Friday, April 22, 2011

در انتظار «فتنه»‌ای خونین‌تر: قیام پاسداران/بسیجی‌ها علیه طبقهٔ ممتاز روحانی

در انتظار «فتنه»‌ای خونین‌تر: قیام پاسداران/بسیجی‌ها علیه طبقهٔ ممتاز روحانی

 مجید محمدی (جامعه‌شناس)

حتی یک سال پیش و بعد از سرکوب جنبش اعتراضی سبز به دشواری می‌شد تصور کرد که روزی دو بخش اقتدارگرایان یعنی روحانیت و طرفداران آن‌ها از یک سو و نظامیان و نظامی‌گرایان از سوی دیگر یکدیگر را فتنه‌گر خطاب کنند.

اما اکنون طرفداران دولت نسبت به زد و خوردهای خونین میان این دو جناح هشدار داده و وعده می‌دهند که کاخ‌های طرف مقابل به زودی فرو می‌ریزد. (دولت یار، ۳۰ فروردین ۱۳۹۰) منتقدان دولت نیز دولت را فاسد (احمد توکلی)، لیبرال (علی مطهری)، دیکتاتور (علی لاریجانی) و تحت سلطهٔ نفوذی‌های دشمن و منحرفان (حسین شریعتمداری) معرفی می‌کنند. نزاع بر سر چیست و چرا بالا گرفته است؟ دو طرف اصلی این نزاع از حیث نهادی کدامند؟

 

فتنه‌ای بزرگ‌تر

نظامی‌گرایان و روحانیت‌گرایان در شرایط پیش از انتخابات مجلس نهم از فتنه‌ای خونین و سنگین‌تر از اعتراضات سال ۱۳۸۸ سخن می‌گویند. طرفداران دولت این فتنه‌گری را نوعی کودتا علیه دولت دانسته و آن را به مخالفان روحانیت‌گرای خود نسبت می‌دهند: «آن چه باعث شده طرح کودتا علیه دولت احمدی‌نژاد به تاخیر بیفتد محبوبیت وی در میان عموم مردم است. گفته می‌شود گروه‌های مختلف با تشکیل کارگروه‌های خاص به دنبال بی‌اعتبار کردن احمدی‌نژاد در میان طرفداران خاصش و ایجاد جبهه‌ای متحد از مخالفین وی هستند.... مخالفانی که به زودی حرکت دولت را فلج خواهند کرد. با توجه به روحیه خاص احمدی‌نژاد احتمال دارد به زودی کشور صحنه یک رویارویی حیرت‌آور شود، معرکه‌ای که فتنه ۸۸ در برابر آن همچون بازی بچگانه خواهد بود.» (در مسیر انتحار، دولت یار، ۳۰ فروردین ۱۳۹۰)

در مقابل، روحانیون و طرفداران آن‌ها نیز از نفوذ فراماسون‌ها به دولت و فتنهٔ سهمگین آن‌ها سخن گفته‌اند. حتی مصباح یزدی که پیش از این از حامیان دولت احمدی‌نژاد بود به این جمع پیوسته است: «جای تعجب نیست اگر برخی از یاران امام روزی علیه اسلام و انقلاب به پا خیزند (همان گونه که سران فتنه گذشته این چنین کردند)، و جای تعجب نخواهد بود اگر برخی از کسانی که امروز دم از رهبری می‌زنند و از یاران رهبری هستند، فردا فتنه بزرگ‌تری را به وجود آورند... خطری که من احساس می‌کنم شدید‌ترین خطری است که تاکنون اسلام را تهدید کرده است و آن هم از سوی نفوذی‌هایی است که در بین خودی‌ها در حال رشد هستند.» (مصباح یزدی، الف، ۲۴ فروردین ۱۳۹۰)

 

صفوف از هم جدا می‌شوند

تبلیغاتچی‌های کارکشته‌ای مثل محمدتقی مصباح یزدی، احمد علم‌الهدی، منصور ارضی و حسین حدادیان دریافته‌اند که این نزاع از کجا سرچشمه گرفته و تا کجا می‌تواند ادامه پیدا کند. آن‌ها متوجه شده‌اند که پس از حذف جناح اصلاح‌طلبان نوبت به روحانیت حاکم و فرزندان‌شان در دو دههٔ حکومت خامنه‌ای رسیده است و به سرعت جبههٔ خود را در مقابل کسانی که می‌خواهند روحانیت را دست‌نشاندهٔ نظامیان کنند روشن ساخته‌اند. آن‌ها تا حد بر زمین زدن هاشمی رفسنجانی و ناطق نوری با این جبهه همراهی داشتند، اما نوبت که به محمد یزدی و مهدوی کنی و دیگر اعضای جامعه روحانیت مبارز تهران و جامعهٔ مدرسین برسد بدین معنی است که نفرات بعدی خود آن‌ها و همراهان‌شان خواهند بود.

