گزارشی از چند تجربهی موفق جوانان سبز: حضور در عرصهی عمومی و گفتوگوی رودررو با مردم
تجمعات و راهپیماییها، تنها تجربهی خیابانی سبزها نیست و کمرنگ شدن تظاهرات خیابانی را نباید به معنای رها کردن عرصهی عمومی دانست. این، نتیجهای است که پس از خواندن گزارش زیر، شما هم با آن همنظر خواهید بود. تجربههایی که در این گزارش به مرور آنها پرداخته میشود، نشان میدهد که در پیش گرفتن راهبرد اساسی آگاهیبخشی، به معنای قهر با خیابان نیست و نباید تصور کرد که با بسته شدن فضای عمومی رسمی بر فعالیت جنبش سبز، حضور در این فضا به اشکال غیررسمی و ابتکاری دنبال نخواهد شد.
از قضا بسیاری از این تجربههای بکر و خلاقانه را کسانی آفریدند که جز «همراهان گمنام جنبش سبز» هیچ نام و نشان دیگری هم ندارند و نخواهند داشت. در دو سال گذشته بسیاری از حامیان اهداف جنبش سبز، به ویژه جوانان، در حمایت از زندانیان سیاسی و اعلام همبستگی با آنان اقدام به گرفتن روزه کردند. اعلام همبستگیها فقط در گرفتن روزه هم خلاصه نشد و بسیاری از آنان افطارهای خود را نیز با مردم تقسیم کردند.
چندی قبل که جوانان اصلاح طلب به روزه سیاسی در همبستگی با اعتصاب غذای زندانیان دعوت کرده بودند، برخی فعالان سبزاندیش در روزهای اعلام شده برای گرفتن روزه سیاسی، با درست کردن نان و پنیری ساده، راهی خیابانهای تهران شدند و با تقسیم افطار خود سعی کردند مردم را نیز در جریان وضعیت زندانیهای سیاسی سبز قرار دهند و گامی در مسیر آگاهیبخشی بردارند.
آنها این تجربههای اجتماعی و معنوی توأمان را، بیسروصدا و فارغ از هیاهوی روزمره خبری، و تنها با باور به این واقعیت آفریدند که «فقط از پشت صفحهی فیس بوک و دنیای مجازی نمیتوان جنبش سبز را در جامعه و بین مردم تکثیر کرد و آنان را از اتفاقات پیشآمده در کشور باخبر ساخت، پس باید در خیابانهای شهر به صورت مسالمتآمیز و مدنی حضور یافت و با صحبت رودررو با مردم نیز به تکثیر جنبش کمک کرد.»
این، سخن یکی از جوانانی است که با جمعی از دوستان همفکر خود، نه به قصد تظاهرات، بلکه برای بسط آگاهیهای عمومی به خیابان رفته است. او با ذکر مثالی جالب، میگوید: «شاهنامه هم همینطوری در بین مردم زنده ماند، زمانی که اینترنتی نبود و حتی با فرهنگ ایرانی نیز مبارزه میشد، مردم با جمع شدن دور هم و نقل داستانهای شاهنامه، به همین سادگی تاریخ کهن سرزمینمان را زنده نگه داشتند.»
این همراه گمنام جنبش سبز ادامه میدهد: «نباید فقط به فضای مجازی تکیه کرد. شاید این کار خطرات خاص خود را داشته باشد و وقتی وارد خیابان میشوی تا افطار را بین مردم تقسیم کنی، نگران این باشی که ماموران امنیتی شناساییات کنند و دردسری برایت به وجود بیاید. اما در عین حال نمیتوان بیعمل ماند و فقط به فیسبوک و اینترنت اکتفا کرد. مردم باید از طرق مختلف متوجه شوند که در کشور چه میگذرد.»
فعالان یکی از این هستههای خودجوش سبز در تهران، تاکنون در مناسبتهای مختلفی که اعلام روزهی سیاسی شده، مانند اعتصاب امسال زندانیان بند ۳۵۰ اوین در اعتراض به شهادت هاله سحابی و هدی صابر یا اعتصاب سال گذشته زندانیان بند ۳۵۰ اقدام به پخش افطار در بین مردم کردهاند.
آنها در تجربهای دیگر، تصمیم گرفتند برای سلامتی مهندس موسوی و شیخ مهدی کروبی و همسرانشان روزهی سیاسی بگیرند و با نیت سلامتی این چهار نفر، نان و پنیر خود را با مردم شهر تقسیم کنند تا آنها هم مطلع شوند که بر رهبران استوارشان که بر سر پیمان خود با مردم ایستادهاند چه میرود.
یکی از این جوانان در گفتوگو با خبرنگار کلمه، تجربهی سبز خود را اینگونه بازگو میکند: «اولش کمی سخت بود، خیلی نان و پنیر درست کرده بودیم و مطمئن نبویم که مردم همهی آنها را خواهند گرفت یا نه و اصلا واکنشها چه خواهد بود. اما با حضور در خیابان، انگار یک بار دیگر به یاد آوردیم که ما بیشماریم. بسیاری از مردم با اشتیاق نان و پنیرها را از ما میگرفتند و برای سلامتی زندانیان و خصوصا رهبران سبزمان دعا میکردند.»
