تحولات ماههای اخیر در منطقه، یکی پس از دیگری حکومت های دیکتاتوری را در کشورهای عربی و اسلامی با چالش مواجه کرده و تحلیل های متعددی را نیز در میان صاحب نظران دامن زده است. حجت الله جودکی از جمله تحلیل گران مسائل کشورهای عربی منطقه است که سال ها از فعالیت سیاسی و فرهنگی اش را در این کشورها گذرانده و از نزدیک با جوامع عربی آشناست. او در گفت و گو با «جماران» به ریشه یابی این تحولات پرداخته و معتقد است که تمامی این جنبش ها را باید در یک خواست عمومی برای استقرار دموکراسی تحلیل کرد. این تحلیلگر، انباشت مطالبات مردمی و فساد و استبداد روزافزون این حکومت ها را در کنار امکانات ارتباطی و اطلاعاتی جدید، خاستگاه تحولات فعلی می داند. مشروح این مصاحبه را بخوانید:
زمینه های اصلی تحولات اخیر جهان عرب را در چه اموری می دانید؟
به نظر میرسد تمامی این جنبش ها را باید در یک خواست عمومی برای استقرار دموکراسی تحلیل کرد. دموکراسی و الزامات آن یک سوغات غربی است و از غرب وارد سایر جوامع جهان شده و جهان عربی- اسلامی نیز از این قاعده مستثنی نیست. کشورهای عربی فعلی جایگاه استبداد و خودکامگی شده اند و در نتیجه بین آن چه که از غرب می آید و آن چه که موجود است، یک تضاد آشکار وجود دارد و این اصلی ترین زمینه شکل گیری فضای فعلی در منطقه است.
این تضاد چرا تاکنون شکل نگرفته بود؟
دلیلش این است که تا کنون مردم ازوضعیت موجود خودشان کمتر اطلاع داشتند، اما اکنون به وضعیت شان پی برده اند که جایگاه شان در جهان کجاست؟ در کجای دنیا ایستاده اند؟ و حقوق شان چه چیزهایی است؟ این آگاهی در یک پروسه به وجود آمده است. خداوند می فرماید: ما شما را از یک زن و مرد آفریدیم و شما را در قبایل و طوایف مختلف قرار دادیم تا یکدیگر را بشناسید. یعنی یکی از اهداف خلقت همین شناخت یکدیگر بوده است. چون بر اساس شناخت پیشرفت به وجود می آید. تا شناختی وجود نداشته باشد انسان در جهل زندگی می کند و تا انسان از جهل عبور نکند و به آگاهی نرسد، رشد نخواهد کرد. دین هرگاه با عقل جمع می شود امت را نجات می دهد. اما همین دین هرگاه با جهل جمع شود، امت را به فلاکت می رساند. یکی از مشکلاتی که ما در جهان اسلام داشته ایم، همین بحث جهل و بی سوادی بوده است و افراد هیچ شناخت درستی از خودشان، جامعه شان و حتی دین شان و دنیای اطرافشان نداشته اند. البته تک ستاره های خوبی بوده اند که خوب درخشیده اند، اما در قبال جمعیت یک میلیاردی کاری از پیش نمی برند به ویژه که استبداد نیز اجازه نداده این آگاهی از نخبگان به میان مردم تعمیم پیدا کند.
