Friday, October 22, 2010

سلامتیان: ادغام حکومت و مرجعیت امری بدیع در تاریخ شیعه است


جرس: احمد سلامتیان معتقد است: " صحبتهای آقای خامنه ای در قم از نقطه نظر سیاسی اگر خلاصه شود دارای چند کلید واژه است که این کلید واژه ها درست همان چیزهایی است که سردار جوانی ، فرمانده اداره سیاسی سپاه پاسداران  چند روز بعد از انتخابات بیان کرد  و چند ماه بعد از انتخابات در نوار سردار مشفق بیان شد."

 

گفتنی است، سفر آقای خامنه ای به شهر قم در حالی صورت می گیرد که ازهفته ها قبل، این سفر مشمول تایید و تکذیب و تاخیر متعددی شده بود و در نهایت با تمهیدات و تدارکات مقامات سیاسی، امنیتی، نظامی و برخی حامیان مذهبی رهبری، آقای خامنه ای روز  بیست و هفتم مهرماه وارد شهر قم شد. اما هیچ یک از مراجع عظام تقلید در مراسم استقبال از ایشان هنگام ورود وی به قم حاضر نشدند.

 

به همین مناسبت "جرس" با احمد سلامتیان تحلیلگر مسائل سیاسی در خصوص ابعاد گوناگون این سفر به گفتگو پرداخته است که در پی می آید:

 

آقای سلامتیان بسیاری از تحلیلگران دستاورد سفر آقای خامنه ای به شهر قم  را تثبیت مرجعیت ایشان ارزیابی کرده اند، نظر شما در این خصوص چیست؟

 