مصباح پیش از بسیاری از روحانیون به این خطر در شرایط امروز و پس از حذف هزاران تن از مقامات دوران هاشمی رفسنجانی و خاتمی اشاره می‌کند: «حتی در بین مسئولان نیز کسانی که واقعا ولایت ‌فقیه را شناخته و بدان اعتقاد دارند کم‌اند و حتی عده‌ای معتقدند این‌ که یک روحانی آن هم به حکم دین در رأس مسائل کشور قرار بگیرد، امری اشتباه است... چگونه کسی که در عمرش با عالمی ارتباط نداشته و علاوه بر آن هر روز ضربه‌ای به اسلام می‌زند، می‌تواند برای اسلام مفید باشد، و معلوم نیست چه شده که برخی نیز به آن‌ها دل بسته‌اند.» (مصباح یزدی، الف، ۲۴ فروردین ۱۳۹۰)

گروهی از این هم فرا‌تر رفته و همراهان بی‌اعتقاد به روحانیت را یاغی و سرکش می‌خوانند: «مشایی بَیّن‌ الغَی و فردی است که انحرافش علنی شده.» (جهان نیوز، ۳۰ فروردین ۱۳۹۰) تیم احمدی‌نژاد با تمسک به هاله نور، موعودگرایی و سپس طرح مکتب ایرانی که آن‌ها را از روحانیت بی‌نیاز می‌کند باید انتظار این برخورد‌ها را می‌کشیده‌اند.

نفرات دسته دو تیم روحانیت یعنی محمدرضا باهنر، علی مطهری، لاریجانی‌ها و دیگر «آقازاده‌ها» که منافع خود را در برابر لباس‌شخصی‌های خودپرورده در خطر می‌بینند با همهٔ قوا تلاش دارند در زیر عبای روحانیت جای گرفته و احمدی‌نژاد و دوستان نظامی- امنیتی‌اش را متوقف کنند.

 

امتیازات آری، اما نه برای آن‌ها

مشکل نظامیان حامی احمدی‌نژاد تنها رفسنجانی و ناطق نوری نبود. آن‌ها با همهٔ «آقا»‌ها و «آقازاده‌»‌ها مشکل داشته و دارند و نمی‌توانند امتیازات و فخرفروشی‌ها و مدعیات اصالت‌تبار حاکمان روحانی و اعضای خانواده آنان در سه دهه‌ گذشته را بپذیرند (مثل نامهٔ صادق خرازی به منوچهر متکی که تصدی وزارت خارجه را شان افراد دارای اصالت‌تبار می‌داند: آفتاب، ۱۳ فروردین ۱۳۹۰). از همین جهت است که کسانی مثل علی مطهری را «آقازادهٔ ناخلف» نام می‌گذارند.

این نزاع هنوز مستقیما به سمت علی خامنه‌ای و روحانیون خاص درگاه وی مثل جنتی نشانه نرفته است، به دو دلیل: اول آن دستگاه تبلیغاتی حکومتی برنامه‌ای خاص برای مبرا کردن خامنه‌ای از فساد و امتیازات طبقهٔ ممتازهٔ روحانی دنبال کرده و هر گونه انتقاد از خامنه‌ای را نیز به‌شدت مجازات کرده است؛ و دوم آن که فرماندهان سپاه برای مقابله با روحانیون اشرافیت‌زده در این مرحله هنوز به خامنه‌ای به عنوان ولی فقیه نیاز دارند.

تضعیف همراهان روحانی خامنه‌ای و به حاشیه راندن آن‌ها راه را برای برخورد با خامنه‌ای و خانواده‌اش نیز همانند دیگر خانواده‌های حاکم در ایران (مثل خانوادهٔ خمینی یا رفسنجانی) فراهم خواهد کرد.

