Wednesday, August 24, 2011

اکبر گنجی: مراجع تقلید هیچ دلبستگی ای به دموکراسی و حقوق بشر ندارند

اکبر گنجی: مراجع تقلید هیچ دلبستگی ای به دموکراسی و حقوق بشر ندارند



نگاهی دیگر: ایران و سوریه؛ یک مساله و چند نگاه

مصاحبه اکبر گنجی با بي بي سي

ایرانیان از زوایای متفاوتی به تحولات سوریه نگریسته و مشتاق و نگران و امیدوار تحولات آن کشور را دنبال می کنند. شاید بتوان مواضع گروه های ایرانی را به چهار دسته تقسیم کرد:

اول- زمامداران جمهوری اسلامی: مطابق قانون اساسی جمهوری اسلامی تعیین سیاست های کلی نظام با ولی فقیه است. ولایت مطلقه فقیه(اصل ۵۷ قانون اساسی) نیز این امر را تشدید کرده است. موضع آیت الله خامنه ای حمایت از دولت سوریه، محکوم کردن مخالفان آن رژیم و وابسته معرفی کردن معترضان سوری است. رهبر جمهوری اسلامی آمریکا، اسرائیل و دولت های غربی را مسئول رویدادهای سوریه قلمداد می کند.

علل و دلایل این رویکرد روشن است. دولت سوریه مهم ترین هم پیمان منطقه ای جمهوری اسلامی است. کمک های نظامی ایران به حماس و حزب الله از طریق خاک سوریه انجام می گیرد. اگر رژیمی غرب گرا یا متحد دولت های عربی در سوریه بر سر کار آید، نه تنها ایران مهم ترین متحد خود را از دست خواهد داد، بلکه حزب الله و حماس آسیب زیادی خواهند دید. چنان تحولی وضعیت جمهوری اسلامی را دشوارتر از این خواهد کرد.


به همین دلیل، رژیم حاکم بر ایران از تمامی امکانات و فرصت های خود در عراق، افغانستان، لبنان و فلسطین استفاده می کند تا رژیم بعثی سوریه حفظ و دوام یابد. کلیه نهادها و ارگان های جمهوری اسلامی سیاست ابلاغ شده از سوی رهبری را دنبال می کنند. وقتی دانشجویان در دیدار مورخ ۱۹ مردادماه امسال در باره فعالیت های ایران در تحولات سوریه و لیبی و... سئوال کردند، آیت الله خامنه ای در پاسخ آنان گفت که نهادهای ایرانی "حسابی وسط میدان" منطقه حضور داشته و دارند کار می کنند، منتهی این نوع اقدامات محرمانه و سری قابل بیان نیست.

آیت الله خامنه ای گفت: "در زمینه‌مسائل منطقه، دستگاه‌هاى ذیربط کشور تحرک بسیار خوبى داشتند و دارند. الان منطقه، میدان عظیم زورآزمایى است و دستگاه‌هایى که با این مسئله مرتبطند، حسابى وسط می دانند و دارند کار می کنند. خب، برخى از کارها قابل تبلیغاتى شدن نیست - یا ممکن نیست، یا لازم نیست، یا اشکال دارد - ولى به هر حال کار زیاد دارد می شود؛ این را توجه داشته باشید... این کار ادامه هم دارد و ان‌شاءاللَّه روزبه‌روز هم ابعاد بیشتر و بهترى خواهد گرفت. غرض، تصور نشود که بى‌عملى بوده؛ نه، دارد کار می شود؛ کارهاى خوبى هم انجام می گیرد."


دوم- مراجع تقلید: در رویدادهای کشور بحرین، مراجع تقلید به طور یکپارچه از اکثریت شیعه در برابر اقلیت حاکم سنی مذهب دفاع کردند. در این مورد از دموکراسی و حقوق بشر به طور ابزاری استفاده شد. یعنی گفته می شد، رژیم بحرین ناقض حقوق بشر است و بر مبنای دموکراسی نیز هرکس دارای یک رأی است و براساس وزن اجتماعی (تعداد آرا) باید در حاکمیت حضور داشته باشد. اگر در بحرین انتخابات آزاد صورت پذیرد، اکثریت شیعه به قدرت دست خواهد یافت.