آقای خامنه ای از همان روزهای ابتدای  برگزیده شدن  به رهبری هم کوششی برای اینکه خودشان را مرجع قلمداد کنند، کردند. آقای خامنه ای قبل از این که مجلس خبرگان رای به رهبری ایشان بدهد به هیچوجه خودشان را  در شان و مظان مرجعیت و انتشار رساله و صدور فتوی، نمی دانستند و تمام افتخارشان به این بود که جزو شاگردان آیت الله منتظری هستند که هنوز مطالعات و تحصیلات خودشان را به پایان نرسانده اند. در سابقه جمهوری اسلامی در مورد آقای خمینی مرجعیت و رهبری در یک فرد متعین شده بود و آن فرد بنابر این که مرجع  شناخته شده و پذیرفته شده  بود به موجب اصل پنجم قانون اساسی رهبر شناخته شده بود. در واقع و بنا بر اصل قانون اساسی  شرط  صلاحیت رهبر شدن، مرجع بودن بود و هیچکدام از این شرایط در مورد آقای خامنه ای در زمان انتخاب ابشان به رهبری  وجود نداشت، یعنی نه ایشان بعنوان مرجع و اهل فتوی شناخته شده  از قبل بودند، نه آن شرط قانون اساسی در آن لحظه بر ایشان متعین بود.  بنا بر این پس از انتخاب به رهبری و به منظور رفع این ایراد کوششی از جانب ایشان شد که رساله منتشر کنند و بعنوان مرجع شناخته شوند و در تمام کاروانهای زیارتی حج توسط اوقاف دستور داده شد که ضمن فتاوایی که راجع به مسائل شرعی مراجع مهم  می گویند فتاوای رهبری را بگذارند و خود این روند بیش از آنکه ناشی از صلاحیت مرجعیت ایشان باشد نوعی حکم حکومتی بود . ایشان یک سلسله اقداماتی را  در سالهای  اول بعد از رهبری برای تثبیت مرجعیت خود نیز  انجام دادند، اما به سرعت این عمل با عکس العمل حوزه های علمیه قم و مشهد و دیگر شهرهای بزرگ ایران و  نجف مواجه شد. این امر بی سابقه که یک فردی که مراحل مختلف شناخته شدن بعنوان مجتهد و دادن درس خارج و داشتن هزاران نفر شاگردی که با آنها کار کرده باشد را نداشته باشد، چگونه مرجع می شود و چگونه ناگهانی بعنوان آیت الله العظمی خوانده می شود،اشکال و تردید جدی  در مرجعیت ایشان ایجاد کرده بود. بعد از مدتی  دفتر خود  ایشان و افراد مختلف منسوب به ایشان به این ترتیب توجیه کردند که مرجعیت آقای خامنه ای بیشتر مصلحتی است و  برای شیعیان خارج از ایران ضرورت می یابد.  به همین علت در لبنان بیشتر برای مرجعیت ایشان تبلیغ می شد، تا در مشهد و یا  قم. حوادث سال گذشته و اعتراضات انتخاباتی و تردید زیادی که در بین بخش عظیمی از مومنین   نسبت به نحوه برخورد با انتخابات و معترضین پیش آمد  موجب تردیدهایی در مسائل اولیه اجتهاد که یکی از عمده ترین آنها  عدالت مجتهد است، یعنی اجتناب از معاصی صغیره و عدم ارتکاب مطلق معاصی کبیره که عمده ترین معصیت های کبیره دروغ است،  بوجود آورد .بخش عمده ای از جامعه بعضی از رفتارها و تبلیغات حکومت را که مورد تائید و تصدیق رهبری نیز قرار می گرفت  مصداق نوعی کذب  می دانستند. متناسب با این امر  دوباره مسئله تاکید بر مرجعیت ایشان  بعنوان یک کوششی برای باز سازی رسمی  مشروعیت   مورد تردید قرار گرفته، به جریان افتاد. این حوادث با فوت آیت الله منتظری و تظاهرات عظیم بیش از یک میلیون و سیصد هزار نفری در قم همزمان شد.  مراسم تشیع جنازه ایشان در  قم  که به عنوان یک پایگاه کاملا کنترل شده جامعه مدرسین  وفادار به آقای خامنه ای  قرق خاصه ایشان قلمداد می شد  نشانه از این بود  که لشگرهای مخصوص سپاه و نیروهای امنیتی در قم که  زیر نظر بعضی از رو معممین که بیشتر سرداران نظامی هستند و سابقه منبر و تدریس ندارند تا روحانی  از عهده کنترل فکری قم هم بر نیامده اند .تا  آنجا که شهر قم با تمام این کنترل ها بدل  به صحنه ای شود که  یکپارچه از مرجعی تایید کند که آن مرجع اختلافات فاحش و روشن با آقای خامنه ای داشته و رهبری و مرجعیت ایشان را از لحاظ  داشتن شرایط افتا و مرجعیت زیر سوال  برده بود. آقای منتظری حتی صریحا  گفته بود که یک شبه کسی نمی تواند آیت الله العظمی و  مرجع شود. در این شرایط مسئله مرجعیت زیر سوال رفته آقای خامنه ای دیگر بعنوان یک مسئله شرعی و فقهی مطرح نبوده بلکه به عنوان یک مسئله امنیتی و ذاتا سیاسی مطرح بوده و بهمین ترتیب کلیه امکانات و سازمان های حکومتی و امنیتی بکار گرفته شدند تا این "مرجعیت حکیم فرموده و فرمایشی" را تثبیت کنند.

 

 این  یک امر بدیع و جدید در تاریخ شیعه است که  ادغام حکومت و مرجعیت با یکدیگر  منجر به این شود که حاکم صاحب سلطه و سیطره زمان خودش که دست به پول و امکانات سازمانی و نظامی هم دارد، بخواهد از همه  آنها استفاده کند که نوعی مرجعیت خود  را نیز  بعنوان یک مقام مذهبی به کل مومنان بقبولاند و آنها را موظف کند که نسبت به حاکم فقط بیعت سیاسی نکنند بلکه او را بعنوان مرجع اعلا بشناسند و از نظرات فقهی او تبعیت مطلق کنند.

