سیب سرخ و دست دیکتاتور
ابراهیم نبوی
جنبش سبز اگر با دقت عمل کند، از فرصتها استفاده کند و بهعنوان یک جنبش مسالمتآمیز بخوبی پیش برود، پیروز خواهد شد.
سالی که در پیش روست سال تغییرات شگرف است، تغییراتی چنان عمیق که بسیاری از مفاهیم سیاسی و بخصوص مفاهیم سیاست جهانی را تغییر خواهد داد. مطمئن باشید در پایان سال باورتان نخواهد شد، سال 1390 می توانست به این شکل ادامه یابد.
دیکتاتوری بدون اعمال شاقه
اعتراض در تونس با مشخصات کشوری که بیشترین شاخص های توسعه در آن بخش آفریقا را داشت، منجر به سقوط بن علی شد. وی کمتر از دو ماه در مقابل موج اعتراض مردم مقاومت کرد، فشارهای جهانی او را در انزوا قرار داد و رفت. رفتنش ما را به یاد رفتن محمدرضا پهلوی انداخت، فرح پهلوی گفته بود: " مردم ما را نمی خواهند، بهتر است برویم." اینکه این رفتن به نفع جامعه ایران بود یا نه، لابد به نگرش افراد بازمی گردد و هر کسی از زاویه دید خود قضاوت خواهد کرد. اما یک واقعیت تغییر نمی کند و آن اینکه محمدرضا پهلوی از مدتها قبل می دانست رفتنی است. او می توانست بموقع و قبل از آنکه یک انقلاب همه چیز را به هم بریزد، برود. در تونس آزادی اجتماعی به معنای مشخص کلمه وجود داشت، وضع زنان به نسبت بقیه آفریقا جزو بهترین کشورها بود و از نظر شاخص های آموزشی و فرهنگی نیز وضعیت بهتری داشت. شاید به همین دلیل بود که جنبش مردم براحتی به نتیجه رسید. از سوی دیگر وابستگی اقتصادی و سیاسی بن علی به قدرتهای جهانی بخصوص فرانسه و آمریکا چنان بود که او نمی توانست در میان اعتراضات مردم باقی بماند.
در مصر نیز همین اتفاق بشکلی ساده تر اتفاق افتاد. هیچ انگیزه خشمگین کننده ای، که تا پیش از اولین روز اعتراض مردم را به خیابان بکشاند رخ نداده بود. نه کسی در خیابان کشته شده بود، نه انتخاباتی به تقلب کشیده شده بود، نه کارخانه ای اعتصاب کرده بود و نه حتی احزاب سیاسی مهم کشور، به دولت اعتراضی کرده بودند. در حقیقت " باور کردن تغییر" که در اثر رخداد تونس در میان جوانان مصری ایجاد شده بود، زلزله ای را در ساختمان کهن سیاست مصر ایجاد کرد که پس از 19 روز حسنی مبارک که 30 سال بود جمهوری مصر را تبدیل به خانه شخصی و سلطانی اش کرده بود، رفت که رفت. شاید اگر آزادی های اجتماعی و وابستگی اقتصادی و سیاسی نبود، جنبش مردم مصر به این سرعت به نتیجه نمی رسید. اصولا اگر اوباما نبود، اگر اینترنت نبود، اگر ماهواره ها زمین را محاصره نکرده بودند، شاید این اتفاق با هزینه ای بسیار سنگین تر و زمانی بسیار طولانی تر رخ می داد.
