--
Saturday, December 31, 2011
تحریم فعال انتخابات - نه به انتخابات فرمایشی-1
--
پیام مهدی کروبی از حبس: می خواهند انتخاباتی فرمایشی و دستوری ترتیب دهند
سحام نیوز: با نزدیک شدن به زمان انتخابات و شروع ثبتنام کاندیداها خبرنگار سحامنیوز گفتگویی کوتاه اما مهم را با فاطمه کروبی همسر مهدی کروبی انجام دادهاست که در ادامه آن را میخوانید.
خبرنگار ما از فاطمه کروبی پرسید که «باتوجه به شروع زمان ثبت نام انتخابات مجلس، بحثها و موضعگیریهای مختلفی درخصوص انتخابات و امکان حضور اصلاحطلبان در این انتخابات مطرح شده است؛ آیا شما در دیدارهای هفتگی خود با آقای کروبی به عنوان رئیس سابق مجلس، در این خصوص سؤالی از ایشان پرسیدهاید و از موضع ایشان اطلاع دارید؟ و اینکه آخرین وضعیت ایشان چگونه است؟
آقایان هیچ اعتقادی به رای مردم ندارند و از هم اکنون خود را برای برگزاری انتخاباتی فرمایشی آماده میکنند
فاطمه کروبی در پاسخ به این پرسش گفت:« همانگونه که در جریان هستید آقای کروبی بیش از ۳۰۰ روز است که در حبس خانگی به سر می برند و ایشان به لطف پروردگار و دعای خیر مردم از نظر روحی شاداب و با عزمی راسخ، همچون کوه استوار است و از صمیم دل سلام به یکایک مردم آزاده ایران می رساند. اما در مورد بخش اول سوال شما در خصوص انتخابات آینده مجلس، آقای کروبی دسترسی آزادی به اطلاعات و اخبار مختلف درخصوص انتخابات ندارند و تنها به صداوسیمای "میلی" و نیز به تازگی به دو روزنامه دسترسی دارند. من در دیدار اخیر خود نیز به ایشان اطلاع دادم که برخی نزدیکان و دوستان از تهران و شهرستان ها مراجعه میکنند و نظر جنابعالی را درخصوص شرکت در انتخابات و کاندیداتوری نیروهای اصلاحطلب جویا میشوند؛ که ایشان در پاسخ به این موضوع نکاتی را با من درمیان گذاشتند.»
فاطمه کروبی، نماینده سابق مجلس؛ در ادامه درخصوص دیدگاههایی که مهدی کروبی با ایشان درمیان گذاشته بود گفت:« ایشان به من گفتند "موضعگیریهایی که از دبیر شورای نگهبان و وزیر اطلاعات و برخی دیگر از مسئولان و مخصوصا صدا و سیما شنیدهام حاکی از آن است که به اعتقاد "آنان" دشمنان انقلاب و نظام میخواهند از فرصت انتخابات استفاده کنند و امنیت کشور را برهم زنند! من از این دیدگاهها استنباط کردم که آقایان از تداوم قهر و نارضایتی مردم به خوبی مطلعاند و میخواهند انتخاباتی فرمایشی و دستوری ترتیب دهند و با رد صلاحیت و ابطال برخی حوزهها و پرکردن صندوقهای رای از رایهای بدون صاحب، و سپس برخورد و دستگیری و به وجود آوردن رعب و وحشت و امنیتی کردن کشور، پروژه تکراری انتخابات ۸۸ را بار دیگر پیاده کنند و از کاندیداها بخواند که برای دریافت جواز تایید صلاحیت شورای نگهبان، به تعبیر آنان از "سران فتنه" و گروه خودساخته ی "جریان انحرافی" اعلام برائت کنند. ناگفته نماند که چسباندن گروه منتسب به "جریان انحرافی" توسط حکومت به طیف اصلاحات ، جنبش سبز و مردم معترض، سناریوی نخ نما شده ای در این پروژه است. که البته بنده معتقدم مردم بر ماهیت این اقدامات نمایشی به خوبی واقفند."
چسباندن گروه منتسب به "جریان انحرافی" توسط حکومت به طیف اصلاحات ، جنبش سبز و مردم معترض، سناریوی نخ نما شده ای در این پروژه است
آقای کروبی اینها را به من گفتند و افزودند که "هنوز هیچ اتفاقی نیافتاده آقایان ستاد مبارزه با تخلفات انتخاباتی را با حکم رییس قوه قضائیه تشکیل دادهاند و همه اینها نشان دهنده آن است که آقایان هیچ اعتقادی به رای مردم ندارند و از هم اکنون خود را برای برگزاری انتخاباتی فرمایشی آماده میکنند."
فاطمه کروبی سپس اشاره کرد که آقای کروبی با ذکر این مقدمات در ادامه تاکید کردند:« برای اینکه از این بیشتر آبروی اسلام و روحانیت نرود و مردم و فعالان سیاسی دلسوز نظام، مجددا گرفتار نشوند، بهتر است جمع اندکی که مورد قبول آقایان هستند مانند: علی اکبر ولایتی، محسن رضایی(که در انتخابات ۸۸ نظرات بدیعی داشتند) به سخنگویی حدادعادل و احمد خاتمی(به عنوان حاکم شرع قاطع، که وی، حقیر و آقای موسوی را محارب اعلام کرده بود) ؛ به ریاست احمد جنتی- که عمر او دراز باد- به عنوان شورای عالی انتخابات منصوب شوند و افرادی را به عنوان نماینده ملت انتخاب (منصوب) کنند و تیر آخر را به پیکره جمهوری اسلامی که در سال ۵۸ با رأی قاطع و بی سابقه مردم تصویب و تاسیس شد؛ بزنند تا انشاله مردم در فرصتی مناسب، ارزش های موجود در قانون اساسی سال ۵۸ را، البته با اصلاحاتی که در گذر زمان ضروری مینماید؛ احیا کنند.»