یکی دیگر از جوانان فعال در این تجربهی گفتوگوی رودررو با مردم، در این باره میگوید: «بعضیها از ما میپرسیدند که چطور آنها هم میتوانند در این کار مشارکت کنند. جواب ما خیلی ساده بود: احتیاج به هماهنگی با کسی یا جایی نیست؛ شما هم میتوانید چند بسته نان و پنیر بخرید و درست کنید و سپس به پخش آن بین مردم بپردازید، با نیت دعا برای سلامتی رهبران سبز. جالب بود که آنها هم استقبال میکردند. حتی چند نفر پیرمرد با خوشحالی تمام به خود من گفتند: مرحبا به غیرت شما جوانان.»
البته تجربهی همه یکسان نیست. یکی دیگر از همراهان جنبش سبز که در یک تجربهی مشابه حضور خیابانی شرکت داشته، میگوید: «در جایی که ما بودیم، مردم یک کم ترسیده بودند، انگار که شنیدن اسم مهندس و کروبی هم جرم باشد. اما یک کمی که میگذشت، کم کم یخ مردم باز میشد و از خود اشتیاق هم نشان میدادند. در مجموع میتوان گفت بیشتر مردم زیر لب بانیان ظلم را نفرین میکردند و بعد هم دعای خیر خود را نثار زندانیان میکردند. البته چند نفر بسیار اندک نیز بودند که اصلا نگرفتند و یا مسخره کردند.»
یکی از اقدامات ابتکاری که از سوی فعالان سبز صورت گرفت، پخش خرما در شبهای پس از شهادت هاله سحابی و هدی صابر در خیابانهای شهر بوده است. فعالان یکی از هستههای سبز جوانان که در آن شبها در برخی اماکن مذهبی اقدام به پخش خرما کرده بودند، دربارهی تجربهی خود میگوید: «خودم خیلی بغض داشتم، اما سعی میکردم نشان ندهم. نمیخواستم مردم تحت تأثیر من قرار بگیرند. هرکس خرما بر میداشت، میگفتم برای شادی روح دختری که زیر تابوت پدرش رفت دعا کنید، و بعد علت را جویا میشدند و من توضیحی از ماجرا میدادم.
او ادامه میدهد: «در زمان درگذشت هاله خانم، عکسالعملها بغض بود و تأسف. لعنت میکردند و اعلام همدردی. برای هدی صابر هم همینطور بود و اتفاقا عصبانیتر هم بودند. اما نکتهی جالب اینجاست که هر دفعه تعداد بیشتری از مردم نسبت به وقایع خبردار میشوند و سطح آگاهی عمومی روز به روز بیشتر میشود.»
یک جمع دیگر از جوانان سبز نیز که در همان ایام برای آگاه کردن مردم به اماکن مذهبی رفته بودند، در این باره تعریف میکنند: «استقبال مردم خیلی خوب بود، بیشتر کسانی که برای عبادت آمده بودند با ما وارد گفتوگو شدند و ناراضی بودند از اینکه حاکمیت احساسات اقشار مذهبی را به بازی گرفته است. میگفتند: گمان میکنند که میتوانند از این راه خواستههای خود را پیش ببرند، در حالی که ما میدانیم زندانیان و آقای موسوی و کروبی افراد متدینی هستند و درد دین دارند.»
یکی از این جوانان میگوید: «برای من برخورد این بخش از جامعه خیلی جالب بود. آنها اتفاقا بیشتر از همه استقبال کردند و با ما همراهی کردند، خصوصا در رابطه با شهادت خانم سحابی و هدی صابر که خیلی عصبانی بودند و از آنان دفاع میکردند.»
گروه دیگری از جوانان سبز، در روزی که اعلام روزهی سیاسی شده بود، برنامهی پخش افطار خود را در جنوب تهران برگزار کردند. آنها البته به کسی نمیگفتند که افطار برای چیست و فقط تاکید میکردند که برای یک زندانی بیگناه است. اما همینها تعریف میکنند که «بسیاری از مردم هنگام برداشتن افطاری تاکید میکردند که مگر بیگناهتر از مهندس موسوی و آقای کروبی و همسرانشان و زندانیان بیگناه سبزمان هم کسی را داریم… در واقع به این شکل، گویی همراهان جنبش سبز همدیگر را تازه پیدا میکردند. مردم هم اعلام همراهی میکردند و میگفتند که بعد از این، خودشان نیز چنین اقداماتی را صورت خواهند داد.»
گزارشها و روایتهای این جوانان سبز از تجربههای بدیع و نوآورانهشان در مواجهه با مردم، از سویی نشان از زنده بودن جنبش سبز دارد و از سوی دیگر، خبر از وجود ظرفیتهای دستنخورده و کمتر شناختهشدهای میدهد که با هزینههای اندک اما نتیجهبخشی بالا میتوان از آنها بهره گرفت. جنبش سبز در شرایط بسته و خفقانی موجود، راهی جز آگاهیبخشی برای رهایی از استبداد کنونی ندارد. برای همین بود که امسال به نام «سال آگاهی تا رهایی» نامگذاری شد، و برای همین است که باید این گامهای ولو کوچک را برای رسیدن به اهداف بزرگ جنبش سبز، پیگیر و مستمر برداشت. برخی از هستههای سبز جوانان اعلام کردهاند که برای ماه رمضان امسال هم برنامه داشتهاند و به تاسی از امام مظلومان، افطارهای خود را با هموطنان تقسیم کردهاند. شاید شما هم بخواهید به آنها بپیوندید و در این راه سبز پر از معنویت و امید، با آنها همقدم شوید. برای این منظور، نیاز به هماهنگی با کسی نیست؛ در جنبش سبز، هر شهروند یک ستاد، یک رسانه و یک رهبر بوده و هست.
--
دیکتاتورها یکی یکی به پایان راه می رسند: قذافی، اسد و ...
سبز مي مانيم، تا هميشه