 

با توجه به اینکه در بدو ورود آقای خامنه ای به شهر قم جای بسیاری از مراجع و روحانیون پرنفوذ قم خالی بود و تلاش هایی برای متقاعد کردن مراجع بر دیدار با آقای خامنه ای دارد صورت می گیرد حالا به نظر شما در صورت حمایت بخشی از روحانیون و مراجع آیا مشروعیت از بین رفته سیاسی و دینی نظام باز خواهد گشت؟

 

به همان اندازه ای که اعلام مرجعیت و تحکم بر مرجعیت کردن آقای خامنه ای یک امر بدیعی در تاریخ اخیر شیعیان است، به همان اندازه عکس العمل بدنه تشیع و بخصوص بدنه سنتی و سازمان یافته اش که در حوزه علمیه شکل می گیرند یک امر جدیدی است. ما می توانیم بگوییم تشیع با یک تجربه تاریخی بسیار مهمی در حیات خودش روبرو است از یک طرف در بزرگترین کشور شیعه دنیا که دارای امکانات مالی و سازمانی و سیاسی و امنیتی بسیار فراوانی است این پدیده بوجود آمده که ما به جای اینکه شاهد رهبری که مشروعیت خود را از اعلم و اتقی و اعدل بودن لازم برای  مرجعیت  بگیرد باشیم، شاهد مرجعی هستیم که مشروعیت خود را از غلبه بالسیف و  پرنیانی و زعفرانی , شمشیر و زر ی که در طول تاریخ ایران بعنوان ابزار  کسب وحفظ قدرت سلاطین بود ه است بگیرد. . بدین ترتیب ما وارد یک روند تاریخی عجیبی می شویم که تشیع مواجه با یک آزمایش عظیمی است که این سوال را مطرح می کند که  آیا بخشی از رو حانیت  پس از کوشش  برای  در دست گرفتن حکومت بمظور  دینی کردن آن   به نتیجه عکس نرسیده است  ؟  در واقع به جای اینکه حکومت دینی شود این دین و تشیع است که دارد حکومتی می شود. براین مبنا  اولی الامر آن کسی که عصمت داشته باشد و یا  که دارای بالاترین مقام و مشروعیت دینی در سامانه های سنتی دینی باشد، نیست بلکه کسی است که قدرت را در دست دارد. اگر چنین امری اتفاق بیافتد که نشانه هایی از کوششی برای متحقق کردن این قضیه است  ما می توانیم بگوییم که تشیع در مسیر شبیه شدن با حکومت های تسنن در طول تاریخ آنها است . در طول تاریخ اسلام کلیه حکومتها پس از آنکه خودشان را به ضرب زور و زر  مسلط و  برقرار دانستند  مدعی خلافت رسول  و تبلور اراده الهی شده اند و  حاکم را بعنوان اولی الامر پس از خدا و رسول قرار داده و  اطاعت از حاکم را اطاعت از خدا و رسول دانسته اند. این تنها شیعه بوده است که مسئله اولی الامر را منحصر به چهارده معصومی می دانسته که آن چهارده معصوم نیز  حق حکومت کردن  را  بنا بر عصمت فطری و علم لدنی  خود طلب می کرده اند . از نظر تفکر سنتی، شیعه,  صرف نظر از اینکه کسی بگوید این عقلایی است یا نیست، واقعیت تاریخی و کلامی این است که شیعه دوازده امامی راسخ به این مسئله  است که عصمت منحصر به چهارده نفر از اهل بیت است و پیامبر و فاطمه زهرا  وامیرالمومنین و یازده  فرزندان  ایشان  .بنابراین از نظر کلام شیعی جعفری جز این معصومین  هیچ کسی نمی تواند ادعای اختیارات مطلق و حاکمیت مطلق بعنوان اولی الامر بکند حتی شیعه در تحول فکری خودش بطور راسخ اعتقاد داشته که  قبول حکومت های مختلف در غیاب معصوم یک نوعی تبدیل افسد به فاسد است. یعنی شیعه  ذاتا هر حکومتی   در معرض فساد و ضرورت نقد دانسته و این با مسئله اولی الامر دانستن و ردیف معصوم دانستن کاملا تناقض دارد.