فریاد ابوالفضل قدیانی از اوین؛ جانمان را برای انقلاب نگذاشتیم که امروز بر کشور سلطنت کنند
چکیده :این تکلیف بر افرادی چون من که جوانی خویش بر سر مبارزه با استبداد شاهنشاهی گذاشته و با امید بازستاندن حق جمهور مردم در اداره کشورشان در انقلاب اسلامی شرکت جسته و به شکل گیری نظام جمهوری اسلامی یاری رسانده ایم سنگین تر است. بنابراین امروز که چهره نکبت بار استبداد سلطانی بار دیگر آشکارا در این مملکت رخ نمایی کرده و بر حیات و ممات ساکنان آن حکومت می کند، نمی توان در برابر آن سکوت کرد و دم نیاورد. و از همین بابت است که اینک از زندان اوین این فریاد را بر می آورم...
دو روز پس از اعلام محکومیت تازه ابوالفضل قدیانی، فعال سیاسی و مبارز دوران ستمشاهی به تحمل سه سال حبس دیگر، وی در نامه ای که از زندان اوین به کلمه ارسال کرده، بار دیگر وضعیت موجود کشور را به نقد کشید.
ابوالفضل قدیانی اولین بار در دی ماه ۸۸ بازداشت و به اتهام توهین به رییس دولت به یک سال حبس محکوم شده بود. این مبارز دوران ستمشاهی که ۴ سال در زندان های ساواک شکنجه شده و مقاومت کرده بود، دو ماه پیش در دادگاهی که در شعبهی ۱۵ دادگاه انقلاب برایش تشکیل شده بود، شرکت نکرده و آن را غیر قانونی خوانده بود.
عضو ارشد و دربند سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی با ارئهی لایحه ای گفته بود دادگاه سیاسی باید علنی و با حضور هیئت منصفه باشد، بنابراین دادگاه غیرقانونی و مجری آن مجرم است. این دادگاه چند روز پیش وی را به تحمل سه سال حبس دیگر(به اضافه یکسال حبس قبلی)محکوم کرد.
متن کامل نامه ابوالفضل قدیانی زندانی ۶۶ ساله که توسط یاران گمنام جنبش سبز در زندان اوین در اختیار کلمه قرار گرفته است به این شرح است :
بسم الله الرحمن الرحیم
تلک الدار الاخرة نجعلها للذین لا یریدون علوا فی الارض و لا فسادا و العاقبة للمتقین (سوره قصص آیه ۸۳)
این سرای آخرت از آن کسانی است که در زمین برتری طلبی نمی کنند و سلطه طلب نیستند و در زمین فساد به پا نمی کنند و عاقبت از آن پرهیزگاران است.
این روزها مقارن است با دومین سالگرد عاشورای خونین حسینی جنبش سبز ایران(ششم دی ماه) و نیز اردوکشی خیابانی اصحاب استبداد در روز نهم دی ماه که سراسیمه و بنابر سنتی یزیدی، چندی پس از قلع و قمع آزادی خواهان و حق جویان به دستور مستبد حاکم به خیابان ها آورده شدند تا پا بر خون بنا حق ریخته عاشوراییان گذارده و مداحی اربابشان را کنند.
اما صحنه گردان ناشی این نمایش که البته طبق معمول پیش از هرکس هنرمندانه به کرده خویش می خند و داد سخن در مدح و ثنای آن سر می دهد، این حماسه خویش پردخته را یوم الله نام نهاده و بر آن است که از این غده پوسیده برای عریانی تن پادشاه، قبایی بدوزد و مشروعیت از دست رفته را به بزرگداشت این به اصطلاح یوم الله چاره ای اندیشد. غافل از آنکه حاصل بر هم زدن این ملغمه چیزی جز آن نیست که بوی تعفن تفرعن مشام هر آزاده و وجدان بیداری را بیش از پیش می آزارد و افاقه ای به حال روزگار رو به افول استبداد نمی کند.
از وفور مدح ها فرعون شد
کن ذلیل النفس هونا لاتسد(سوره فرقان، آیه ۶۴)
اگر استبداد امروز ایران آن مقدار حقیر است که قصد کرده سالروز هلهله فریب خوردگان و مزدورانش را بر سر قربانگاه حق جویی و آزادگی رابه روزی همچون هنگامه تاجگذاری شاهان بدل سازد، پس بهتر آنکه او را در جشن نمایشاش یاری داده و به قدر وسع و تکلیف خویش، گوشه ای از سیمای استبداد و استکبار وی را نمایان سازد که مولای متقیان و امیر قافلهی حق فرموده: «ما شککت فی الحق مذاریته: از آن زمان که حق را شناختم در آن گرفتار شک و دودلی نشدم.»
و این تکلیف بر افرادی چون من که جوانی خویش بر سر مبارزه با استبداد شاهنشاهی گذاشته و با امید بازستاندن حق جمهور مردم در اداره کشورشان در انقلاب اسلامی شرکت جسته و به شکل گیری نظام جمهوری اسلامی یاری رسانده ایم سنگین تر است. بنابراین امروز که چهره نکبت بار استبداد سلطانی بار دیگر آشکارا در این مملکت رخ نمایی کرده و بر حیات و ممات ساکنان آن حکومت می کند، نمی توان در برابر آن سکوت کرد و دم نیاورد. و از همین بابت است که اینک از زندان اوین این فریاد را بر می آورم.
باری من و امثال من در راه پیروزی انقلاب جان، مال و آزادی خویش را نگذاشته ایم که سه دهه بعد آقای علی خامنه ای اینگونه بر کشور سلطنت کند.
ملت ما از مشروطه تا انقلاب اسلامی آن همه رنج نکشید تا امروز فردی به نام ولایت فقیه قانون را در تمامی مراتب به بازیچه ای برای اعمال قدرت مطلقه خویش بدل سازد.
خیال مستبد امروز ایران این است که آرای این مردم در تعیین سرنوشت شان-که بی شک جلوه همراهی دست خداوند را باید در آن جست- اکنون برگه های قماری شوم در دست اوست، و حاشا که در برابر این خیال واهی لحظه ای کوتاه بیاییم، که بهفرموده رسول اکرم :«افضل الجهاد کلمه حق عندالسلطان الجائر»
به مانند هر سلطان جائری، زندان، حصر، و خفه کردن هر بانگ مخالفی در صدر سیاست های مملکت داری رهبری قرار گرفته است و از این رو هرکس نگاه چپ به این مقام داشته باشد از یک شهروند عادی یا یک دانشجوی جوان تا صاحب منصبان پیشین نظام و یا حتی مجیز گویان دیروز بارگاه که امروز جریان انحرافی نام گرفته، بایستی طرد شده و زبان شان قطع شود.
