Wednesday, December 15, 2010

همسر مصطفی تاج زاده خطاب به دادستان تهران: زینبی بوده ایم و می مانیم

 
 

Sent to you by Protester via Google Reader:

 
 

via جنبش راه سبز - همه گزارش‌ها by جنبش راه سبز on 12/14/10

عریضه سی و چهارم فخرالسادات محتشمی پور

جرس: فخرالسادات محتشمی پور همسر سید مصطفی تاج زاده، در نامۀ سرگشادۀ روز سه شنبه ٢٣ آذرماه خود به دادستان تهران، ضمن یادآوری فرا رسیدن ایام تاسوعا و عاشورای حسینی و حماسه های این دو روز، بر استقامت جنبش سبز در راه طی شده تاکید کرد و همزمان بر خواستۀ قبلی خود یعنی آزادی زندانیان سیاسی تاکید کرد.


به گزارش نوروز،  عریضۀ سی و چهارم همسر مصطفی تاج زاده به عباس جعفری دولت آبادی، دادستان تهران در شامگاه تاسوعای حسینی به شرح زیر است:


از: فخرالسادات محتشمی پور همسر سید مصطفی تاجزاده شاکی از کودتاگران انتخاباتی و زندانی ممنوع الملاقات قرنطینه اوین
به: دادستان
بسم الله الرحمن الرحیم
باز این چه شورش است که در خلق عالم است باز این چه نوحه و چه عذاب و چه ماتم است
باز این چه رستخیز عظیم است کززمین بی نفخه صور خاسته تا عرش اعظم است
سلام آقای دادستان!
بالاخره رسیدیم به شب تاسوعای حسینی. اینجا ایران است کشور همسایه عراق. فاصله مان تا کربلا زیاد نیست. فاصله مان تا عاشورا فقط یک روز و دو شب. ما حسینی شده ایم حسینی. و باز هم زینبی شده ایم. زینبی بوده ایم و می مانیم. چه کسی می تواند شور حسینی و شور زینبی را از ما بگیرد؟ چه کسی می تواند دل ما را از عشق این بزرگان تهی کند؟ چه کسی می تواند نام حسین را از زبان ما بیندازد؟ و نام زینب را؟ زینب عزیز! زینب قهرمان کربلا و پیام آور عاشورا. این جا ایران است مهد دلیران. مقام گاه عاشقان حسینی و محبّان علوی و فاطمی. تا کربلا فاصله زیادی نیست. و تا عاشورا فقط دو شب و یک روز. امروز را میهمان حضرت معصومه بوده ام. چقدر مهربان است این بانو. همه میهمانانش را یکسان تحویل می گیرد و تکریم می کند. چقدر مهربان است این بانو و چه خوب دردهای پناهندگان به بارگاهش را تسکین می دهد. من امروز پناهنده شدم به بارگاه حضرت معصومه. و چشم دوختم به ضریحش و چشم دوختم به زوارش که امیدوارانه گرد حرمش می گشتند. چشم های من از پشت شبکه های ضریح چه چیز را می کاوید؟ همه معصومیت و حرمت حضرت را که به حق آئینه جمال و جلال الهی بود. و پیوند این همه بزرگی با معصومیت دختران و زنان دربندمان. بهاره و زینب و نسرین و فرزانه و هنگامه و نازنین و ساجده و ریحانه و ... من از پشت پرده ای از اشک دختران سبز و فیروزه ای دیارم نظاره کردم. دختران بهار. دختران زینب!


آقای دادستان!
سلام. سلام آقای دادستان. سرتان سلامت. جان عزیزتان بی گزند باد. من امروز سلامت عزیزترین هایم عزیزترین هایمان را با توسل به حضرت معصومه طلب کردم. و آزادی شان را در شب تاسوعای حسین طلب کردم. روز خوبی بود امروز آقای دادستان و شب خوبی. من امروز توانستم اندکی از رسالت زینبی ام را ادا کنم.ارجمند بود امروز و به یاد ماندنی. زیارت وداع می خوانیم و باز می گردیم به امبد خبری خوش از قرنطینه زندانی که متعلق به نظامی غیراسلامی نیست. این جا ایران است. شب تاسوعای حسینی است. دسته های عزاداری سخت مشغولند. شبیه سازان از بعضی شبیه سازی ها منع شده اند و من در راه بازگشت چشم ها را می بندم تا همه تاریخ عاشورا را بازخوانی کنم. روشن، مصور، آشکار. انگار همین فرداست تاسوعا و همین دو قدمی ماست کربلا. این جا ایران است. ایران اسلامی.
خدایا زندانیان بی گناه ما را به حق این شب عزیز و عزیزان این شب در پناه خود محافظت بفرما. رهائیشان را فردا طلب می کنیم.
آمین رب العالمین
فخرالسادات محتشمی پور
 


 
 

Things you can do from here: