Sent to you by Protester via Google Reader:
اگر مشتاق تماشای " ادب " فراوانید ، به هر طریق ممکن ، از سیم خاردارهای زندان اوین گذر کنید و در طبقه همکف ۳۵۰ ، رو در روی " مهندس فرید طاهری قزوینی " بنشینید . اگر نیم ساعت ، ونه بیشتر ، با این زندانی هم صحبت شوید ، با من در این دریافت ، هم سخن خواهید شد که او ، مردی پاک نهاد ، آرام ، خاموش ، فهیم ، باادب ، باسواد ، خیرخواه ، و البته ، بی گناه است . "
عبارت بالا، بخشی از یادداشت محمد نوری زاد درباره مهندس فرید طاهری است. او همچنین در بخش دیگری از این یادداشت نوشته است: عامل دوستی من با مهندس طاهری ، درآن شلوغی بند ۳۵۰، که یکصد و پنجاه مرد جوان و پیر سیاسی را در خود جای داده بود ، هیچ نبود الا ادب و فهم او . و عجب گوهری است این ادب . که خدا ظاهراً این گوهر شاهوار را از بسیاری از ما دریغ کرده و قلیلی از ما را بدان آراسته .
این ، نهمین نوشته از سلسله مطالبی است که محمد نوریزاد با عنوان "گلها و سیمخاردارها" در زندان اوین مینویسد. او در یادداشتهای قبلی هم به وصف حال چند تن دیگر از زندانیان سیاسی پرداخته بود که آنها را گلهای زندان اوین مینامید. او خاطرنشان کرده است که در این مجموعه قصد دارد به معرفی "گل"های شناختهنشدهی اوین بپردازد؛ باشد که هیچ گلی در پس سیمخاردارها محصور نماند.
متن یادداشت نوریزاد درباره فرید طاهری را به نقل از وبسایت وی، در ادامه بخوانید:
اگر مشتاق تماشای " ادب " فراوانید ، به هر طریق ممکن ، از سیم خاردارهای زندان اوین گذر کنید و در طبقه همکف ۳۵۰ ، رو در روی " مهندس فرید طاهری قزوینی " بنشینید . اگر نیم ساعت ، ونه بیشتر ، با این زندانی هم صحبت شوید ، با من در این دریافت ، هم سخن خواهید شد که او ، مردی پاک نهاد ، آرام ، خاموش ، فهیم ، باادب ، باسواد ، خیرخواه ، و البته ، بی گناه است . منظورم از بی گناهی او ، اشاره به دستهایی است که برای وی پرورانده اند . و جرمی است که او را بدان محکوم فرموده اند و گرنه ، گناه فردی هر یک از ما ، حساب ویژه ای است که دست ما را در دست خدای متعال می نهد .
مهندس فرید طاهری را در روز سوم ورودم به بند ۳۵۰ شناختم . بعد از شش ماه بازداشت در سلولهای انفرادی و سلولهای دوسه نفره ی وزارت اطلاعات ، به بند عمومی منتقل شدم . در این شش ماه ، هرکجا قلمی و کاغذی به دستم می رسید ، لباسی از آموزه های هنری می پوشیدم و به اقیانوس آیه های قرآنی فرو می شدم . و گزیده ای از آیه ها را از منظر ادبیات ، شعر ، موسیقی ، نقاشی ، سینما و حتی طنز و کاریکاتور ، واکاوی می کردم .
وقتی به بند ۳۵۰ رفتم هنوز بر سر ابرهای حس شریفی بودم که از انس و مطالعه و نگارش شب تا به صبح، و صبح تا به شب باقرآن ، نصیبم شده بود . همانجا بود که دریک اتاق شلوغ ، مردی را دیدم حدوداً چهل و پنج ساله ، که سر در مطالعه قرآن فروبرده بود و از همان اتاق پرهیاهو و پر سروصدا ، خلوتی برای خود پرداخته بود . احساس کردم که یک حس مشترک مرا در کنار او به زانو زدن فرا می خواند . قرآنی که او مطالعه و تلاوت می کرد ، متفاوت بود . از حیث چاپ ، و ترجمه و پای نوشت های صفحه به صفحه ، جذب قرآن او شدم . و قرآن او ، مرا جذب خود اوکرد . باهم سخن گفتیم . درباره قرآن و قرآن ، مارابه صحبت درباره خودمان ترغیب فرمود .
ملاقات اولیه من با او ، بسیار کوتاه بود . اما آنجا که از کنار او برخاستم ، هم قرآن او به امانت در دستم بود ، وهم جذبه ای از ادب او و فهم او ، و متانت او ، در من جا مانده بود . در حوض آیه های قرآن امانتی او ، یک شب و یک روز ، فرو شدم و تن شستم . و آنگاه که سربرآوردم ، دربرابر مترجم و محقق آن قرآن ، سربه احترام فرو بردم . قرآنی بود پر از دقت و زیبایی و آگاهی و دانش ، و البته سرشار از زحمت ، وقتی " عمادالدین باقی " سرگشتگی مرا در جذبه آن قرآن دید ، گفت : آیا دانستی ترجمه و تحقیق و نگارش این قرآن شریف ، کار کیست ؟ گفتم : نام نویسنده اش برجلوی آن است . گفت : همو پدر همین مهندس " فرید طاهری قزوینی " است .
اینجا ، همانجایی بود که من ، باید برمی خاستم ، و در برابر تواضع ، و فروتنی مهندس طاهری سر به تعظیم و تکریم فرو می بردم . که با آن همه پرسشی که من از چند و چون ترجمه ی قرآن او مطرح کرده بودم ، یک بار بر زبان نیاورد که : فلانی ، مترجم و محقق این قرآن ، پدر من است .