چه عواملی زمینه ساز این آگاهی هستند که معتقدید در این برهه زمانی به وجود آمده است؟
در یکی دو دهه اخیر اتفاقاتی در دنیا افتاده و ابزارهایی برای گسترش آگاهی به وجود آمده که زمینه اطلاع رسانی در این ابعاد گسترده را فراهم آورده است. مثل رسانه ها اعم از کتاب، روزنامه و تلویزیون های ماهواره ای و اینترنت و رسانه های مجازی در عرصه اینترنت مانند فیس بوک و یوتیوب و تویتر و… و هر چه که در راستای اطلاع رسانی و آگاهی بخشی قرار می گیرد. این تحول باعث شده که افراد ناچار نباشند اطلاعات خود را الزاماً از یک کانال خاصی دریافت کنند. در گذشته تنها چند روزنامه و تلویزیون و رادیو رسمی وجود داشت، اما حالا همه مردم در آن واحد برایشان این امکان وجود دارد که به اطلاع رسانی بپردازند و آزادانه با بقیه دنیا ارتباط داشته باشند. این ارتباط به طور طبیعی باعث یک مقایسه می شود و هر فردی بین خودش و آن ها، مقایسه ای انجام می دهد. این مقایسه باعث آگاهی می شود. فرد دچار این سئوال می شود که چه فرقی بین من و او هست؟ گاهی اوقات در فیلم های پلیسی که تلویزیون نشان می دهد می بینیم که متهم وقتی دستگیر می شود، می گوید "من فقط در حضور وکیلم حرف می زنم". فرد همین حرف را با کشور خودش مقایسه می کند که وکیل اساساً محلی از اعراب ندارد و خود وکیل هم امنیت ندارد و به زندان میافتد! این مقایسه موجب ایجاد سئوال برای فرد می شود که چرا اینگونه است و فرد را به فکر وا می دارد. فکر کردن از دستورات خداوند است و بارها قرآن انسانها را توبیخ می کند که چرا تفکر نمی کنید؟ چرا تعقل نمی کنید؟ چرا تدبر نمی کنید؟ طبیعی است که نتیجه فکر، ایجاد ایده های جدید در ذهن خواهد بود. آیا این ایده های جدید مخالف خدا و قرآن و دین است؟ من بر این باورم که نیست، چرا که اگر چنین بود، خداوند نمی گفت تفکر کنید. چون او انسان را بهتر و بیشتر می شناسد. پس خداوند عقل بشر را به رسمیت می شناسد و می فرماید: بشارت باد بر کسانی که سخنان را می شنوند و از بهترین آنها اطاعت می کنند. آنها هدایت شده و صاحب خرد هستند. این نوع فکر نشان می دهد خداوند چقدر دوست دارد که مردم آگاه شوند تا جایی که می فرماید: از آن چیزی که به آن آگاهی نداری پیروی نکن.
این مقایسه چگونه موجب ایجاد چنین انقلابات گسترده ای در منطقه می شود؟
نتیجه تفکر و آگاهی این خواهد بود که افراد به این نتیجه می رسند من اگر در جای بدی زندگی می کنم، باید آن جای بد را اصلاح کنم و تغییر بدهم. تا زمانی که علم ندارم جایی که زندگی می کنم بد است، مشکلی ندارم. اما وقتی علم پیدا کردم، طبیعتا آن را تغییر می دهم. الآن مردم بسیاری از کشورهای جهان اسلام فهمیده اند که اختناق، استبداد، فساد سیاسی و اقتصادی، کشورشان را از بین خواهد برد و می خواهند این وضعیت را تغییر دهند و مطالبه آزادی می کنند و این مطالبه با استبداد و اختناق موجود در تضاد است و طبیعتاً این تضاد خودش را به شکل شورش ها و انقلابات اخیر نشان می دهد. این وضعیت را در تونس و مصر و لیبی دیدیم و ادامه اش را در یمن و سوریه و بحرین می بینیم. برخی به نتیجه رسیده اند و برخی در جریان هستند.
برخی از جوامع هم مثل عربستان سعی کرده اند با سوبسیدها و حمایت های مالی این تحول را به عقب بیندازند. عربستان در سه چهار ماه گذشته فقط ۳۴ میلیارد دلار به ملت خودش پول داده تا رفاه نسبی ایجاد کند و این تحول را به عقب بیاندازد. این ها بالنسبه شرایطی است که زمینه های خیزش و انقلاب را در جوامع عربی به وجود آورده است.
در یک نگاه تاریخی به جهان عرب آیا می توان این جنبش ها را در امتداد حرکت پیشینی نیز دانست یا باید همه مسئله را در تحولات اخیر جستجو کرد؟
ریشه های تاریخی این تحولات به یک قرن پیش باز می گردد که برخی اصلاحگران ظهور کردند آن ها هم همین سیر را طی کردند. یعنی پس از آشنایی با غرب به عقب ماندگی جوامع خود پی بردند و به فکر راه چاره افتادند .