در اوج سرکوب های رژیم حاکم بر بحرین آیت الله وحید خراسانی اعلام کرد:"این است حقوق بشر؟ این است آنچه بعضی غربیان ادعا می‌کنند، که چون اینها[شورای همکاری خلیج فارس] معاهده دارند، بنابراین حمله به بحرین از این دول قانونی است، حمله به بحرین در صورت قیام مردم بحرین برای احقاق حق خودشان،اگر قانونی است، معنی حقوق بشر این خواهد بود که حقوق بشر یعنی حقوق خانواده سلطنتی بحرین، حقوق خانوادگی آن مردک لیبی، حقوق خانوادگی آن خانواده‌ای که در آن مملکت همه ذخائر نفت را قرن ها می‌چاپند و آن دارایی بین یک عائله تقسیم می ‌شود، این است حقوق بشر؟ این مظلومیت است."

 

اما در مورد سوریه مسأله معکوس است. اقلیت علوی چهل سال است که به شیوه های صدام حسین قدرت را در دست داشته و هرگونه مخالفتی را به شدت سرکوب می کند. در سوریه اگر انتخابات آزاد برگزار شود، اکثریت سنی به قدرت دست خواهد یافت و اقلیت علوی به حاشیه خواهد رفت.

اگر چه علوی ها شیعه ی دوازده امامی نیستند و عقاید کفرآمیزی- به گمان امامیه- در باره علی بن ابی طالب دارند، اما از سنی ها به شیعیان نزدیک ترند. به خصوص اگر این خطر در نظر گرفته شود که محتمل باشد وهابی ها در رژیم بعدی دست بالایی داشته باشند. به همین دلیل مراجع تقلیدی که در داخل کشور نسبت به سرکوب مردم ایران ساکت بوده یا از سرکوب ها حمایت کرده اند، از رژیم بعثی سوریه حمایت می کنند. منتهی این بار در پوشش مبارزه با صهیونیسم رویکرد خود را موجه می سازند. به چند مورد زیر بنگرید:

آیت‌الله ناصر مکارم شیرازی: "مسلمانان نباید در برابر ظلم و بی‌عدالتی‌هایی که در جهان صورت می‌گیرد خاموش بنشینند، ما باید همیشه به یاری مظلومان و مقابله با ظالمان بشتابیم... امروز سوریه در خط مقدم مبارزه با صهیونیسم ایستاده است به همین دلیل دشمنان ما به مبارزه با این کشور می‌پردازند؛ اما برخی سران کشورهای اسلامی که ادعای مسلمانی دارند در برابر این کشور می‌ایستند و با استکبار همراهی می‌کنند."


آیت‌الله جعفر سبحانی: "اگرچه مردم کشورهای دیگر از جمله بحرین محروم هستند، باید قیام کنند تا حقشان را بگیرند، اما مسأله سوریه به این آسانی نیست. دست یهود در مسأله سوریه آشکار است؛ صهیونیست‌ها این حوادث را در این کشور رقم زده‌اند به آن سبب که سوریه تنها کشور عربی است که در برابر صهیونیست‌ها ایستاده و بقیه کشورهای عربی یا رابطه دارند و یا از رابطه داشتن استقبال می‌کنند... این افراد[مردم معترض سوریه] که دوست ندارند و نمی‌خواهند کشورشان مستقل باشد، خود غیر مستقل و وابسته‌اند، افراد ساده را تهدید و تهییج می‌کنند تا گاه و بی‌گاه شورش کنند که این امر به ضرر اسلام است. من در مسأله سوریه طرفدار فرد نیستم، بلکه طرفدار حق هستم. هرگونه تغییر در کشور سوریه به ضرر مسلمانان و به نفع صهیونیست‌ها است که باید آن را در نظر گرفت؛ روزنامه‌ها این مسأله را در نظر بگیرند و بنویسند."

رسول جعفریان- مورخ مورد تأیید نظام و فردی که آیت الله خامنه ای ده ها صفحه بر کتابش علیه روشنفکران حاشیه نوشت- نیز حرکت اعتراضی مردم سوریه را "انقلاب شبکه های ماهواره ای آمریکا و عرب های وابسته" و القاعده قلمداد کرده است.