البته شاید در نظر ایشان، با قدرت مطلقه ای که در دست دارند حبس مخالفان و نه سلب حیات آنان، حاصل لطف ملوکانه باشد، اما واقعیت آن است که این استبداد از تمام توان و بنیه خود برای سرکوب و بسط خفقان بهره می جوید و از هیچ خشونتی دریغ نمی ورزد، اما آنچه مانعی بر سر راه سرکوب افزون تر است، اولا خوف اوست و ثانیا آگاهی و مقاومت گسترده وسیع مردم در برابر وی است.
به گمان من درصدر جرائم رهبری، اعمال استبداد در کشور است و هر جرم و جنایت دیگری را باید پس از این فقره در شمار آورد، چرا که اگر ایشان مسوولیت جنایاتی همچون شلیک گلوله جنگی در معابر عمومی به شهروندان معترض حاضر در یک راهپیمایی مسالمت آمیز و آنچه از شکنجه و تجاوز بر سر پیر و جوان این مردم در کهریزک و یا سایر بازداشتگاههای پیدا و پنهان امنیتی و انتظامی آورده است، منتسب به فعل ماموران خویش سازد، استبداد جرمی است که او خود مباشرتا مرتکب شده است و به هیچ روی قابل انکار نیست.
قبضه کردن قدرت و قایل شدن حق مطلقهی ابدمدت برای خود در اداره امور مملکت ایران، عملا مقابله با خواست تاریخی ملتی است که لااقل در یکصد و پنجاه سال گذشته، در جهت نفی استبداد و سلطنت مطلقه دمی از پای ننشسته اند، این تقابل نه تنها جرمی نابخشودنی که خیانتی آشکار نیز در حق آرمان ها و منافع ملی است.
البته این جرم وجه گناه آلود دیگری نیز دارد که همانا استبداد به نام دین خداست که به قول علامه نائینی در تنبیهالامه استبداد دینی به مراتب ویرانگرتر از استبداد غیردینی است.
معمول است که مجرمان و گناهکاران را دعوت به عبرت از سرنوشت همقطارانشان کنند، اما چه می توان گفت هنگامی که وقاحت مجرمانه آنچنان شدت می یابد که بزهکار خود در ردیف اول مدعیان قرار می گیرد، و این مثال امروز موضع رهبری است در مواجهه با خزان مستبدان خاورمیانه و بهار دمکراسی در این منطقه.
در حالی که بهار عربی کاملا شبیه جنبش سبز مردم ایران است که علیه دیکتاتوری به پاخاسته اند و فریاد آزادی سر می دهند، مستبدان حاکم بر ایران آن قیام های ملی را به خود نسبت می دهند و به گونه ای تاسف بار داد سخن در مدح آنچه بیداری اسلامی می نامند، سر می نهند. با آنکه شخص رهبری به خوبی می داند که ماهیت حقیقی نهضت فراگیر امروز در خاورمیانه ضد استبدادی است، با این وجود لحظه ای با این پرسش ساده خلوت نمی کند که: چه تفاوتی است میان من و حسنی مبارک، یا سرهنگ قذافی و چرا استبداد در مصر و لیبی نامبارک و مذموم است و در ایران و سوریه ستودنی است؟
مگر نه اینکه در این کشورها نیز مجالس قانونگزاری با برگزرای انتخابات فرمایشی بر سر کار آمدند و منویات رهبر ابدمدت را انشا و صورت بندی قانونی می کردند؟ آیا آن ساقط شدگان همچون ایشان زندان و اسباب سرکوب نداشتند؟ البته پاسخ اظهار من الشمس است: تفاوتی در کار نیست، آسیاب به نوبت!
چند حرف و طمطراق و کار و بار/کار و حال خودبین و شرم دار
چند دعوی و دم باد و بروت/ای ترا خانه چو بیت عنکبوت
خودکامگی ام المفاسد است و این عمده فسادی است که یک کشور را به قهقرا و نگونبختی می کشاند. این که امروز در دوره دولت و مجلس مطلوب و منتخب آقای خامنه ای براساس گزارش دستگاه قضایی منتسب به وی بزرگترین فسادمالی تاریخ رقم می خورد و عملا دولت دست نشانده ایشان در قامت دزدان سرگردنه و همچون مهاجمان مغول و تاتار به غارت بیت المال این ملت مظلوم سرگرم است، علت آن را باید در استبداد مقام رهبری جستجو کرد. اینکه کرامت شهروندان ایرانی در بسیاری از کشورهای خدشه دار می گردد و رفتارهایی به دور از شان این ملت صلح طلب و خوشنام در مبادی ورودی کشورها در برابر اتباع ایرانی صورت می گیرد و اتهام های ناروا به آنها نسبت داده می شود نتیجه چیست؟ جز اینکه در ابتدا حیثیت و ارزش انسانی ایرانیان در کشور خودشان توسط دستگاه حکومتی به هیچ انگاشته می شود.