سید جمال الدین اسد آبادی زمانی افکارش پخته شد که با غرب آشنا شد و آن را با کشورهای اسلامی مقایسه کرد و برای ایجاد تغییرات تلاش کرد. در کشورهای عربی هم مثل خودمان بعضی دانشجویان را به اروپا اعزام کردند و اینها دیدند که جوامع شان چقدر با اروپا متفاوت است و دستاوردهایی را با خود آوردند و اتفاقاً یکی از اولین نتیجه هایش در ترکیه و مصر و… مثل ما تأسیس دارالفنون بود. نیروهای جدیدی تربیت شدند که با نسل قبلی متفاوت بود ومثل آن ها فکر نمی کرد و نیاز به تغییرات را حس می کرد. مثل سید جمال الدین اسد آبادی و محمد عبده در مصر، خیرالدین تونسی در تونس، کواکبی در سوریه و… که تعدادشان زیاد است. تغییراتی هم ایجاد شد. مثلاً در ترکیه سلطان عبد الحمید دوم – برخی از مورخان ما تلاش می کنند بگویند او بسیار ضد صهیونیست بود و حتی حاضر نشد صهیونیست ها در فلسطین ساکن بشوند، اما باید توجه داشت که در عین حال او یک دیکتاتور بود و هر دو صفت را داشت – با نخستین توفان های مردمی خلع ید و برکنار می شود و خلافت عثمانی از هم می پاشد و از بین می رود و در کشور ما هم مشروطیت می آید و بساط استبداد قدری عقب می رود. همگی این تحولات ناشی از همین جریانهای فکری است.
علت این که این تحولات ماندگار نمی شود و امتداد پیدا نمی کند، چیست؟
به نظر میرسد چون همه مردم آگاه نشده بودند نسلی که بر سر کار آمد هم منحرف و به استبداد کشیده شد. بورقیبه در تونس یک قهرمان مبارزه علیه استعمار بود اما وقتی خودش سرکار آمد، تبدیل به یک دیکتاتور شد. آتاتورک زمانی که با غربی ها می جنگید، قهرمان مبارزه با انگلیس بود، ولی خود او دچار دگردیسی دیگری شد. در کشور ما از درون مشروطه رضاخان بیرون آمد. یعنی در این کشورها استبداد به شکل دیگری برگشت و در بعضی جاها ماندگار شد و برخی جاها باز هم با قیام هایی جدید مواجه شد. در ایران با نهضت ملی کردن نفت به رهبری دکتر محمد مصدق و در مصر با کودتای افسران آزاد و در کشورهای دیگر هم همینطور. هر کشوری به فراخور شرایط شان دگرگونی هایی داشته اند. این جریانات فکری همه تاثیر گذار بوده اند، اما میزان تاثیرگذاری شان بسته به این بود که کدام جریان قوی تر بوده و مردم چقدر با آن جریان همراهی کردهاند. میزان همراهی مردم با جریانات نیز به میزان آگاهی آنان وابسته بود. هرچه مردم آگاه تر بودند بیشتر با جریانات ضد استبدادی همراه بودند و هر جا این چنین نبود، راحت در مقابل استبداد تسلیم می شدند. یکی از معضلات جوامع یاد شده در مقایسه با جوامع پیشرفته این است که در برخی کشورهای عربی اسلامی ۴۵ درصد بی سوادی وجود دارد، بقیه هم بسیار کم سوادند. این وضعیت فاجعه به بار می آورد و باعث تسلط پوپولیستها یا عوام فریبان میشود.
تفاوت اصلی اتفاقات اخیر با انقلاب های پیشین در دهه های گذشته را چگونه ارزیابی می کنید؟
مهم ترین تفاوت را باید در نحوه اطلاع رسانی و رهبری این جنبش ها دانست. مثلاً در انقلاب ایران امام خمینی یک اطلاعیه صادر می کرد و تا این اطلاعیه بین عموم مردم در اقصی نقاط کشور تکثیر شود، ممکن بود دو ماه طول می کشید و در این شرایط نیاز به رهبرانی بود که ملت به او اقتدا کنند. چرا که خود مردم به اندازه رهبران، صاحب فکر و آگاهی نبودند. پدیده ای که الآن به وجود آمده، این است که در بسیاری از کشورها رهبران سنتی جایگاه خودشان را از دست داده اند. احزاب و رهبران نیستند که تاثیر گذارند، چرا که عموم مردم و خصوصاً جوانان از طریق اینترنت و سایر وسایل ارتباط جمعی نیازهای خود را رفع می کنند و در عین کسب آگاهی و اطلاعات، اقدام به تعامل با آن نیز می کنند و این ارتباط یک سویه نیست. الآن مخاطب مستقیماً پدیده ها را می بیند، راجع به آن فکر می کند و نظر می دهد و دوباره بازتاب نظرش را می بیند و همچنان در تعامل است. این ارتباط در گذشته نبود و به همین دلیل الان میانگین سنی کسانی که در انقلابات شرکت می کنند، خیلی پایین آمده است. آنچه که امروز در کشورهای عربی در حال رخ دادن است را جوانان انجام دادند و رهبران سنتی غائب بودند. این جوانان از شبکه های اجتماعی نظیر فیس بوک، تویتر و یوتیوب و … برای بسیج مردم استفاده کردند و گسترش افکار خودشان نیز به علت همین شبکه ها پدیده آمده که اصطلاحا به جنبش های بی سر معروف شده اند. مثلا در مصر و تونس پس از این قضایا بلافاصله سازمان امنیت این دو کشور رهبران سنتی معارض را دستگیر کردند. اما عملاً تاثیری نداشت و مردم باز هم در خیابان بودند. اشتباه آنان این بود که تصور می کردند این جنبش ناشی از تحریک رهبران سنتی است، در حالی که رهبری عوض شده است و جنبش دست جوانانی بود که خودشان از طریق فضای مجازی جنبش را رهبری می کردند.