معترضان خشونت طلب
در سال گذشته در بسیاری از شهرهای امریکا، کانادا، فرانسه، انگلیس و برخی کشورهای دیگر اروپایی، دولت در خیابان مورد اعتراض شدید قرار گرفت. در هر جا یک بهانه وجود داشت، در انگلیس اعتراض به نظام آموزشی، در فرانسه اعتراض به سیستم بازنشستگی، در آمریکا اعتراض به وضع اقتصادی و در آلمان اعتراض به تولید انرژی هسته ای، باعث کشانده شدن صدها هزار نفر به خیابان شد. در همراهی و تبلیغ برای این تظاهرات، گروههای مختلف بنیادگرای مسلمان که در این کشورها زندگی می کردند، نقش مهمی داشتند. تقریبا در هیچ کشوری درگیری ها به مرگ منجر نشد و تنها در انگلیس یکی از کسانی که یک کپسول آتش نشانی سنگین را از روی بام به سوی پلیس پرتاب کرده بود، دستگیر، محاکمه و به زندان محکوم شد. اگر همین عمل در سوریه یا لیبی صورت گرفته بود، یعنی معترضی با کپسول آتش نشانی به پلیس حمله می کرد، قطعا پلیس همه افرادی را که روی بام بودند، به رگبار می بست، آن دانشگاه را تعطیل می کرد و اصولا آن رشته های تحصیلی را در کشور برای مدتی ممنوع می کردند. اگر همین اتفاق در ایران افتاده بود، فرد مهاجم دستگیر، اطرافیانش نیز زندانی شده، دانشگاه مذکور تعطیل می شد و آن ساختمان از خیابان محو می شد. بعد از دو سه ماه تظاهرات در کشورهای اروپایی که هر روز خبر آن در همه رسانه ها منتشر می شد، اکثر این دولت ها با تظاهر کنندگان به توافق رسیدند و دولت ها دست به تغییراتی در سیاست های خود زدند.
دیکتاتوری آلوده و کثیف
اما گونه دیگری از اعتراض نیز در جهان اتفاق افتاد. موج اعتراضات در سوریه، لیبی و ایران شکل گرفت. در ایران این اعتراضات از سال گذشته آغاز شده بود و در حقیقت پس از موج انقلابات دنیای عرب، خیزش تازه ای در آن رخ داد. در سوریه دهها هزار معترض به خیابان ریختند و دولت آنها را بشدت سرکوب کرد و تعدادی از آنها را کشت. در لیبی جنبش عملا به جنگ تبدیل شد و شهرها بارها دست به دست شد. در لیبی سرکوب بصورت مشت مستقیم وسط صورت معترضان و واکنش نیز بصورت حمله نظامی معترضان برای نابودی حکومت بود. تازه بعد از یک ماه که تصاویر جنگ میان مخالفان حکومت و دولت قذافی وجود داشت، و شورای امنیت سازمان ملل وارد جنگ نظامی با دولت لیبی شد، معمر القذافی اعلام کرد که " اصلا هیچ اعتراضی در این ماه ها صورت نگرفته است." موضع قذافی در این میان کم نظیر بود و فقط کسی مثل احمدی نژاد تا پیش از او چنین موضعی گرفته بود.
هم سوریه و هم لیبی از روش های جمهوری اسلامی برای مقابله با مخالفان خود استفاده کردند. اولا، در سوریه و لیبی حامیان دولت به خیابان آمده و مثل جمعیت ساندیس خورهای حامی احمدی نژاد، به نفع دولت شعار دادند. در هر دو کشور نیز دولت بی وقفه به سرکوب مخالفان از یک سو و بستن راههای انتشار خبر از سوی دیگر، پرداخت. در ایران دولت از همه جالب تر رفتار کرد، نه تنها دست به کشتن حداقل دو تن از معترضان در تظاهرات 25 بهمن زد، بلکه آنان را شهدای بسیجی خواند و تصمیم داشت عده ای دیگر از معترضان را که هنوز زنده مانده بودند، به عنوان قاتل آنها اعدام کند. نکته این که دولت که تشییع جنازه این افراد را برگزار کرده بود، بعدا برادر صانع ژاله را دستگیر کرد و به پدرش پیشنهاد کرد که روح فرزندش را به قیمت 75 میلیون تومان به دولت بفروشد، ولی خانواده صانع ژاله که عکس هایش با آیت الله منتظری بلافاصله منتشر شده بود، این پیشنهاد را رد کرد.
به نظر می رسد در سال آینده مجموعه ای از جنبش های سیاسی منطقه خاورمیانه و به اعتقاد من، حتی آمریکای لاتین و برخی کشورهای آسیای میانه را خواهد گرفت. شاید هیچ دیکتاتوری نتواند سال آینده از سنگهای مردم یا از شعارهای آنان بی نصیب بماند. جز لیبی و سوریه و ایران که احتمالا سقوط خواهند کرد، اردن، الجزایر، سودان، یمن، بحرین، عربستان، کویت و بسیاری از کشورهای دیگر حالی پریشان و فردایی روشن تر خواهند داشت. در این میان توجه به برخی نکات مهم است:
1) علت اصلی جنبش های خاورمیانه و آفریقا، حرکت مردم برای وصول به آزادی و رهایی از استبداد است.