عامل دوستی من با مهندس طاهری ، درآن شلوغی بند ۳۵۰، که یکصد و پنجاه مرد جوان و پیر سیاسی را در خود جای داده بود ، هیچ نبود الا ادب و فهم او . و عجب گوهری است این ادب . که خدا ظاهراً این گوهر شاهوار را از بسیاری از ما دریغ کرده و قلیلی از ما را بدان آراسته .
در آن چند وقتی که من با مهندس فرید طاهری همجوار بودم ، فرصتهایی پیش می آمد که جمعی از ساکنان اتاق ، که همگی با سواد و اهل فن بودند ، درباره موضوعی اظهار نظر کنند . ولع سخن گفتن گاه ، برخی از ما را به کام خویش فرو می کشد . و من ، درهمان گرما گرم گفتگوهای چند به چند ، به جمال مبارک مهندس فرید طاهری دقیق می شدم و عکس العمل های او را رصد می کردم . در جمعی که شوق سخن گفتن و اظهار نظر ، به جملات تصاعدی برمی جهید ، مهندس طاهری ، سربه سکوت داشت . اجازه داد همه حاضران از سفره ی سیری ناپذیر سخن گفتن و ابراز دیدگاه های خود کام نگیرند . همه که پس کشیدند ، او ، مختصر ، اما بدیع ، به سخن پرداخت . کوتاه ، مؤخر و دیگر هیچ که بعضی مابقی فرصت برای شما . هرچه می خواهید حرف بزنید ! طعم همان سخن کوتاه اما ، به کام حاضرین درنشست . گویه میان صحبت همگان ، سخن کوتاه او با دو پرانتز برجستگی یافته بود .
مهندس فرید طاهری، درباره خودش ، خانواده اش ، بستگانش ، چیزی به من نگفت . چرا که من نیز نپرسیدم . اما از پدرش اول ، جماعتی خدا نشناس ، جلوی انتشار مجدد آن (قرآن) را گرفته اند . به چه بهانه ؟ که مترجم شریف گرایش به نهضت آزادی داشته است ! اما هرچه درقرآن او کاویدم ، هیچ ردپایی ، بجز یکی دوجمله در مؤخره ، چیزی از این گرایش نیافتم . افسوس خوردم . که ای عجب ، کار ما به چه جایی کشید که زحمت علمی و هشت ساله یک محقق را ، به سهولت ، از مدار انتشار به دور می اندازیم .
با خود عهد کردم اگر از زندان بیرون رفتم ، حتماً به دست بوس مترجم و محقق این قرآن بروم . تا اینکه خرداد ۸۹ فرا رسید . و من به مرخصی رفتم . درهمان اولین روزها ، به شماره ای که از مهندس فرید گرفته بودم ، زنگ زدم . و با پدرش صحبت کردم . و از همان راه دور ، بردست و پیشانی اش بوسه نشاندم . هفته ای نگذشته بود که مترجم کهنسال ما ، که پای در دهه نهم عمر خود دارد ، به همراه همسر و دختر و عروسش ، بزرگوارانه ، به دیدن من آمد . صحبت با آن روز به هرکجا که سر می کشید ، من متعمدانه ، رد پای سخن را ، به سرای ادب مهندس فرید طاهری بر میگردانم.
به پدر و مادر تبریک گفتم. هم به خاطر مجاهدهای که در ترجمه و تحقیق قرآن بکار بستهاند، و هم در تربیت فرزندی چون مهندس طاهری. من اما ظاهراً از عروس این خانواده غفلت ورزیده بودم. رشته سخن که دست به دست شد ، دانستم این عروس جوان – دکتر سارا توسلی – پابه پای همسرش ، به حبس و علاوه بر حبس ، به شلاق محکوم شده است . به چه جرمی ! به جرم جاری حضور در خیابان ، کی؟ روز عاشورا ؟ دیگر چه ؟ اینکه چرا در ساعت ۹شب ، از خانه بیرون رفته و به خواهر آقای میرحسین موسوی ، بابت ترور فرزندش ، تسلیت گفته ؟ من وقتی متن رأی دادگاه را درعلت محکومیت خانم دکتر سارا توسلی – همسر مهندس فرید طاهری – مطالعه کردم .
غصه ام بابت دستاوردهای ایمانی و انقلاب بود که جماعتی سر به تاراج آن فرو برده اند و خنده ام ، بخاطر سستی رأی ، یادداشت " آنجا که عبیدزاکانی برمسند قضاوت می نشیند " را در مطالعه ی رأی نهایی دادگاه خانم دکتر سارا توسلی نوشتم . امروز ، مهندس فرید طاهری ، بخاطر ادبش ، بخاطر فهمش ، بخاطر تواضع و ایمان و پاک نهادی اش ، زندانی است . و همسر او ، اضطراب و در منگنه ی یک هشدار ، یک خطای کوچکش ، یک لغزش زبانی ، و یک ماه در بیرون از زندان روزگار می گذراند . خانم دکتر سارا توسلی ، هم متخصص و دندانپزشک اطفال است و هم استاد دانشگاه وبا دو فرزند دختر و پسر . با همسری که از سیم خاردارهای زندان اوین ، ارتزاق می کنند . تا مگر ولع آنانی که جز به همه قدرت چشم ندارند ، کم فروشی کنند .
محمد نوری زاد – زندان اوین بند ۳۵۰
Things you can do from here:
- Subscribe to .: سحام نيوز :. using Google Reader
- Get started using Google Reader to easily keep up with all your favorite sites