تفاوت هایی بین این کشورها نیز مشاهده می شود مصر و تونس خیلی سریع تر به نتیجه رسیدند، اما برخی کشورها مثل لیبی و یمن و سوریه پیچیده و بغرنج شد و حتی به جنگ داخلی کشید. علت این تفاوت چیست؟
در مورد قیام هایی که زود به نتیجه رسیدند، باید به تفاوت موجود در جوامع آنها دقت کرد. وقتی بن علی فرار کرد و باعث شد این جرقه در دیگر کشورها ایجاد شود، تفاوت کشورهای مختلف مشهود شد. در جامعه مصر نهادهای مدنی قوی شکل گرفته بود، به دلیل این که در دوران مبارک علی رغم اینکه او یک نظامی بود ولی فضای سیاسی تا اندازه ای باز بود، چون مبارک به این نتیجه رسیده بود که اگر بخواهد بماند باید فضای سیاسی را آرام آرام باز کند و گرنه به سرنوشت انور سادات دچار می شود. در مصر نزدیک ششصد روزنامه و مجله وجود داشت و تمام گروه ها حتی اخوان المسلمین که غیر قانونی بود، روزنامه و مجله داشتند و مرتب هم انتقاد می کردند. کاریکاتور مبارک را هم می کشیدند. سرعت اینترنت حداقل ۵۱۲ بود. ماهواره منع قانونی نداشت. خود مصر حدود ۱۰۰ کانال تلویزیونی خصوصی و دولتی داشت. این فضا باعث شده بود یک سری نهادهای مدنی به وجود بیاید و کارهای علمی و خیریه و عام المنفعه و… انجام بدهند. به همین علت وقتی این جرقه در مصر زده شد، زودتر و با کمترین هزینه به نتیجه رسیدند. اما در جوامعی که نهادهای مدنی شکل نگرفته به نتیجه نرسیدند و هزینه زیادی نیز پرداخته و یا خواهند پرداخت. لیبی یکی از کشورهای ثروتمند عرب است ولی آقای قذافی عرضه ساختن یک دانشگاه را هم در آنجا نداشت. ولی در مصر دهها دانشگاه وجود دارد، حتی دانشگاههای مجازی و دانشگاه مشابه دانشگاه آزاد اسلامی خودمان که حالت غیر انتفاعی دارد. این به منزله تولید دانشجو، تولید آگاهی و علم در جامعه است. در حالی که در جامعه لیبی قبایل حاکم بودند. الان هم خیلی نقش قبیله در آنجا برجسته است. یعنی می گویند قبیله قذافی به قذافی پشت کرد. قذافی با این ثروت فقط توانسته بود یک زرادخانه بسیار قوی و هولناک و یک نیروی مزدور چند صد هزار نفری ایجاد کند. ولی برای رشد ملت خودش کار نکرده بود، در نتیجه نهادهای مدنی در لیبی وجود نداشت. وقتی روزنامه های لیبی در دوران قذافی را مقایسه می کنیم با روزنامه های مصر، فاصله اش بین یک تا صد است، یعنی چیزی نداشتند. یمن هم قبایلی است هر چند نسبت به مردم لیبی رشد بیشتری داشتند. لذا با وجود آن که اکثر مردم یمن مسلح اند، اما در تظاهرات هایشان هیچ کس دست به اسلحه نبرده، این آگاهی موجب می شود تا تظاهرات مسالمت آمیز انجام دهند. این ها می گویند ما می خواهیم از طریق مسالمت آمیز و دموکراتیک عبدالله صالح را بیرون کنیم. در کشورهای دیگر هم این آگاهی پدید آمده است. مثلاً در عربستان سعودی. عربستان کاملاً قبیله ای است ولی تعداد بسیار زیادی شاهزاده و اشراف دارد؛ می گویند حدود ۷ هزار نفر شاهزاده دارد. خانواده و فرزندان اینها در کشورهای خارجی تحصیل کرده اند و حالا برگشته اند و انتظار