 

 اگر امروز در این امتحان تاریخی شیعه به آن طرف برود که حاکم را علاوه بر آن که  دارای شمشیر و زر برای تامین سلطه خود می باشد, به صرف اینکه عمامه ای بسر دارد ، بعنوان بالاترین مقام مذهبی خود بشناسد و مومنین ناگزیر از تبعیت او باشند از این نقطه نظر می توان گفت شیعه شبیه تسنن می شود.  البته فراموش نکنیم در این کشورهایی مانند مصر و تونس هم علی رغم اقداماتی که علیه اسلامگرایان می شود حکومت مدعی است که اولی الامر است و خودشان را جانشین پیامبر می دانند. پادشاه مراکش، محمد ششم هم خودش را بعنوان امیرالمومنین می شناسد و لقب اصلی اش امیرالمومنین است، فرق بر این است که در این کشورها مفتیان و صاحبان نظر و نسق های  دینی منصوب حکومت  و حقوق بگیر دولت هستند و در نتیجه مروجین مسئله ضرورت تبعیت از اولی الامر اعم از اینکه این اولی الامر جائر باشد یا عادل باشد، می باشند . اما در شیعه این مسئله فرق داشته است. حال ما امروز در مقابل این امتحان تاریخی قرار داریم که آیا تشیع هم به طرف این می رود که حوزه های علمیه و فضاهای افتا و مرجعیت بدل به یکی از شعب ادارات اوقاف حکومتی می شود یا استقلال تاریخی و سنتی خودش را حفظ می کند؟

 

حال با توجه به اظهاراتتان اگر رو حانیت  تشیع تبدیل به کارگزاران حاکم وقت بشوند در آن صورت این مسئله تا چه حد موجب از بین رفتن وجهه روحانیت در بین مردم می شود؟

 

درست مصداق شعر سعدی می شود که

 

شد غلامی که آب جو آرد                                                 آب جو آمد و غلام ببرد

 

صد و پنجاه سال روحانیون شیعه کوشش کردند که بتوانند حکومت را اصلاح کنند و چهارچوب ارزشی خودشان را به حکومت بقبولانند. در این زمینه دو مکتب عمده و متفاوت وجود داشت یک مکتب اهل احتیاط بودند که در راس آنها آیت الله سید محمد کاظم  خراسانی و و مراجع همراه با وی در زمان مشروطیت بودند  و بعد از آنها  مرحوم حاج شیخ عبدالکریم حائری یزدی , سید ابوالحسن مقیسه ای اصفهانی  و آیت الله بروجردی بودند  که بیشتر خواستار ایجاد  زمینه سیاسی یرای حفظ نفوذ روحانیت  در جامعه و نسبت به حکومت بودند . در مقابل مکتبی دیگر  که  بر اثر حوادث تاریخی خاص در شخص آقای خمینی متبلور شد که روحانیت ردای نفوذ را با جبه اعمال حکومت سودا زد ، خو است راسا تاسیس حکومت کند. و متدرجا روندی ایجاد شد که طی آن عملا سازمانها و ساختارهای سنتی شیعه علت وجودی خودشان را از دست دادند. به همین علت بنظر من  به هیچ وجه قابل پیش بینی نیست و ما مواجه با یک امتحان تاریخی بسیار بزرگی هستیم که آیا شیعه جعفری و اثنی عشر ی همان جعفری و اثنی عشری باقی می ماند یا بدل به یک نوع غالیگری  مانند  تشیع زیدی خواهد شد که در آن صورت هیچ بعید نیست حاکم  مسلط  مدعی ترتیب توارث برای جانشینان خود نیز بشود.

 

در فارسی ضرب المثلی است که می گوید یا با خلیفه وقت  بیعت کن یا برو ملک ری زراعت کن.  این مثل که از ابتدای پیدایش تشیع وجود داشته و دارد  بار دیگر بروز پیدا می کند. به همان ترتیبی که تشکیل خلافت عباسی و تشکیل سلسله سلطنتی صفوی و خود جمهوری اسلامی تجربه های جدیدی بودند. از یکی شدن قدرت حاکم مسلط به بازوی  شمشیر ، به همان ترتیبی که نادر می گفت من فرزند شمشیرم که بعدا در جستجوی تداوم ارثی خود بدنبال کسب   مشروعیت دینی نیز می رفت . امروز هم ما مواجه با یک امتحان دیگر از این نقطه نظر هستیم .

