زنجیرم را کشیدم و تا ته کوچه همه را زدم
آخرین نمونه از این موارد به سرکوب تظاهرات 25 بهمن و اول اسفند هواداران جنبش سبز بر می گردد که در پاسخ به فراخوان میرحسین موسوی و مهدی کروبی برگزار شد. این نیروی بسیجی در یادداشت خود با عنوان "نبرد روز ولنتاین" که در سایت های خبری وابسته به جریان حاکم منتشر شده، اعضا و هواداران جنبش سبز را عده ای "منافق" و "طرفدار فحشا" توصیف کرده که به اعتقاد او "نه علیه حکومت که برای جنسیت شورش کردهاند." او در مطلب خود با اذعان به حضور پرشمار و همزمان معترضان و ماموران امنیتی و انتظامی حکومت در تظاهرات 25 بهمن، برگزاری تظاهرات در این روز را که با روز "ولنتاین" مصادف شده بود نشاندهنده "بی دینی" معترضان دانسته است.
نویسنده با اشاره مجدد به حضور پرشمار هواداران جنبش سبز در خیابان های مرکزی تهران در 25 بهمن می گوید: "خیابان آزادی باز است و خبری از ناجا نیست؛ همه غافلگیر شدهاند. سبزها آرامآرام متراکم میشوند و پوزبند میزنند و منتظرند. ما در حاشیهی خیابان با آنها حرکت میکنیم. از پیادهروی شمالی کسی شعار را آغاز میکند: مرگ بر دیکتاتور؛ از این سو پاسخش بلند میشود. پسرکی پوزبند را روی صورتش صاف میکند و دست بلند میکند و شعار میدهد: نه غزه، نه لبنان / تونس و مصر و ایران." او سپس به حضور نیروهای بسیج در تظاهرات اشاره می کند: "اولین یگانهای بسیج را که میبینم نفسی میکشم؛ کمتر این اندازه دلم برای بسیجیها تنگ شده بود. یکانهای ناجا هستند و بسیجیها که در حاشیهی میدان و خط ویژه مستقر هستند."
این عضو بسیج در ادامه به نام و محتوای مذاکره خود با یکی از فرماندهان بسیج حاضر در میدان آزادی اشاره می کند و می نویسد: "اکبر صباغیان فرمانده یکان حاشیهی میدان است؛ میایستیم به صحبت؛ سبزها برایش جدی نیستند. خوشحال است که سبزها آمدهاند و او بعد از ظهر سر کار نمانده است؛ جمع کردن سبزها برای اکبر بیشتر یک تفریح است." عشق می کنم با حسین و میثم و شهاب او با ترسیم فضای درگیری های روز 25 بهمن می افزاید: "در میدان انقلاب اسلامی نمیمانیم؛ به سمت فردوسی هم نمیرویم؛ هر چه هست در جناح غرب است. اولین ستونهای دود را در خیابان جمالزاده خاموش کردهیم و یگانهای موتورسوار، حالا، پیادهروهای خیابان آزادی را پاک کردهاند؛ چند فرعی آن طرفتر اما سبزها در حال تشکل هستند."
نویسنده وضعیت دوستانش را اینگونه روایت می کند: "میثم از موتور پایین میآید و میرود به پیشانی کار؛ با یک باتوم فنری در دست؛ تک و تنها. عشق میکنم با حسین و میثم و شهاب که جسارتشان را بیرون از وب هم میتوان دید." این عضو بسیج با اشاره به بحث خود با یکی از خانم های حاضر در محل، می گوید: "ابتدای خیابان را بستهیم و حالا فرعیها را خلوت میکنیم؛ وسط داد و تشر خانمی میایستد به بحث؛ عاقلهزنی است که خانهاش هماین جا است او و همسایهها میخواهند بدانند چرا به سبزها اجازهی تجمع نمیدهیم؟ زنجیرم را فراموش میکنم و بحث مبسوطی را شروع میکنم در تبارشناسی منافقین سبز."