دارند جامعه عربستان نیز مشابه جوامع اروپایی باشد. زن این طبقه نمی تواند بپذیرد که به او اجازه رانندگی ندهند و تفکر وهابیت اجازه نمی دهد و این زنان برای اعتراض مدنی رانندگی در خیابان را انتخاب کرده اند یا این زنان تحصیلکرده کار و شغل می خواهند. البته این خانواده ها بیشتر در ریاض و جده هستند و در نتیجه فشار زیادی به دولت عربستان وارد می شود و عربستان خواه ناخواه با این پدیده مواجه است و مجبور است به آن تن بدهد، چون شهروندانش زندگی خارج را دیده اند و نمی توانند نظام قبیله ای را بپذیرند.
نقش و جایگاه اسلام گرایی را در این تحولات چگونه می بینید؟
در چند دهه اخیر اسلام گرایی در جهان شروع به فعالیت کرده است و در برخی جاها مثل ایران و سودان و پاکستان و افغانستان به حاکمیت رسیده است .عملکرد این حکومت ها مورد ارزیابی مردم قرار می گیرد. اسلام گرایی باید پیام جدیدی برای این مردم داشته باشد. اسلام گرایی اگر بتواند این جوامع را از وضعیت موجودی که در آن زندگی می کنند، در بیاورد و به سوی یک آینده بهتر ببرد، مردم آن را می پذیرند و به آن رو می آورند. آنچه که در ترکیه اتفاق افتاد و اسلام گراها با کمترین مشکل توانستند به نتیجه برسند به این علت بود که اسلام گرایی در این کشورها در ابتدا حالت دعوت داشت، یعنی خودش را در عمل نشان نداده بود، اما دعوت می کرد. بعضی اصلاً مجال پیدا نکردند تا ایده هایشان را به آزمون بگذارند و در برخی جاها توانستند. اما متاسفانه آنچه که بیشتر در دنیا به عنوان اسلام گرایی معرفی شده است، تفکر القاعده و طالبان است و همین پدیده منجر به ظهور اسلام هراسی شده است . منظور اسلام واقعی نیست، بلکه الگو و شیوه ای است که در افغانستان بر سر کار آمد. به نام اسلام، مدارس دخترانه به آتش کشیده می شود، سنگسار می شود دماغ دختر را می برند و حکم به قتل افراد می دهند و تحمل دیگری و افکار دیگر را ندارند. چنین اسلامی طبیعتاً مطلوب جوامع نخواهد بود و تنها اسلام اصیل می تواند برای جوامع جذابیت داشته باشد. پیام قرآن در زمینه اسلام چیست؟ می گوید ما پیامبران را فرستادیم تا انسان ها را از ظلمات به نور رهنمون شود. ظلمت جهل، فساد، ظلم و ستم و هر چه که می تواند صفت ظلمت پیدا کند. کتاب و حکمت را به انسان ها بیاموزد. قرآن می گوید اینها در گمراهی بودند و دین خداوند می خواهد آنها را از گمراهی در بیاورد. می گوید دین می خواهد قسط و عدالت به ارمغان بیاورد.انسان را کرامت ببخشد. اسلام می بایست بیش از حقوق بشر غربی ها به انسان کرامت ببخشد، اما از همان اصول اعلامیه حقوق بشر پنج اصلش هم در جوامع اسلامی رعایت نمی شود، چه برسد بخواهد بیش از آن را تحقق ببخشد. در نتیجه آن چه که کشورهای اسلامی عرضه کرده اند، بسیار کمتر از آنی است که بتواند با آن اسلام اصیل برابری کند. حضرت محمد به وحدت دعوت کرد تا امت واحده باشند، آن وقت مسلمانان با یکدیگر به جنگ می پردازند و یکدیگر را تکفیر می کنند و تحمل یکدیگر را ندارند.