اینکه امروز تحریم های گسترده و سایه شوم جنگ، اقتصاد این کشور را به سوی اضمحلال برده و ترکتاری سران سپاه مجالی برای کسب و کار و فعالیت اقتصادی آزادانه و مستقل مردم عادی باقی نگذاشته حاصل چیست جز خودکامگی شخص رهبری در عرصه های مختلف حیات سیاسی، اقتصادی و اجتماعی جامعه ایران؟
این تحقیر و خفت ملی که ایران در صحنه بین المللی دچار آن شده است و به عنوان مثال کشتی های ما جرات برافراشتن پرچم ایران را نداشته و هر روز در آبهای بین المللی پرچم عاریتی یکی از کشورهای ذره ای را بالا می برند، دستاورد حکمرانی مستبدانه در ایران است، حال اگر آقای خامنه ای سرخوش از ساخت ناوشکن جنگی به دنبال دزدان دریایی در خلیج عدن است، اینها جز هدر دادن منابع ملی چه منفعتی برای ملتی دارد که حتی حق ندارد بداند درصد بیکاری اش واقعا چقدر است؟ و یا در زیر بار تورم چند درصدی کمر خم می کند؟
رسانه های دروغ پرداز که در واقع خواب گذران بارگاه سلطان اند هر روز به روال ارباب شان از خباثت دشمن می گویند و برای نقض حقوق بشر در اروپا و آمریکا نوحه سرایی می کنند و چماق تحریم و تهدید نظامی را بر سر افکار عمومی می کوبند آیا شجاعت دارند که تنها یکبار حقیقت را رک و پوست کنده به مخالفان خود بگویند که در حال حاضر دشمن اول این آب و خاک شخص رهبری و سیاست های نابخردانه اش است؟
صاحبان قدرت که این روزها پا در تدارک انتخاباتی صوری و نمایشی در جهت اثبات ادعای مشروعیت شان هستید اگر واقعا بر این باورند که رهبرشان محبوب ترین چهره در نزد مردم است و ملت در لیبک به او به سوی صندوق های رای خواهند شتافت برای سنجش این ادعا یکبار هم که شده به حق تضمین شده ملت در اصل ۲۷ قانون اساسی گردن نهند و با آزاد ساختن رهبران شجاع و مقاوم جنبش سبز اعتراضی آقایان موسوی و کروبی بنگرند که چگونه سیل مشتاق میلیونها ایرانی آزادی خواه در خیایان ها جاری شده و فاتحه استبداد را می خوانند. این کمترین خواسته ای است که ما از رهبری داریم که در خطبه های نمازجمعه اش با توسل به ترفندهای گوناگون قصد دارد خود را حاکمی دمکراتیک معرفی کند.
البته از آنجا که رهبر کنونی ایران شجاعت در اختیار قرار دادن چنین فرصتی را به مخالفان خود ندارد باید انتظار آن را داشته باشد که مردم تحت ستم از هر فرصت و روزی برای ابراز مخالفت با او بهره بگیرند: بی گمان همانگونه که انتخابات ریاست جمهوری ۸۸ و حوادث پس از آن تا به امروز به عرصه ای برای بیان این مخالفت بدل شده است، تحریم یکپارچه و فعال انتخابات مجلس نهم که انتخاباتی غیرقانونی است، نیز مجالی خواهد بود برای نشان دادن بی اعتباری و عدم مشروعیت نظام کنونی که نه جمهوری است و نه اسلامی و نیز بی اعتباری عالی ترین مقام آن.
آقای خامنه ای در بخشی از سخنرانی خود در کرمانشاه پرسش هایی را مطح کرد که به جاست در این مجال با صراحت به این سوالات پاسخ داده شود. در این سخنرانی گفته شد: آیا نظام روزی پیر و از کار افتاده خواهد شد؟ آیا راهی برای جلوگیری از فرسودگی وجود دارد؟ و آیا اگر این وضع پیش آمد راه علاجی وجود خواهد داشت؟»
پاسخ من به این پرسش این است:
آری! اعمال استبدادی و خودکامگی از سوی جنابعالی، نظام بر آمده از انقلاب اسلامی را به فرسودگی و آستانه فروپاشی کشانده است، اگر در پی راه و علاج هستید چاره کار در تغییرساختار ریاستی به پارلمانی و یا تغییرات صوری دگر نیست، بلکه علاج کار در این کشور در آن است که جنابعالی از این قدرت دست کشیده، عشق به قدرت را از دل بیرون کنید و از سرراه این ملت مظلوم و جمهوری اسلامی کنار روید.
و در نهایت همگی به یاد داشته باشیم که بر خلاف هر آنچه از قلت ونازکی می شکند ظلم و جور از فربه گی هرچه بیشتر فرو می پاشد.
جهد فرعونی چو بی توفیق بود هرچه او میدوخت آن تفتیق بود
ان ارید الا الاصلاح ما استطعت و ما توفیقی الا بالله علیه توکلت و الیه انیب
ابوالفضل قدیانی
بند ۳۵۰
دیماه ۱۳۹۰
Thursday, December 29, 2011
تیر آخر به پیکر جمهوری اسلامی
Sent to you by Protester via Google Reader:
بیتا موحد
در حالی که جبهه اصلاحات در یک اجماع عمومی، انتخابات پیش رو را فرمایشی و نمایشی دانسته و شرکت در آن را تقویت پایه های استبداد و دهن کجی به خواست مردم می دانند، مهدی کروبی پس از بیش از سیصد روز حبس خانگی در اظهار نظری صریح انتخابات مجلس نهم را "فرمایاشی و دستوری" خواند و آن را "تیر آخر" بر پیکره جمهوری اسلامی دانست.
جمهوری اسلامی در دوازده فروردین ماه ۱۳۵۸ با رای قاطع مردم ایران بدنبال انقلابی باشکوه برای کسب آزادی و استقلال بعنوان حکومت رسمی ایران شناخته شد. دو وجهه ای که از همان ابتدا گروهی را خوش نمی آمد و به ای نحو تلاش می کردند که از میزان رای مردم کاسته و با نخبه گرایی و کیفی کردن آرا نقش مردم را کمرنگ کنند. تلاشهایی که با اظهار نظر صریح بنیانگذار جمهوری اسلامی " میزان رای مردم است" آنان را به بیغوله های خود برد تا بعدها در غیاب او به میدان آیند و ثمره سالها مبارزه مردم ایران و خون شهیدان را در پای امیال و خواسته های قربانی کنند.
نگرانی رهبران جنبش سبز از مرگ جمهوری اسلامی و اصرار آنان برای حفظ نظامی که دو مولفه اساسی " جمهوریت و اسلامیت" را با خود دارد نه یک کلمه کم و نه یک کلمه زیاد، تاکید بر وجه مردمی حکومتی است که مشروعیت خود را مردم می گیرد. حاکمیتی که مردم ولی نعمتانش هستند نه صاحبان زر و زور و تزویر. حاکمیتی که مردم نامحرم نیستند و رای آنان به ارکان حکومت ارزش و اقتدار می دهد و حاکمیت مشروعیت خود را از عوالم قدسی و ماورایی نمی گیرد. حکومتی که نماینده افکار عمومی و خادم مردم است. نه حکومتی که برای مردم خط و نشان می کشد و با سرکوب هر صدای متفاوتی را در گلو خاموش می کند.