فاطمی صدر در توصیف حمله به تعدادی از معترضان و سرکوب آنها می نویسد: "آرایش میگیریم و میزنیم به سبزها؛ با اولین فشار میپاشند؛ یکیشان را نشان کردهیم میخواهد فرار کند؛ در پیادهرو با موتور سرنگونش میکنیم؛ میثم او را گرفته و میخواهد مهارش کند؛ یک دستبند نایلونی درمیآورم به او میدهم. کارمان در این جا تمام شده است؛ آتش را خاموش میکنیم و سطل آشغال را کنار میکشیم و خیابان را باز میکنیم. به راه میافتیم. دستهی ما به شرق میرود و سیدپویان ترک موتور دستهی دیگر نشسته است و با آنها میرود." او همچنین دسته خود و دوستانش را اینگونه شرح می دهد: "دستهی ما بسیجیهایی هستند که کف خیابان همدیگر را پیدا کردهاند؛ خیابان به خیابان سبزها را دنبال میکنند و میپاشانندشان. کسی سلاح یا سپر ندارد و موتورها مال خود بچهها است." نویسنده با اشاره به حمله خود و دوستانش به خانه ای که تعدادی از معترضان را پناه داده است، اضافه می کند: "تقاطع بهرامی و رازی هم به سادگی باز میشود؛ مشکل ابتدای خیابان رازی است؛ ضلع شرقی پارک دانشجو. نیروهای ضدشورش جمعیت خیابان انقلاب اسلامی را به این خیابان تخلیه میکنند و سبزها هر زمان که چشم ما را دور میبینند، در خیابان و فرعیها دوباره متشکل میشوند و شعار میدهند." گاز میدهیم و حیدر میکشیم
فاطمی صدر سپس به یکی دیگر از حملات خود و دوستانش به هواداران جنبش سبز اشاره می کند: "این بار در فرعی شیرزاد به هم پیوستهاند. جای مدارا نیست؛ زنجیرم را دوتا میکنم؛ موتورها را راه میاندازیم؛ تکبیر میدهیم، حیدر میکشیم، و تا ته کوچه همه را میزنیم." نویسنده مطلب به بازداشت یک فرد مست و "پاک کردن توالت پارک دانشجو از سبزها" هم اشاره می کند و می گوید: "نماز مغرب و عشاء را به جماعت میخوانیم و به سمت غرب میرویم. از کل دسته چهار موتور باقی ماندهیم. سه موتور از ما پولسار است و صداشان کافی است تا میدان آزادی را خبر کند." این نیروی بسیج در عین حال به دفعات در مطلب خود از فرار کردن خود و دوستانش در برابر معترضان خبر می دهد: "سر شادمهر را بستهاند و ما تنها چند متر با آنها فاصله داریم. از موتورها میریزیم پایین و درجا سروته میکنیم و با شتاب برمیگردیم." او در ادامه از درگیری نیروهای بسیج و نیروی انتظامی با مخالفان در حوالی میدان آزادی می گوید: "یگان ناجا ناآزموده و ترسیده است؛ سربازها نیاز به روحیه دارند؛ پیشاپیش راه میافتیم و به اگزوز موتورها گاز میدهیم و حیدر میکشیم؛ سربازها جان میگیرند و آنها هم با باتوم روی سپرها میکوبند." فاطمی صدر از ادامه درگیری در این منطقه روایت می کند: "با این سربازها به جایی نمی رسیم؛ سبزها هم انگار این را فهمیدهاند و در چپ و راست ما آرایش میگیرند و جلو میآیند؛ ما این وسط گیر افتادهیم؛ تنها تلاش میکنیم که چهارراه سقوط نکند.
دلم میخواهد خداوند از آسمان بسیجی بفرستد." او در پایان با اشاره به "استجابت" دعای خود، می نویسد: "از سمت چپ یک دستهی موتورسوار به ما ملحق میشود. آنها را نهمیشناسیم و نه آنها ما را؛ فقط از دیدن هم ذوقزدهیم. چهارراه هنوز میسوزد و ما بر موتورها نشستهیم و تکبیر میدهیم و حیدر میکشیم و منافقین سبز گریختهاند …"
در جریان سرکوب تظاهرات 25 بهمن توسط نیروهای بسیج، انصار حزب الله و یگان های ویژه ضد شورش نیروی انتظامی و سپاه پاسداران، دست کم دو تن کشته و صدها نفر مجروح و بازداشت شدند. انتقاد یک حزباللهی از خشونت لباس شخصیها در همین حال یکی دیگر از نیروهای بسیج در مطلبی جداگانه از "رفتار خشن لباس شخصی ها" در سرکوب معترضان انتقاد کرد. او که خود به عنوان یکی از نیروهای بسیج در تظاهرات 25 بهمن حاضر بوده، با اشاره به خشونت زیاد نیروهای لباس شخصی در سرکوب معترضان، این سئوال را طرح کرده که: "آیا این اعمال خشونت به حق یا ناحق، موجب گسترش شکاف و نفرت اجتماعی نمی شود؟" نویسنده که مطلب را در وبلاگ خود منتشر کرده از "عدم دخالت کامل" نیروهای ناجا در برخورد با معترضان خبر می دهد و می نویسد: "نیروهای ناجا به صورت دسته ای ایستاده بودند؛ و حداکثر فعالیت چند نفر از ایشان هدایت جمعیت بود. این درحالی بود که تا حد امکان بسیج شهری نشان دار هم از درگیری منع شده بود؛ و به جز اواخر که گارد موتور سوار وارد عمل شد، عمده برخوردهایی که من دیدم برخوردهای گاه به شدت خشن لباس شخصی ها بود."