اسلام گرایی در آینده خیزش های جهان عرب به دو صورت وجود خواهد داشت. یکی در نظام های قبیله ای مثل لیبی که احتمالاً به شکل سلفی و تفکری شبیه القاعده ظهور خواهند کرد. در بعضی کشورها هم جایگاه خود را از دست می دهند، مثل آنچه در افغانستان روی داده است. نسل جدید افغانستان دیگر اسلام گرا نیست چون تجربه طالبان را دارد. در این جوامع باید یک دوره بگذرد تا اسلام گراها بتوانند صلاحیت خودشان را برای حضور در عرصه سیاسی به اثبات برسانند.
در شکل دوم نیز در هر کشوری که اسلام گراها مانند ترکیه بتوانند صلاحیت خود را به اثبات برسانند، سرکار خواهند آمد، در غیر این صورت در انزوا قرار می گیرند. خیزش هایی که در کشورهای عربی و اسلامی روی داده در وهله اول انگیزه شان مبارزه با استبداد و فساد و سرکوب و اختناق بوده است و مبارزه با تحقیر شدگی است. در تونس آقای بوعزیزی یک تحصیلکرده بیکار بود، رفته یک چرخ دستی راه انداخته، شهرداری آن را هم جمع کرده بود. برای اعتراض رفته بود، خانم شهردار با سیلی زده بود در گوشش! این تحقیر شدن موجب شد بیاید خودش را آتش بزند، یعنی تنها کاری که از او بر می آمد. در نتیجه مردم که شرایط شان مشابه است، احساساتشان به غلیان آمد. چون دیدند این سرنوشت در انتظار آنها نیز هست. اعتراض کردند و اعتراض گسترده شد. بحث تحقیر شدگی بسیار مهم است، این که حکومت ها مردم خود را تحقیر کنند ریشه بسیاری از اعتراضات است.
به نظر شما آینده از آن کدام اسلام گرائی خواهد بود؟
همه انواع اسلام گرایانی که در حال مبارزه هستند، اعم از شیعه و سنی، به دو نوع تقسیم می شوند. اول اسلام گرایانی که در پی تحقق احکام اسلامی هستند. دوم اسلام گرایانی که در پی تحقق اهداف اسلامی هستند. این دو دسته با یکدیگر تفاوت ماهوی دارند. گروه اول به فقه اسلامی متکی هستند که بر گرفته از احادیث و روایات و تا اندازهای قرآن است. گروه دوم به عقیده اسلامی اتکا دارند که برگرفته از قرآن و آن بخش از میراث اسلامی است که درستی آن در پرتو قرآن به اثبات رسیده است. گروه اخیر، احکام اسلام را در چارچوب اهداف اسلام قبول دارند. یعنی اگر روزی حکمی اسلامی باعث ضربه زدن به اهداف اسلام شد، آن را به کناری مینهند. به عنوان مثال گروه نخست به بانک داری اسلامی معتقد است، اما در عین حال ربای موجود را که گاهی تا ۳۰% هم می رسد، تحت عناوین عقود شرعی توجیه می کند. روزی با یکی از بزرگان ایشان بر سر این موضوع به مناظره نشستیم. به او گفتم که الان سود بانکی در کشور ژاپن به کمتر از یک درصد رسیده است. اما بانک های دولتی ما تا حدود ۱۵% سود بانکی می گیرند و بانک های خصوصی که اسامی مقدسی را هم یدک می کشند، نرخ سودشان تا ۳۰% هم می رسد. ایشان پاسخ داد که ژاپنی ها با همان بهره کمتر از یک درصد به جهنم می روند و ما با نرخ بهره سی درصد به بهشت! تعجب کردم، علت را پرسیدم؟ گفت: یک دختر و پسر اگر قبل از خواندن عقد با هم رابطه داشته باشند، گناه می کنند، اما بلافاصله وقتی عقد بین ایشان جاری می شود، روابط فیمابین آنها نه تنها گناه نیست، بلکه شرعی است. در بانک داری اسلامی هم میان بانک و مشتری اگر عقد جاری شد، همین حکم را پیدا می نماید. در پاسخ عرض کردم که این حکم دینی شما مغایر با اهداف دین است. زیرا با هدف برقراری قسط و عدالت مغایرت دارد. به هر تقدیر این تفاوت دو دیدگاه اسلامی است. به نظر می رسد دیدگاه اول اگر همه توان خود را بسیج نماید، به شرایط موجود فعلی می رسد. دیدگاه دوم باعث بسط تفکر و تعقل می گردد.