پس از انتخابات مهندسی شده ریاست جمهوری ۱۳۸۸ میرحسین موسوی به صراحت عنوان کرده بود آنچه اینان تدارک دیده اند تحمیل یک "زندگی سیاسی جدید" است. زندگی سیاسی که دیگر نه اسلامیت دارد و نه جمهوریت. او هشدار داده بود که دستاورد یک انتخابات مهندسی شده چه کسانی را خشنود می کند "یک دسته آنان که از ابتدای انقلاب در مقابل امام صفآرایی کردند و حکومت اسلامی را همان استبداد صالحان دانستند" همان ها که عرصه بر مردم تنگ کرده اند و " به گمان باطل خود میخواهند مردم را به زور به بهشت ببرند". و دسته دیگری که سه دهه است در بزنگاه این ملت کمین کرده اند تا "با ادعای دفاع از حقوق مردم" دیانت و اسلام را مانع تحقق جمهوریت بدانند و فاتحه دین را بخوانند.
و اینک شیخ در بند هشدار می دهد که انتخابات دوازده اسفند با مقدماتی که برای آن فراهم شده است، تیر آخر بر پیکر این نظام است. نظامی که می خواست الگوی یک نظام ارزشی مبتنی بر دین رحمانی در زمان مرگ ایدئولوژی ها باشد. تلاشی که طی سه سال گذشته برای حفظ این نظام صورت گرفت و می گیرد. فعالان سیاسی و انقلابیونی که به حبس و هجرت رفتند چون می خواستند جمهوری اسلامی بماند نه حکومتی که عده ای بر خلاف نص صریح قانون اساسی به راه انداخته اند. در چنین نظامی که دیگر نه اسلامی است و نه جمهوری بهترین راه برگزاری انتخابات همان پیشنهادی است که مهدی کروبی از زندان خانگی اش داده است. تشکیل شورای عالی انتخابات برای اینکه این تتمه آبروی اسلام و روحانیت حفظ شود. تعبیری که میرحسین موسوی نیز در اعتراض به نحوه برگزاری انتخابات مهندسی شده ریاست جمهوری گفته بود " انتخابات درجه دو انتصابی". انتخاباتی که دیگر مردم نقشی در آن ندارند. این اعضای شورای نگهبان و سرداران سپاه هستند که تشخیص می دهند مردم به چه کسی رای دهند و چه کسانی از صندوق رای بیرون بیاید. صندوق های رای همان نمایشی است که کاریکاتورش را این روزها مردم در همه جا شاهدند. از هر چیزی فقط پوسته ای مانده و محتوای آن از اصل خالی شده و دل به نام ها خوش کرده اند و انتخابات برپا می کنند، برای حضور مردم جشن و پایکوبی می کنند در سیمایی که رنگ ملی ندارد. فردای انتخابات می خواهند همه به خانه هایشان بازگردند تا باز چهار سال دیگر بگذرد و نیاز باشد به نمایش قدرت مردم در پای صندوق های رایی که تجلی اراده مردم نخواهد بود.
برای سبزها حاکمیت مردم بر سرنوشت خویش از جمله اصول خدشه ناپذیر است و انتخابات مناسب ترین شیوه تحقق آن است اما انتخاباتی آزاد، رقابتی، غیرگزینشی و منصفانه که شفافیت و سلامت آن کاملا قابل تضمین باشد*، بی شک مردم با اعمال هر گونه صلاحیت خودسرانه و گزینشی مغایر قانون اساسی مبارزه می کنند و همانگونه شیخ شجاع در پیامش پیش بینی کرده است " مردم در فرصتی مناسب، ارزش های موجود در قانون اساسی سال ۵۸ را، البته با اصلاحاتی که در گذر زمان ضروری مینماید، احیا می کنند."
"فاما الزبد فیذهب جفاء و اما ما ینفع الناس فیمکث فی الارض" اما کف به کناری رود و از بین رود، اما آنچه به مردم سود مىرساند در زمین مىمانَد.
* منشور سبز
Things you can do from here:
- Subscribe to .: سحام نيوز :. using Google Reader
- Get started using Google Reader to easily keep up with all your favorite sites
بستری شدن عیسی سحرخیز با دستبند و پابند در بیمارستان
Sent to you by Protester via Google Reader:
عیسی سحرخیز روزنامهنگار زندانی، طی روزهای اخیر با دستبند و پابند از زندان به بیمارستان منتقل و با همان وضعیت بستری شده است.
به گزارش ندای سبز آزادی، این فعال مطبوعاتی که بیش از ۲۹ ماه است بدون یک روز مرخصی در زندان بسر میبرد، بر اثر اعتصاب غذاهای متعدد و روزه های سیاسی طولانی و نیز فشارها و محدودیتهای گوناگون در زندان، به شدت ضعیف شده است.
بنا بر این گزارش، چهار مامور امنیتی به صورت دائمی در اتاق کوچکی که تخت سحرخیز در آن قرار دارد، مراقب او و روابط اش هستند. قابل توجه است که با وجود ضعف جسمی و بیماری های مختلف سحرخیز، دست و پای او در اغلب ساعات شبانه روز به صورت ضربدری به تخت زنجیر شده است.
ماموران امنیتی سخت گیری شدیدی برای روابط سحرخیز برقرار کرده اند. حتی تماس کادر پژشکی و پیراپزشکی بیمارستان با او نیز دچار تضییقات گوناگون است.
بر اساس این گزارش، سحرخیز نسبت به ماههای گذشته، دچار ضعف و لاغری شدید شده است. او از تغییرات شدید فشار خون رنج می برد. همچنین کمر درد و گردن درد او تا بدان حد است که امکان به جای آوردن نماز در حالت عادی، و خم کردن سر و گردن خود را ندارد.