آقای جعفریان می گوید کشورهای عربستان و قطر و ترکیه به دنبال "یک جنگ تمام عیار سنی علیه شیعه" هستند. آنان دولت علوی سوریه را شیعه جلوه می دهند:"این جریان عراق را از دست رفته می بیند و حالا به تلافی تلاش می کند یک اتحادیه سنی ایجاد کرده و شیعیان را محدود کند. هدف آنان تصرف سوریه و محدود کردن حزب الله شیعه است که طی این سال ها برگ برنده شیعه برای بی آبرو کردن کشورهای عرب سنی مدعی بوده و به هر حال پایگاهی برای ایران شناخته می شده است."

از سوی دیگر، "القاعده هم با فتوای ایمن الظواهری وارد میدان شد و به دنبال آن هزاران فدایی و انتحاری مسلحانه وارد سوریه شده و جنگ تمام عیاری را با دولت سوریه آغاز کردند. این افراد که به صورت تک تیرانداز به جان ارتش و نیروهای انتظامی سوریه افتادند."

به گفته او، در اثر این تحولات، "جنگ داخلی در آن[کشور] درخواهد گرفت و دست کم میان علویان و مخالفانشان، منازعاتی پدید خواهد آمد که طی آن هزاران هزار نفر کشته خواهند شد."


از سوی دیگر،"سلفی ها و همپیمانان اخوانی آنها قدرت فزاینده ای خواهند یافت و القاعده که به قول آمریکایی ها می رفت تا بمیرد و از صحنه خارج شود، دوباره زنده شده و این باره یک تهدید جدی خواهد بود."

او در پایان دلیل اصلی مخالفت خود را بیان می دارد و می گوید: "این تحولات برای ایران نیز خوشایند نیست، زیرا یکی از پایه های سیاست خود را برای مقابله با اسرائیل از دست خواهد داد، به علاوه که در کمک رسانی به حزب الله دچار مشکل خواهد شد."

از سوی دیگر، مراجع تقلید مخالف زمامداران حاکم بر ایران نیز تاکنون در مورد سوریه موضع گیری نکرده اند. شاید علوی بودن بعثی های حاکم بر سوریه مانع محکومیت سرکوب های بی رحمانه آنان باشد.


سوم- مخالفان رژیم ایران: تقریباً اکثریت مخالفان رژیم جمهوری اسلامی از تحولات سوریه استقبال کرده و خواهان سرنگونی هر چه سریع تر بعثی های حاکم بر سوریه اند. در موضع گیری ها و نوشته های این گروه کمتر در باره پیامدهای بین المللی، منطقه ای و داخلی سرنگونی رژیم سوریه سخن گفته می شود.

همه ایرانیان مخالف در انتظار سرنگونی سرهنگ قذافی بوده اند و سقوط رژیم او باعث خشنودی بسیار آنان شد. اینکه پس از رفتن قذافی چه خواهد شد، تاکنون چندان مود بحث قرار نگرفته است. آیا جنگ داخلی در آن کشور ادامه خواهد یافت؟ آیا نظامی دموکراتیک در آن کشور برقرار خواهد شد؟ آیا پیش شرط های معرفتی و اجتماعی نظام دموکراتیک در لیبی وجود دارد؟ همین مسائل و پرسش ها در مورد سوریه هم قابل طرح است.


علاوه بر اینها، تحولات منطقه ای به سود منافع ملی ایران- نه جمهوری اسلامی- است یا به سود منافع دولت اسرائیل تمام خواهد شد؟ نمی توان انکار کرد که اسلامگرایان نقش موثری در تحولات منطقه داشته و دارند. پرسش مهم این است: این تحولات قدرت کدام یک از اسلام ها- اسلام بنیادگرایانه(طالبانی، القاعده ای، حماسی،حزب اللهی، فقاهتی)، و یا اسلام تجددگرایانه(سازگار با دموکراسی و حقوق بشر و معتقد به تفکیک نهاد دین از نهاد دولت)- را افزایش و کدام یک را کاهش خواهد داد؟

اگر دموکراسی و حقوق بشر و آزادی در منطقه گسترش یابد، قطعا به سود منافع ملی ایران و به زیان جمهوری اسلامی است. دموکرات های منطقه، متحدان بالقوه دموکرات های ایرانند، و بنیادگرایان منطقه متحدان طبیعی زمامداران بنیادگرای حاکم بر ایرانند. مطابق نظریه اشاعه، هر کشوری که بر کشورهای دموکراتیک افزوده می گردد، فشار بر نظام های خودکامه جهت ورود به پروسه گذار به دموکراسی افزایش می یابد.

