبر جمهوری اسلامی، به آخرین گفتگوی تلویزیونی رئیسِ دروغپرداز دولت گوش فرا داده است.
از جمله احتمالا او با گوش خود شنیده است که «خانواده ها ، ماهی بیست هزار تومان از یارانه دریافتی را پسانداز کنند بعد از پانزده سال، مبلغی در حدود پنجاه میلیون، هفتاد میلیون، صد میلیون تومان در حساب فرزند آنها خواهد بود.» آقای خامنه ای بارها بر این نکته تآکید کرده که با آمارهای دولتی آشنایی دارد و اخیرا شیخ محمدتقی مصباح یزدی هم در وصف رهبر جمهوری اسلامی گفته است که «ايشان با هر گروهي كه مينشينند و در هر زمينهاي كه صحبت ميکنند، نه فقط حرفي براي گفتن دارند، بلکه گاهي بر متخصصين امر پيشي ميگيرند» لذا با اطمینان می توان گفت که آقای خامنه ای همراه با بسیاری از کودکان دبستانی ایران، متوجه شده است که این آماردهی رئیس بیسواد و پُرمدعای دولت، جز یک فریب کاری آشکار نیست.
احمدینژاد که به خاطر بیکفایتیها و فسادهای گسترده دولت خود، با اعتراض اغلب اصولگرایان مواجه شده، به دنبال فریب اقشاری از جامعه است تا آنان را در برابر سایر اجزای حکومت قرار دهد و پس از مدتی ادعا کند که «به دلیل کارشکنی یا عدم همراهی مجلس، قوه قضائیه و سایر ارکان حکومت، فرزندان اقشار آسیبپذیر از دسترسی به ثروت یکصد میلیون تومانی محروم شدهاند!» البته احمدینژاد که رشد تصاعدی ثروت محصولی و محصولیهای دولت خود را مشاهده کرده، حق دارد چنین آمارهایی ارائه کند، اما مشخص نیست رهبر جمهوری اسلامی، که شیخ مصباح او را جامع همه علوم می داند به کدام حجت شرعی و اخلاقی در برابر این فریبکاری آشکار، سکوت می کند ؟
فرض خوشبینانه آن است که بلافاصله پس از بازگشت از سفر قم و به خاطر عدم تحقق آمال رهبر جمهوری اسلامی در این سفر، بار دیگر بیماری افسردگی که سالهاست آقای خامنه ای را رنج می دهد به سراغ او آمده و کسی را که به ادعای « نایب رئیسِ متملقِ مجلس» تیزهوشی او موجب تحسین بزرگترین سیاستمداران جهان شده، دچار ناتوانی در محاسبه کرده است. لذا این یادداشت فرمولی ساده در اختیار همگان قرار می دهد تا مشخص شود رئیس دولت کودتا، چقدر بیسواد است یا دغلکاری او در چه حد می باشد. با استفاده از این فرمول، کُندذهنترین وافسردهترین افراد نیز می توانند به حقیقت پی ببرند مگر آنکه اصولا از حقیقت فراری باشند .
اگر دولت فاسد و بیکفایت احمدینژاد بتواند تا پانزده سال دیگر همهماهه به صورت مرتب یارانه نقدی خانواده ها را پرداخت نماید و خانواده های ایرانی هم بر اساس توصیه احمدینژاد هر ماه بیست هزار تومان از یارانه دریافتی را پسانداز نمایند اصل رقم پساندار شده ـ بدون احتساب سود بانکی آن ـ معادل سه میلیون و ششصد هزار تومان خواهد بود که به تدریج و بر اساس موجودی در پایان هرسال، رقمی به عنوان سود به آن اضافه خواهد شد. حالا فرض کنید که دولت به جای پرداخت این مبلغ در یک دوره پانزده ساله ، آن را یک شبه پرداخت کند و همین امروز سه میلیون و ششصد هزار تومان در حساب فرزندان باشد . همچنین فرض کنید که گرانی های لحظه ای، مردم را ناچار نکند برای رفع برخی نیازهای ضروری، بخشی از مبلغ پس انداز شده را برداشت نمایند. فرض سوم نیز که مانند هر دو فرض دیگر، فاصله بسیاری با واقعیت دارد آن است که نرخ سود بانکی برای این پسانداز ، پانزده در صد باشد . در آن صورت پس از پانزده سال، مبلغ «بیست و نه میلیون و دویست و نود و سه هزار و چهار صد و بیست و یک تومان و هشت رالغ» در حساب پسانداز موجود خواهد بود و نه یکصد میلیون تومان! البته همانطور که در بالا توضیح داده شد مبلغ مورد نظر به تدریج و در یک دوره پانزده ساله به حساب ریخته می شود و لذا رقم مورد نظر در پایان پانزده سال، بسیار کمتر از بیست و نه میلیون تومان خواهد بود .
متآسفانه در برابر این دروغپردازی و مردمفریبی آشکار، همه مقامات جمهوری اسلامی از جمله رهبر نظام که به ادعای طرفدارانش، حامی رعیت ـ امت همیشه در صحنه سابق - می باشد سکوت پیشه ساختند.
برای توجیه سکوت رهبر جمهوری اسلامی، دو فرض وجود دارد . نخست آن که رهبر آمارشناس، مانند اکثریت مردم به دروغگویی احمدینژاد پی برده اما به خاطر ترس از انتقامگیری بعدی رئیس دولت، سکوت کرده است . اما فرض دوم آن است که احمدینژاد با اتکا به استراتژی «مار» رهبر جمهوری اسلامی را نیز فریب داده است .
این استراتژی ، همان است که آقای خامنه ای چند ماه قبل در جمع عده ای که دانشجو نامیده می شدند داستان آن را نقل کرد .
آقای خامنه ای که گویی همه مردم ایران را عده ای بیسواد و سادهلوح می پندارد ادعا کرد که رفتار مخالفان او مانند فرد شیادی است که برای بیآبرو کردن یک مرد دانشمند در میان عده ای بیسواد، از او خواست که کلمه «مار» را بنویسد . آن مرد دانشمند هم بلافاصله همین کار را کرد . سپس فرد شیاد شکل «مار» را نقاشی کرد و آنگاه از جمعیت بیسواد حاضر سؤال کرد که «کدام مار، درست است؟» اشاره همه بیسوادان به شکلِ مار، مُهر تأییدی بر دانایی فرد شیاد و نادانی آن مرد دانشمند بود .
اکنون به نظر می رسد در برابر استدلال های قوی اقتصاددانان و مدیران با تجربه اقتصادی، احمدینژاد به تکثیر نقاشی «مار» مشغول است و نسخه ای از آن را برای قانع کردن رهبر جمهوری اسلامی فرستاده است.
اگر رهبر جمهوری اسلامی این قضاوت را نسبت به خود «عادلانه» نمی داند، وظیفه دارد انزجار خویش از این فریبکاری و شیادپیشگی احمدینژاد را آشکارا با شهروندان ایرانی در میان بگذارد. در غیر این صورت، قطعأ قضاوت تاریخ آن خواهد بود که رهبر جمهوری اسلامی، شایستهترین مصداق برای داستان مار است.
البته فرض بدبینانهتری هم وجود دارد که به موجب آن، نقاشی مار، پروژه مشترک رهبری و رئیس جمهور دستساز اوست!
--