همچنین گزارش مذکور به نقل از منابع بیمارستانی می افزاید: عدم دسترسی لازم سحرخیز در زندان رجایی شهر به میوه و سبزی، و کمبود ویتامین های مختلف، تاثیرات فیزیولوژیک و جسمی محسوسی بر وی به همراه داشته است. زندانیان زندان رجایی شهر در هفته های گذشته با محدودیت بسیار زیاد برای خوردن میوه و سبزی مواجه بوده اند. شلغم، تنها فرآورده ی صیفی است که آنها از آن بهره مند بوده اند.
همچنین در کبد سحرخیز نیز غده ای مشاهده شده که پزشکان در حال بررسی آن هستند.
از ماه ها قبل، همسر سحرخیز با ارسال نامه به دادستان تهران، خواستار پیگیری معالجات وی در خارج از زندان، به خرج و هزینهی خانواده اش شده بود. این درخواست ظاهرا تا چند روز پیش بی پاسخ مانده؛ و ظاهرا وخامت وضع جسمی سحرخیز که پزشکان بهداری رجایی شهر مکرر به آن گواهی داده بودند، بدان حد رسیده که مقامات قضایی و امنیتی با تعقیب درمان وی در خارج از زندان موافقت کرده اند.
گفتنی است، سحرخیز از جمله انگشت شمار زندانیان حوادث بعد از انتخابات است که همانند مسعود باستانی، از یک روز مرخصی نیز برخوردار نشده است.
عیسی سحرخیز، عضو شورای مرکزی انجمن دفاع از آزادی مطبوعات ایران، مدیر مسئول ماهنامه توقیف شده آفتاب، و مدیرکل مطبوعات داخلی وزارت ارشاد در دوران اصلاحات است. وی نیمه تیرماه ۸۸ و پس از نگارش چند یادداشت انتقادی، حمایت از جنبش سبز، و نقد صریح رهبر جمهوری اسلامی، به شکل غیرقانونی بازداشت شد.
سحرخیز در جریان بازداشت مورد ضرب و شتم ماموران امنیتی قرار گرفت، به شکلی که دندههای او شکست.
او ماهها در انفرادی و شرایط سخت بازداشتگاه های ۲۰۹ و ۲۴۰ محبوس بود و بعدتر به زندان رجایی شهر تبعید شد.
بر اساس گزارش ها، ماموران امنیتی در جریان بدرفتاری با وی، یک شب تا صبح، او و مهدی محمودیان، دیگر زندانی سیاسی و افشاگر بازداشتگاه کهریزک را در هوای سرد و بدون هیچ لباس اضافه، نگاه داشته بودند، که بعدتر، زندانیان زیادی صدای دویدن و نفس زدن و گام های تند سحرخیز را برای ساعات طولانی، از فراز سلول های خود گزارش داده بودند.
این گزارش می افزاید: عوارض آن بدرفتاری، البته دامنگیر محمودیان شد، چرا که ریه وی دچار ضایعات جدی شد و این زندانی سیاسی هم اینک با عوارض گوناگون تنفسی و مغزی ناشی از عدم فعالیت یکی از ریه هایش، در رجایی شهر با بیماری های مختلف و مشکلات و محدودیت های این زندان، در حال ادامه دوران محکومیت خود است.
Things you can do from here:
- Subscribe to سایت خبری تحلیلی کلمه using Google Reader
- Get started using Google Reader to easily keep up with all your favorite sites
برگزاری مراسم دومین دوشنبه اعتراضی، در گرامیداشت شهید سید علی موسوی
Sent to you by Protester via Google Reader:
در پی نامگذاری اولین دوشنبه ماه دی به نام شهید سید علی موسوی، شهید مظلوم عاشورای ۸۸، جمعی از اعضای خانواده های زندانیان سیاسی و گروهی از حامیان جنبش سبز، در گرامیداشت آن شهید و همچنین اعتراض به رفتارهای حاکمیت در تداوم حصر رهبران جنبش و زندانی کردن منتقدین، دومین روزه اعتراضی خود را در کنار یکدیگر افطار کردند.
به گزارش تحول سبز، این مراسم که با قرائت فاتحه برای شادی روح شهید مظلوم عاشورا، سید علی موسوی خامنه، و مروری بر نحوه شهادت ایشان شروع شد، در فضایی معنوی ادامه یافت و حاضرین پس از دعا برای رهایی همه عزیزان دربند ستم، روزه شان را افطار کردند. و سپس پیرامون مشکلات مبتلا به زندانیان سیاسی و خانواده هایشان گفتگو کردند.
گفتنی است دومین دوشنبه اعتراض، به نام شهید عاشورای ۸۸، خواهرزاده میرحسین موسوی، سید علی موسوی نام گذاری شده بود. دوشنبه آذرماه با نام شهید نداآقاسلطان مزین شده بود و اولین دوشنبه بهمن ماه نیز به پیشنهاد مصطفی تاجزاده و حامیان جنبش سبز، به نام شهید سهراب اعرابی، نام گذاری شده است.
مصطفی تاجزاده، زندانی سیاسی و فعال جنبش سبز، پس از یک سال روزه داری اعتراضی خود به مردم پیشنهاد داده بود که دوشنبه های اول هر ماه شمسی را به نام یک شهید جنبش در اعتراض به حصر رهبران جنبش و استمرار ظلم و فشار بر زندانیان سیاسی، روزه بگیرند یا اعتصاب غذای یک روزه داشته باشند و در پایان روز با جمع شدن در کنار یکدیگر پیرامون مسائل روز و مشکلات جامعه بحث و گفتگو کنند.