به همین دلیل، مخالفان دموکرات ایرانی از حرکت های اعتراضی ضد دیکتاتوری و معطوف به دموکراسی حمایت به عمل می آورند. وقتی رژیم های خودکامه سی چهل ساله به سرعت در ظرف چند هفته تا چند ماه فرو می پاشند، امید به تغییر در دل مردم منطقه زاده می شود و آنان به "پاها"ی خود اطمینان می یابند.در شرایطی که همه راه های اصلاح بسته شود، "پاها"ی مردم جایگزین صندوق های آرا خواهد شد.


چهارم- فعالین حقوق بشر: اگر در هر کشور و منطقه ای حقوق اساسی مردم نقض شود، مدافعان واقعی حقوق بشر با معیاری واحد آن را محکوم می کنند و از ستمدیدگان حمایت خواهند کرد. اگر گروهی یک بام و دو هوا عمل کند- مثلاً نقض حقوق بشر در سوریه را محکوم کند، اما در بحرین و سرزمین های اشغالی فلسطین را نادیده بگیرد- مدافع واقعی و جدی حقوق بشر نخواهد بود.

این نوع موضع گیری دوگانه، کار سیاستمداران است نه نهادهای حقوق بشری. مطابق گزارش رسمی گزارشگران حقوق بشر سازمان ملل متحد که به تایید شورای حقوق بشر سازمان ملل نیز رسیده، دولت اسرائیل در غزه مرتکب "جنایت جنگی" و "جنایت علیه بشریت" شده است. روشنفکر قلمرو عمومی نیز یک بام و دو هوا نبوده و همه موارد نقض حقوق بشر را محکوم می کند. برای او، سوریه و لیبی و بحرین و اسرائیل و جمهوری اسلامی و غیره فرقی ندارند. مسأله او رعایت حقوق بشر است، نه ملاحظات سیاسی.

نتیجه: مسأله سوریه نشان داد که مراجع تقلید هیچ دلبستگی ای به دموکراسی و حقوق بشر ندارند. در طی پنج ماه گذشته بیش از دو هزار تن از مردم آن کشور توسط بعثی های حاکم به قتل رسیده اند. هزاران تن به کشورهای همسایه گریخته و هزاران تن بازداشت و زندانی شده اند، اما انسان از آن نظر که انسان است برای اکثر مراجع تقلید فاقد اهمیت است. به نظر آنان عقاید و باورهای آدمیان مهم است و اینها هستند که آدمی را از حیوان جدا می سازند. اگر عقاید فرد درست باشد، قابل دفاع و صاحب حق است. اگر عقایدش باطل باشد، از دایره انسانیت خارج است.


از نگاه این مراجع تقلید، وقتی مسلمان در برابر نامسلمان قرار می گیرد، حق با مسلمان است. وقتی شیعه در برابر سنی قرار می گیرد، حق با شیعیان است. وقتی شیعیان روشنفکر در برابر شیعیان اسلام فقاهتی قرار می گیرند، حق با اسلام فقاهتی است. وقتی شیعیان طرفدار سکولاریسم در برابر شیعیان معتقد به ولایت فقیه قرار می گیرند، حق با ولایت فقیهی هاست. این رویکرد با آن رویکردی که مدعی است انسان فی نفسه غایت بالذات است، آدمی را نمی توان در پای باورها و اعتقادات قربانی کرد، ایدئولوژی ها خادم انسان ها هستند، نه آدمی خادم دین و ایدئولوژی؛ تفاوت و تعارض دارد.

به همین دلیل، از نگاه مدافعان حقوق بشر، تا وقتی مراجع تقلید و فقیهان باور نکنند که انسان از آن نظر که انسان است- مستقل از مذهب و جنسیت و قومیت- ارزشمند و صاحب حق است، تحولی در فهم دینی حوزه های علمیه رخ نخواهد داد و فضایل اخلاقی هم چنان در حوزه ها در حاشیه قرار خواهد داشت.


--
آیا برای آزادی موسوی و کروبی درخواست خودتان را ثبت کرده اید؟ اینجا
دیکتاتورها یکی یکی به پایان راه می رسند: قذافی، اسد و ...
سبز مي مانيم، تا هميشه