 

 بدنه اجتماعی ایران از خودش نشانه های مقاومتی در برابر چنین مسئله ای نشان می دهد، جنبش سبز اعتراضی سال گذشته ادامه حیاتش در قشرهای مختلف جامعه بیش از هر چیز نشان دهنده عکس العمل جامعه است که می خواهد موقعیت و هویت ویژه خودش را حفظ کند و از طرف دیگر یک کوشش جدی برای حکومتی کردن همه چیز از جمله دین و مذهب و مشروعیت دنیا و آخرت وجود دارد و این دو روند در پهنه تعامل اجتماعی به مبارزه  بر خاسته اند.

 

صحبتهای آقای خامنه ای  در قم از نقطه نظر سیاسی اگر خلاصه شود دارای چند کلید واژه است که این کلید واژه ها درست همان چیزهایی است که سردار جوانی  فرمانده اداره سیاسی سپاه پاسداران  چند روز بعد از انتخابات بیان کرد  و چند ماه بعد از انتخابات در نوار سردار مشفق بیان شد.  و مدعی بودند با اقدامات نظامی و امنیتی  خود قبل و بعد از انتخابات نظام را برای بیست سال آینده بیمه کرده اند .  اگر آقای احمدی نژاد بر مبنای همان تبلیغات ارگان های نظامی و گزارش های امنیتی مخالفین خودش را خس و خاشاک می نامید امروز هم کلیه کسانی که تردید داشته و یا  تحلیل و نظرا ت دیگر داشته باشند و یا حتی  خواصی که  سکوت کنند   بعنوان  میکروب های سیاسی و اجتماعی  قلمداد می شوند. از این نقطه نظر حاکم مطلقه در نحوه برخورد خودش با منتقد و معترض حد و مرز نمی شناسد. اول خس و خاشاک است و کم کم بدل به میکروب و بعد از آن به غده سرطانی می شود که باید قلع و قمع شود . چون حکومت مطلقه در کسب  مشروعیت دینی و معنوی  نیز ناتوان شده است   اجبارا برای ادامه حیات  باید متوسل به استبداد عملی و زور شمشیر بشود و به آنجایی برسد که هر دگر اندیش ومخالف را بعنوان غده سرطانی بداند که باید قطع کند. 

 

فکر می کنید این روند تا چه زمانی ادامه پیدا کند و در کل چشم انداز فضای سیاسی کشور را چگونه می بینید؟

 

متاسفانه بعد از گذشت یک سال و چند ماه گذشته از انتخابات سال گذشته امیدهایی در مورد اینکه بشود بنوعی به تعاملی با راس حاکمیت رسید روزبروز ضعیف تر می شود. و علت آن هم اقدامات و رفتار حاکمیت است. ما با یک حکومتی مواجه هستیم که راس آن از آنجا که یک راس فردی و مطلقه شده است بیشتر از ارگانهای امنیتی و نظامی خودش در تحلیل وقایع پیروی کرده است. زمانیکه آقای خامنه ای می گوید بصیرت منظورشان عبارت از داشتن تحلیل مطلوب شخص ایشان است. بکاربردن کلماتی مانند فتنه و امثال آن از جانب کسانی گفته شده است که در نظام جمهوری اسلامی بیش از آنکه پیروی  ولایت فقیه باشند  ولایت بر فقیه  می کنند . ارگانهایی زمینه های فکری و  عملی را ایجاد کرده اند و بدنبال آن چهارچوبی امنیتی و نظامی ساخته اند  که نظام مجبور شده در آن چهار چوب جلو برود و خود رهبری هم ناگزیر دنباله رو آن چهارچوب شده است. به همین علت امروز افراطی ترین بیانات در نوع بیان رهبری متبلور می شود و دیگر رهبری حکم و داور  بین جریانات مذهبی موجود در حاکمیت  نیست. حرف آخر ایشان را ابتدائا سخنگویان امنیتی و نظامی می زنند . در این اوضاع و احوال نوع برخورد جامعه ای هم که بیشتر خواستار رهایی و آزادی از قیمومیت های تحمیلی  است برخورد قطبی  می شود و راههای تعامل با حاکمیت بسته می گردد. مسئله اصلی، مسئله تناسب قوا در صحنه داخلی و بین المللی و از نقطه نظر مدیریت کشور است. این به هیچ وجه عنوان تناسب قوای خشونت بار و نظامی نیست بلکه اساسا تناسب قوای سیاسی است . در افق تاریخی آن نیروئی در این معرکه برنده است که بتواند وسیعترین اجماع داوطلبانه نیروهای اجتماعی , فکری و سیاسی نهفته در بطن جامعه را بدور خود گرد آورد.