تاجزاده هم چنین سوالاتی که می تواند این روزها توسط مردم و به ویژه جوانان، دانشجویان، فرهنگیان و اهل اندیشه و نظر مورد بررسی قرار گیرد به شرح زیر مطرح کرده است:
چرا پس از انتشار گزارش دبیرکل آژانس بین الملل انرژی هسته ای علیه ایران، نظام با دعوت از نمایندگان آن سازمان برای بازدید از تأسیسات هسته ای کشورمان و نیز با سفر وزیر اطلاعات ایران به عربستان برای ارائه توضیحات درباره اتهام ترور سفیر آن کشور در آمریکا موافقت کرد. اما تاکنون با سفر نماینده ویژه کمیسیون حقوق بشر سازمان ملل به تهران برای رسیدگی به موارد نقض حقوق بشر مخالفت کرده است؟
چرا در آن دو مورد جناح حاکم قائل به گفتگو با مدعیان است اما از گفت و گو درباره نقض حقوق بشر استقبال نمی کند؟
عضو ارشد جبهه مشارکت و سازمان مجاهدین پیش از این نیز با مطرح نمودن سوالاتی از هموطنان خواسته بود تا برخلاف میل حاکمیت به طرح این سوالات در جامعه بپردازند. سوالات پیشنهادی تاجزاده به شرح زیر بود:
۱- چرا احزاب اسلام گرایی که در انتخابات تونس، مراکش و مصر حائز اکثریت نسبی آرا شدند تاکید کرده اند حقوق اساسی همه رقبا و هم وطنان خود از قبیل انتخابات آزاد ، مطبوعات آزاد، احزاب آزاد، تجمعات آزاد و آزادی سبک زندگی را رعایت می کنند؟
۲- چرا این احزاب اعلام کرده اند حجاب اسلامی را اختیاری خواهند کرد و با وجود مخالفت با رژیم اسراییل خواهان روابط خوب و تداوم همکاری ها با کشورها و دولت های بزرگ می باشند؟
۳- چرا آنان به امتیاز ویژه و حق انحصاری رهبری کشور برای فقها معتقد نیستند و تنها از مشارکت و رقابت آزاد روحانیون مانند دیگر قشرها در عرصه های اجتماعی و سیاسی دفاع می کنند؟
۴- چرا هیچ کدام از این احزاب خواهان تاسیس و استقرار نظام سیاسی به شکل جمهوری اسلامی نشده اند؟
۵- چرا صدا و سیمای میلی درباره دیدگاه ها و مواضع این احزاب درباره مسائل فوق سکوت کرده است؟
Things you can do from here:
- Subscribe to سایت خبری تحلیلی کلمه using Google Reader
- Get started using Google Reader to easily keep up with all your favorite sites
زنان اصلاح طلب: گام نهادن درعرصه انتخابات دهن کجی به اصلاحات است
Sent to you by Protester via Google Reader:
جمعی از زنان اصلاح طلب در بیانیه ای گام نهادن در عرصه ای انتخابات را دهن کجی به اصلاحات و ، عدول از دایره اصلاح طلبی ذکر کردند.
زنان اصلاح طلب دراین بیانیه با تاکید بر اینکه رفتار مسئولان مشارکت در انتخابات را غیر ممکن کرده است گفته اند: خردمندان و اهل تدبیر در این کشور راه حل های سهلی را برای برون رفت از بحران ها و بن بست سیاسی به وجود آمده پیشنهاد کردند که بدان وقعی نهاده نشد و شرایط حداقلی مطرح شده توسط رییس جمهور اصلاحات "سید محمد خاتمی" مورد بی اعتنایی قرار گرفت. این همه، شائبه انتصابات به جای انتخابات را نه تنها برای سیاست ورزان بلکه برای عموم مردم مسجل نمود.
زنان اصلاح همچنین در بخشی از بیانیه ی خود درباره ی انتخابات آتی مجلس آورده اند: یادمان هست روزگاری را که مجلس در رأس امور بود و رأی مردم تعیین کننده بود و تزیینی نبود. یادمان هست روزگاری را که شورای نگهبان برای مراقبت و حراست از آراء مردم پیش بینی شد و هراس از به مخاطره افتادن صحت و سلامت انتخابات که توسط دولت برگزار می شد، موجب تعبیه این نهاد در برابر نظام انتخاباتی گردید.
به گزارش کلمه متن کامل این بیانیه به شرح زیر است:
بسم الله الرحمن الرحیم
میزان رأی ملت است!
یادمان هست روزگاری را که مجلس در رأس امور بود و رأی مردم تعیین کننده بود و تزیینی نبود. یادمان هست روزگاری را که شورای نگهبان برای مراقبت و حراست از آراء مردم پیش بینی شد و هراس از به مخاطره افتادن صحت و سلامت انتخابات که توسط دولت برگزار می شد، موجب تعبیه این نهاد در برابر نظام انتخاباتی گردید.
یادمان هست که زنان لایق و توانمند برای نمایندگی شهروندان ایرانی ترغیب و تشویق به ثبت نام می شدند و به خصوص از دوره اصلاحات، گروه بسیاری از زنان با اعتماد به نفس کامل و با یقین به توان و استعداد لازم برای نمایندگی مردم به این عرصه از مشارکت سیاسی ورود پیدا کردند. و نیز یادمان هست که پس از اقبال گسترده مردم به زنان کاندیدا و انتخاب آنان بویژه در انتخابات شوراهای شهر و روستا که مکانیسم نظارت بر آن متفاوت از انتخابات مجلس است، تیغ تیز رد صلاحیت ها دامان زنان اصلاح طلب را نیز چون مردان گرفت و امکان رقابت را از آنان و مجال انتخاب اصلح و احسن را از شهروندان گرفت.
با این همه اعتقاد به ضرورت مشارکت سیاسی و بهره گیری از هر مجال ممکن برای اصلاحات، مشارکت در انتخابات مجلس را برای زنان چه به عنوان رأی دهنده و چه رأی گیرنده توجیه می کرد. انتخابات ریاست جمهوری دهم اما از آنجا که با مداخله نظامیان، کودتای انتخاباتی را برای کشورمان رقم زد، تصور شرکت در انتخابات بعدی را در شرایط پیش آمده پس از آن (اعم از گستره زندانیان سیاسی، انحلال احزاب اصلاح طلب، توقیف مطبوعات مستقل و اصلاح طلب و از بین بردن کلیه آزادی های مصرح در قانون اساسی و بالاخره حصر رهبران جنبش سبز) غیر ممکن کرد.
خردمندان و اهل تدبیر در این کشور راه حل های سهلی را برای برون رفت از بحران ها و بن بست سیاسی به وجود آمده پیشنهاد کردند که بدان وقعی نهاده نشد و شرایط حداقلی مطرح شده توسط رییس جمهور اصلاحات "سید محمد خاتمی" مورد بی اعتنایی قرار گرفت. این همه، شائبه انتصابات به جای انتخابات را نه تنها برای سیاست ورزان بلکه برای عموم مردم مسجل نمود.