علت بی توجهی به ملت ها و تحقیر آنان از طرف این حکومت ها چیست؟
چون در بسیاری از کشورهای عربی اسلامی حقوق شهروندی اصلا معنایی ندارد و تنها حقوق شهریاران مطرح است. در کشورهای اروپایی شهروندها مالیات می دهند و دولت نیز خود را مدیون مردم می داند و مجبور است در مقابل مردم پاسخگو باشد. اما کشورهای عربی اسلامی از ثروت نفت استفاده می کنند. این ثروت متعلق به مردم است، اما دولت ها از آن استفاده می کنند و بخشی را نیز به مردم می دهند و منتش را سر آنها می گذارند و ملت نمی تواند از آنها بازخواست و مطالبه کند و حکومت ها هستند که فرمان می دهند. ملک عبدالله وقتی از تخت بیماری برخاست و دید اوضاع در مصر و تونس اینگونه است، ۳۴ میلیارد دلار به عنوان شکرانه بهبودی اش به مردم عربستان بخشش کرد. زمانی که دولت ها برخاسته از مردم باشند، می بایست پاسخگو باشند. ولی وقتی برخاسته از رأی و نظر مردم نباشند، احساس بی نیازی از مردم بکنند، پاسخگو نیز نیستند و هر کاری که دلشان بخواهد، می کنند. قرآن نیز می فرماید: وقتی انسان احساس بی نیازی بکند طغیان می کند و این ویژگی در دولت ها بیشتر دیده می شود.
نسبت این جریانات را با انقلاب اسلامی ایران تا چه اندازه ای می دانید؟
بشر هر تجربه ای به دست آورده، نسل بعدی از آن استفاده کرده است، حتی هم نسلان نیز از آن تجربه استفاده کرده اند. انقلاب اسلامی ایران یک چنین تاثیری در کشورها داشته است. آگاهی بخشی زیادی صورت گرفته، اما این که بگوییم جمهوری اسلامی چه تاثیری بر آنها دارد، بحث دیگری است، چون جمهوری اسلامی تحقق سیاسی موجود است و بالاجبار باید با کشورها تعامل سیاسی داشته باشد و مصالح سیاسی در این میان مطرح است. ولی انقلاب اسلامی یک نظریه و فکر بود و این فکر از مرزهای ایران بیرون رفت و تاثیر خودش را در خیلی جاها گذاشت. تونس وقتی پیروز شد، روی مصر تاثیر داشت و مصر هم در سایر کشورها. الان شعارهایی که در این کشورها می نویسند، خیلی جالب است در یمن نوشته بود: "جنگ داخلی نه، اعتراض مسالمت آمیز" این یک دستاورد نوین است که نتیجه استفاده از تجارب دیگران است. در انقلاب اسلامی نیز مردم به سربازان گل می دادند، یعنی ما با شما جنگی نداریم. بنابراین بشر از تجارب سایر جوامع استفاده می کند، کما اینکه ما هم در انقلاب اسلامی از تجربیات خیلی از کشورها استفاده کردیم.
در برخی از این کشورها نظیر اردن و مراکش و کشورهای حاشیه خلیج فارس علی رغم آن که پادشاهی نیز هستند، اما تحولات گسترده ای روی نداده است، علت این امر چیست؟
خیزشی که شروع شده بر تمامی کشورهای استبدادی منطقه تاثیر خواهد گذاشت، چه وابسته به آمریکا باشند و چه مخالف آمریکا باشند. اگر خصایص فساد و اختناق و استبداد در آن ها باشد، اعتراضات دامن آنها را هم خواهد گرفت. ممکن است دیر و زود داشته باشد، ولی قطعی است.