2) عدم حمایت غرب از دیکتاتوری های وابسته، دیکتاتورهای وابسته را بسرعت ساقط می کند و آنها که مستقل هستند، سخت تر و با هزینه بیشتری سقوط می کنند.
3) هر چه اعتراضات منجر به سقوط کشورهای دیکتاتور شود، این روند تسریع می شود و مردم با نیروی بیشتری پا به میدان می گذارند.
4) اتفاقا و برخلاف تصور رهبران جمهوری اسلام خواهی هیچ نقشی در جنبش ضد استبدادی جهانی ندارد و اسلامگرایان دیکتاتور خود نیز سقوط خواهند کرد.
5) در دو سوی این جبهه، ایران و جهان غرب قرار دارند، غرب با عدم حمایت از دیکتاتورها و حمایت از جنبش های آزادیبخش باعث تسهیل سقوط دیکتاتورها می شود و ایران سعی می کند، نیروی سرکوب را برای حمایت از دیکتاتورها بفرستد.
6) جمهوری اسلامی به عنوان مهم ترین سرکوبگر در این گروه، زیر فشار جهانی و داخلی قرار خواهد گرفت، از سویی اقدامات جهانی در سازمان ملل و در عرصه جهان، تروریست هایی مانند قذافی و بشار اسد را زیر فشار قرار می دهد و اگر روسیه و چین نیز دچار بحران شوند، آنها هم از حمایت از دیکتاتورها دست برمی دارند.
7) جمهوری اسلامی تحت فشار داخلی قرار می گیرد، از یک سو خود سرکوب می کند، از سویی به برخی از جنبش ها می خواهد کمک کند( مانند بحرین) و از سویی در نقش سرکوبگر در برخی کشورها ظاهر می شود( مثل سوریه) و این حکومت را دچار تناقض جدی می کند. اگر جمهوری اسلامی در نقش حامی و آشوبگر یا سرکوبگر ظاهر نشود، باید به حامیانش پاسخ بدهد که چرا به عنوان حامی مقاومت فلسطین از سوریه حمایت نمی کند، یا به عنوان حامی شیعیان از لبنان حمایت می کند، ولی از بحرین حمایت نمی کند، و اگر جمهوری اسلامی وارد مجادله شود، اولا در داخل قدرت سرکوب را از دست می دهد و در نتیجه نیروی سبزها تفوق بیشتری بر حکومت پیدا می کنند، و از سوی دیگر در چنین حالتی جامعه جهانی و بخصوص اروپا و آمریکا و سازمان ملل ممکن است حتی تا مرز جنگ با حکومت ایران نیز پیش بروند.
همه این اتفاقات در حالتی رخ خواهد داد که جمهوری اسلامی در سال آینده خود در بحران جدی داخلی با نیروهای میانه روی خود درگیر خواهد شد. شکاف بعدی جمهوری اسلامی در جریان انتخابات مجلس که حکومت را به موقعیت " عمل سیاسی" وارد می کند، ظاهر می شود. رقابت میان احمدی نژاد و دارودسته اش که در جریان انتخابات مجلس به تنش جدی با لاریجانی و موتلفه و گروه منتقد احمدی نژاد خواهند رسید، موقعیت رهبر و حکومت را از این هم ضعیف تر کرده و بخش بزرگ دیگری از نیروهای جمهوری اسلامی را از کشتی توفان زده جمهوری اسلامی بیرون می ریزد. بهار سال 1390 شاید آخرین روزهای خوش دیکتاتورهای حاکم بر کشور باشد. جنبش سبز اگر با دقت عمل کند، از فرصت ها استفاده کند و به عنوان یک جنبش مسالمت آمیز بخوبی پیش برود، پیروز خواهد شد. سیب ها می رسند و جاذبه زمین قانون سقوط را اجرا می کند. روزهای آزادی ایران نزدیک است.
--
یاد شهیدان جنبش سبز در سال نو گرامی باد
سبز مي مانيم، تا هميشه
دیگر چه باک از باران، ما با دریا همبستریم
روز خشم مردم ایران نزدیک است!