او با انتقاد از این برخوردهای خشن، می نویسد: "هدف ما چیست؟ گرفتن انتقام؟ برخورد انقلابی؟ جنگ داخلی؟ یا حفظ نظام و ثبات کشور؟ هدف من یک نفر که ثبات کشور انقلاب جهت تامین منافع بین المللی و داخلی است، انقلابی بودن با ثبات داشتن منافاتی ندارد. اما برخورد های خشن، و خارج از دایره نیروهای انتظامی، به نظرم حاصلی، جز تهییج، جَری کردن، پاره کردن پرده های حیا، و همچنین تحقیر افراد حاصلی ندارد." نویسنده "اجازه دادن به لباس شخصی ها برای برخورد، به عنوان یک نماینده خود خوانده از اکثریت حاکم" را چیزی جز "نمایش یک درگیری داخلی و افزایش شکاف بین دو تفکر" ندانسته و اضافه کرده است که: "اگر دسته ای از این لباس شخصی ها (با شعور کم ندیده ام بین شان)، این را نمی فهمند، وظیفه ناجا است که به ایشان بفهماند." او در پایان خواستار آن می شود که: "نیروی انتظامی، به عنوان لایه اول باید تظاهرات های، هر چند بدون مجوز و غیر قانونی را در این حد به رسمیت بشناسد که قصد مدیریت آن را داشته باشد. سپاه به عنوان یک نیروی امنیتی زبده، باید در پشت قضایا دِپو شود به جای آنکه از آن برای نمایش قدر خیابانی استفاده شود. برادران سپاه، در راستای همین به رسمیت شناختن رسمی، همچون تظاهرات های عمومی، که بیشتر از چنین تظاهراتی در معرض خطرات بمب گذاری و تیر اندازی هستند، امنیت فضای را از چند ساعت قبل تامین کنند. نیروی انتظامی، به جای تجمع های توده ای و حمله، در تمام مسیر مستقر شود؛ این چنین است که هم می توان از برخورد لباس شخصی ها جلوگیری کرد، هم جلوی وندالیسم و وحشی گری افسار گسیخته ای چون حمله ناگهانی به حوزه ۱۱۷ را گرفت که باز بچه های بسیج مجبور به دفاع از اسلحه های انبار شده باشند. در واقع به همین دلیل عدم حضور امنیت زای نیروی انتظامی است که وقایع آبرو بر و هزینه زایی چون تیر اندازی های کور انجام می شود." او در عین حال می گوید: "یقینا بخشی از معارضین، لجوج خواهند بود و نیاز به استفاده از خشونت فیزیکی جدی تری است؛ اما در این میان از اولویت نیروی انتظامی، یگان ویژه و سپس نیروهای سپاه بگذریم، تازه به بسیج شهری ملبس می رسیم، و در نهایت نیروهای لباس شخصی؛ که در حال حاضر کاملا معکوس این جریان در حال وقوع است."
--
سبز مي مانيم، تا هميشه
دیگر چه باک از باران، ما با دریا همبستریم
روز خشم مردم ایران نزدیک است!
دیگر چه باک از باران، ما با دریا همبستریم
همراه شو عزيز، همراه شو عزيز، تنها نمان به درد
کين درد مشترک، هرگز جدا جدا، درمان نمي شود
دشوار زندگي، هرگز براي ما
بي رزم مشترک، آسان نمي شود
روز خشم مردم ایران نزدیک است!