 

بسیجیان در برابر روحانیت

بسیجیان و پاسدارانی که در دههٔ شصت به امامان جمعه و جماعت اقتدا می‌کردند خود را از حیث ایدئولوژیک دنباله‌روی روحانیت می‌دیدند. اما سه دهه فساد و ادعای اصالت‌تبار و خویشاوندسالاری و اشرافی‌گری و امتیازخواهی و رانت‌خواری موجب شده است که اقتداکنندگان نسل تازه علیه روحانیون بشورند و خود را در موضعی فرا‌تر از حیث اخلاقی و استحقاق قدرت ببینند.

هاشمی رفسنجانی که خود یکی از هدف‌های حملهٔ این نسل است از این موضوع گلایه می‌کند: «یکی از مسئولان مرکز رسیدگی به امور مساجد به من گفت از ده پرونده‌ای که برای ما می‌‌آید، هشت پرونده مربوط به نیروهایی است که در مساجد هستند. یا امام جماعت از آن‌ها شکایت می‌کند یا آن‌ها اتهاماتی به امام جماعت می‌زنند و ما رسیدگی می‌کنیم.» (هاشمی رفسنجانی در آخرین ملاقات با خبرگان، تابناک، ۳۰ فروردین ۱۳۹۰)

«افراطی‌ها» در زبان هاشمی‌‌ همان پاسداران و بسیجیانی هستند که حکومت برای دوام خود و سرکوب مخالفان به آن‌ها اتکا دارد، اما دیگر زیر بار تقدس ریش‌سفیدان و شیوخ رانت‌خوار نمی‌روند: «با خیلی از علما و ائمه جمعه و جماعات ملاقات دارم که می‌آیند و درد دل می‌کنند. کمتر امام جماعت یا جمعه‌ای آمده که از افراد افراطی گله نکند که معمولاً جایی هم در مساجد دارند. می‌گویند توقع دارند ما آن چه را که خودشان می‌فهمند و می‌خواهند، بگوییم و اگر چیزی را نپسندند، فوری عکس‌العمل نشان می‌دهند و اهانت می‌کنند.» (هاشمی رفسنجانی در آخرین ملاقات با خبرگان، تابناک، ۳۰ فروردین ۱۳۹۰)

 

گرد و غبار‌ها فرو ننشسته است

پس از گذشت دو سال از زلزلهٔ خرداد ۱۳۸۸ در ساختار سیاسی جمهوری اسلامی، هنوز نیروهای جایگزین و سرکوبگر احساس ثبات نمی‌کنند. هر دو طرف نزاع کشور را به شدت بی‌ثبات تصور می‌کنند. حامیان دولت این تصور را به سنت‌گرایان و طرفداران روحانیت نسبت می‌دهند: «طبق برخی شواهد و قرائن تحلیل‌های گروه‌های خاص نشان داده که دولت در سال جاری با مشکلات عدیده اقتصادی مواجه شده و قطعا اعتراضات مردمی کشور را فرا خواهد گرفت.» (دولتِ یار، ۳۰ فروردین ۱۳۹۰) اما هر دو طرف به گونه‌ای رفتار می‌کنند که گویی این بی‌ثباتی را فرض گرفته‌اند.

یک طرف بیم دارد که «لات‌ها و شعبان بی‌مخ‌های» طرف مقابل به سمت مراکز تحت قدرت خود (مثل خیابان پاستور که دفتر رئیس دولت در آن واقع است) حرکت داده شوند (دولت یار، ۳۰ فروردین ۱۳۹۰) و طرف دیگر از نفوذی‌های طرف دیگر در دستگاه حکومتی نگران است: «متاسفانه با به کارگیری باند منحرف و نفوذی مورد اشاره [مشایی و همراهان]، این بی‌توجهی [رئیس جمهور به رای مردم] چه بخواهند و چه نخواهند... صورت پذیرفته است.» (حسین شریعتمداری، کیهان، ۳۰ فروردین ۱۳۹۰)

نزاع نظامیان و روحانیان تازه آشکار‌تر شده و با نزدیک شدن به انتخابات مجلس شدت خواهد یافت. این دو منابعی متفاوت از قدرت را در دست دارند، اما نظامی برای تقسیم بدون تنش و قاعده‌مند این منابع موجود نیست. در فقدان قواعد مورد توافق، این نزاع ممکن است شکل خونین نیز پیدا کند. تا هنگامی که چنین قواعدی شکل نگیرد نمی‌توان با یکپارچه اندیشی، اختلافات درون جناح‌های حاکم را به دعوای زرگری تقلیل داد و آن‌ها را جدی نگرفت.

--
یاردهم اردی بهشت؛ روز فریاد ملت
سبز مي مانيم، تا هميشه