 

یک جنبش اجتماعی تناسب قوا را می تواند در پهنه های مدنی، اجتماعی، اقتصادی و سیاسی و دیپلماتیک به مقدار زیادی تغییر دهد؛ به ترتیبی که مستبدترین حکومتها ناگزیر است که از درون خود فروپاشیده شود. واین نگرانی در خود حکومت هم  به چشم می خورد . اسم هر اعتراضی را جنگ نرم می گذارند . حاکمیت  خودش از درون خودش مطمئن نیست. در بیانات دیروز آقای خامنه ای یک نکته دیگری هم وجود دارد که گویی ایشان تمام حفظ کیان دین و اسلام را در ایران منوط به حفظ قدرت شخص خودشان می دانند. مسئله این است که امروز در ایران یک مسابقه ای بوجود آمده بین دو نوع برداشت و گرایش ازجامعه . آیا جامعه متحول و متکثر ایران امروز می تواند در یک فرد تعین و تبلور پیدا کند؟  و آن فرد با اتکا به قدرت نظامی و مالی بتواند کشور را به جلو بیرد؟  یا اینکه نه، روندی که سی سال قبل شروع شد و سلطنت پهلوی را سرنگون کرد نشان داد که جامعه ایران متکثر شده و تعیین سرنوشتش بدست خود مردم است. در چنین وضعیتی جامعه تحول خواه  دربرگیرنده مومنین و غیرمومنین  می شود .و خط و مرز اصلی این است که آیا جامعه به طرف تحکیم حکومت فردی و خشونتی که از سوی آن حاکم اعمال می شود پیش می رود یا نه، به طرف یک نوع هماهنگی و هم آوایی برای پیدا کردن چهارچوب تفاهم و قرارداد اجتماعی برای کمک کردن به ترتیبی که کلیه عناصر متشکل جامعه هم موجودیت خودشان را در معرض خطر از بین رفتن نبینند پیش می رود؟ این امتحان بزرگی در مقابل جامعه ایران است اما یک چیز را قطعا می توان مطمئن بود .قرن بیستم  در شروع  خود شاهد برآمدن شدیدترین و قوی ترین قدرتهای مستبد تاریخ بود . قدرت هائی که  متکی بر مشروعیت های ایدئولوژیکی و بالا تر ین سطح امکانات سازمانی و مالی و تسلیحاتی  عاجز از ایجاد چهارچوب تعامل و هم آوائی اجتماعی خود فرو پاشی خود را  تدارک دیدند  و  ثابت شد که استبدادهای متکی بر مشروعیت های ایدئولوژیکی از بعد تاریخی بسیار شکننده تر از استبدادهای کهن مبتنی بر توارث بوده اند. دنیای امروز با روابط و انواع ابزارها اطلاعاتی که در درون خود دارد قدرت بیشتری به بدنه اجتماعی می دهد. به همین علت در این هماوردی تاریخی حرف آخر را توانایی ها و قدرت های بدنه اجتماعی ایران خواهد زد نه قدرت استبدادی که ناگزیر گرفتار ضعف های اساسی اسارت در فرد و منافع و رقابت های مافیا های سرای بسته قدرت است .