اخیراً کشورهای شورای همکاری خلیج فارس برای پیوستن اردن و مراکش به این شورا درخواستی دادند. جالب این است که این شورا از آنها دعوت کرده، در حالی که فاصله جغرافیایی آن دو از خلیج فارس زیاد است و اصلاً ربطی به خلیج فارس ندارند. در حالی که نه تنها ایران، بلکه عراق هم که کشور عربی و حاشیه خلیج فارس است به این شورا دعوت نمی شود. دلیل دعوت این بود که اردن و مراکش نیز پادشاهی هستند و تمام اعضای شورای همکاری خلیج فارس نیز پادشاهی اند. این ها به دنبال این هستند که در مقابل انقلابات خود را واکسینه کنند، در حالی که نمی دانند این تحولات از جنس انتقال فکر و اندیشه و فرهنگ است و مرز و دولت نمی شناسد.
در حال حاضر نیز عربستان و شورای همکاری خلیج فارس بسیار تلاش کرده اند تا به شکلی یمن را کنترل کنند، ولی علی عبدالله صالح به علت قدرت طلبی حاضر به مصالحه نشد چرا که فکر می کرد، می تواند این انقلاب را کنترل کند. صالح چندین بار تا مرحله پذیرش توافق با مخالفین رفت، اما بعد عقب نشست. شورای همکاری می خواست این کار صورت بگیرد، چرا که اگر یمن پیروز شود و دیکتاتور را بیرون کند، بلافاصله اولین پژواک انقلاب یمن در عربستان خواهد بود؛ سه استان مرزی جنوب عربستان زیدی نشین است که اساساً بخشی از یمن بوده، ولی عربستان آن را تصرف کرده است. این سه استان اولین جاهایی است که اعتراض در آن شکل خواهد گرفت. در عمان نیز جرقه هایی دیده شد که سلطان عمان بلافاصله دستپاچه شد و پول زیادی خرج کرد تا بتواند مردم را کنترل کند. همه کشورهای حاشیه خلیج فارس تلاش دارند با بخشش های اقتصادی مردم را تطمیع کنند. اینها تنها در صورتی موفق می شوند که به خواسته های مردم تن بدهند. اگر این کار را نکنند دیر یا زود با این بحران مواجه خواهند شد واز پول و سلاح نیز کاری ساخته نیست، کما اینکه در عربستان خانواده اشراف که ثروتمند و وابسته به قدرت هستند، منشا اعتراضات هستند. چرا که دیگر نوع زندگی قبیلگی جوابگوی خواسته های آنها نیست. در کویت و اردن و مغرب و موریتانی نیز اعتراضاتی صورت گرفته است و اگر دولت ها به نیازها و خواست های مردم توجه نکنند، دیر یا زود فراگیر خواهد شد.
آینده تحولات را چگونه می بینید؟
به نظر می رسد این رشته تحولات ادامه پیدا خواهد کرد و بلافاصله پس از به نتیجه رسیدن انقلاب یمن و سوریه، پژواک این رویداد در سایر کشورهای عربی و اسلامی دیده خواهد شد. کما اینکه ما تاثیر تونس را در مصر و تاثیر مصر را در بقیه کشورها دیدیم. سوریه که سالها توانسته با قدرت سر نیزه یک جزیره ثبات بسازد با این بحران مواجه شده است؛ بحرانی که تا کنون بیش از دو هزار و پانصد کشته و بیش از ده ها هزار مجروح و آواره و زندانی داشته است. این کشورها خواه ناخواه با این مواجهند و کاری هم از آنها بر نمی آید. دلیلش هم این است که پتانسیل انقلاب و اعتراض وجود دارد و تازمانی که فکری برای اصلاحات نشود، مشکل حل نخواهد شد. آقای اسد بعد از چهل سال قانون منع حجاب کارمندان و معلمان را لغو کرده است یا قانون وضعیت فوق العاده که منجر شده تا طی سی سال گذشته ۱۵ هزار نفر ناپدید شده اند و کسی هم پاسخگو نبوده است. آقای اسد الآن مجبور است پاسخگو باشد. حالا این پاسخ باید قانع کننده باشد و الا مجبور است از گلوله استفاده کند و رژیم سوریه راه دوم را برگزیده است که تجربه نشان داده به نتیجه نمی رسد. هر کسی بخواهد آنچه را که دیگران تجربه کرده اند، دوباره تجربه کند تنها ندامت و پشیمانی نصیبش خواهد شد.
--
آیا برای آزادی موسوی و کروبی درخواست خودتان را ثبت کرده اید؟ اینجا
دیکتاتورها یکی یکی به پایان راه می رسند: قذافی، اسد و ...
سبز مي مانيم، تا هميشه