زنان اصلاح طلب توجه به فضای موجود گام نهادن در چنین عرصه ای را دهن کجی به اصلاحات و شرکت در چنین انتخاباتی را در این شرایط ، عدول از دایره اصلاح طلبی می دانند.
خداوند ما را تا آخر این روز عمر از گام نهادن در طریقی که مورد پسند تو و بندگان صالح تو نیست بر حذر دار.
جمعی از زنان اصلاح طلب
۷۷/۱۰/۱۳۹۰
Things you can do from here:
- Subscribe to Iran Green Voice Feed - Persian using Google Reader
- Get started using Google Reader to easily keep up with all your favorite sites
همسر شهید همت: در انتخابات شرکت نمی کنم
Sent to you by Protester via Google Reader:
بدنبال اعلام موضع منتقدان دلسوز کشور درباره انتخابات فرمایشی مجلس نهم، همسر شهید همت نیز اعلام کرد که در این انتخابات شرکت نمی کند.
به گزارش کلمه، وی که طی رویدادهای بعد از انتخابات بارها با خانواده شهیدان سبز و زندانیان سیاسی دیدار کرده و نسبت به سیاستهای جاری معترض است در خصوص عدم شرکت خود در انتخابات، از طریق فیس بوک اعلام کرده است:"چون در انتخابات سال ۸۸ به شعور من توهین شده و بی بصیرت هستم و غیر خودی بعد از ۳۳ سال در انتخابات شر کت نمی کنم."
شهید محمد ابراهیم همت از فرماندهان سپاه بود که در عملیات خیبر به شهادت رسید. همسر این شهید پیشتر در نامه ای به دادستان خواستار آزادی زندانیان سیاسی شده بود.
مهدی همت پسر محمد ابراهیم همت گفته بود که در جریان رویدادهای انتخابات مهندسی شده ریاست جمهوری به همراه مادرش و برادر کوچکش در تظاهرات سکوت شرکت کرده بودند که برادر و مادرش مورد اصابت باتوم قرار می گیرند بطوریکه مجبور می شوند همسر ابراهیم همت را به بیمارستان منتقل کنند.
شعار بسیجی واقعی همت بود و باکری، از جمله شعارهایی است که در تجمعات و تظاهرات سبزها عنوان می شود.
Things you can do from here:
- Subscribe to Iran Green Voice Feed - Persian using Google Reader
- Get started using Google Reader to easily keep up with all your favorite sites
پیام یک زندانی سیاسی به رهبر: از ملت عذرخواهی کن
Sent to you by Protester via Google Reader:
سید احمد میری، از اعضای ستاد انتخابات میرحسین موسوی در مازندران، پیش از بازگشت به زندان پیامی به رهبر جمهوری اسلامی داد و از او خواست بابت اشتباهات خود از ملت عذر خواهی کند تا دوباره صلح و آشتی ملی در کشور برقرار شود.
آقای میری که ساعاتی پیش از بازگشت به زندان با سایت "جرس" گفت و گو کرده، پژوهشگر، مدرس دانشگاه و از جانبازان جنگ هشت ساله است که فرمانداری شهرستانهای بابلسر- رامسر و معاونت استانداری مازندران در دوران اصلاحات را در کارنامه فعالیت های خود دارد. وی نویسنده کتاب "دیباچه ای بر تاریخ استبداد در ایران" است که ده سال پیش با مقدمه دکتر حسین بشیریه توسط انتشارات نگاه معاصر در تهران منتشر شد.
آقای میری که به دوازده ماه حبس محکوم شده، پیش از بازگشت به زندان، خطاب به رهبر جمهوری اسلامی گفت: "می خواهم به رهبری سلام کنم و بگویم، چرا رفیق قدیمی 52 ساله ایی (هاشمی ) که در رئیس جمهور شدن شما و رهبری شما نقش مؤثری داشت، چرا نخست وزیر هشت سال دفاع مقدس و رفیق نجیب، فهیم و فکوری مثل خاتمی و کروبی پاک سرشت و بسیاری از نیروهای پاک و مخلص را قربانی یک انسان بی ریشه، بی اصالت مثل احمدی نژادی کردید؟! میدانم پشیمان هستید، ولی امروز بیا مثل جمال عبدالناصر، رهبر جهان عرب که در جنگ از اسرائیل شکست خورد از ملت عرب صادقانه عذر خواهی کرد و استعفاء داد، اما ملت مصر نپذیرفت و صداقت و سلامت او را دوباره تقدیس و تکریم و موقعیت خود را تثبیت کرد، عذر خواهی کن. همه می دانند شما از حمایت بی دریغ پشیمان هستید، زیرا شاید اختلاس و صدخلاف دیگر از چشمان ملت پنهان باشد اما در چشم شما عیان است. از ملت به خاطر حمایت از احمدی نژاد عذر خواهی کنید تا دوباره صلح و آشتی ملی در کشور برقرار شود. این جریان، جریان مشکوکی است سرمایه کشور را تاراج و به یغما بردند هزینه سنگینی بر کشور تحمیل کردند..."
میری همچنین گفت که: "حکومت راه بی بازگشت را انتخاب کرده است. حکومتی که به کسانی که در راه آن جانباز شدند، رحم نکند، مردم هم به او رحم نخواهند کرد."
وی درباره انتخابات پیش رو گفت: این انتخابات نمایشی و فرمایشی است، عدم حضور مردم جدی است. حتی در روستاها، برخلاف برخی ادعاها این مسئله به چشم می خورد. زیرا دولت احمدی نژاد با اختلاس دست ناپاکش، ضربه سنگینی به طبقه فقیر جامعه زد، فقر، گرانی، بیکاری، بیداد می کند و به علت اینکه امکانی برای بیان خواسته های انباشته شده طبقات اجتماعی وجود ندارد این مطالبات تبدیل به کوه آتشفشان خواهد شد. قطعاً پنج هزار جوانی که بعد از انتخابات به ترکیه رفته و گرفتار شده اند که این ها همه خانواده دارند، بسیاری از جوانان از حقوق اجتماعی محروم شده اند، زندگی بسیاری از جوانان نابود شده و در هیچ جا هم انعکاس نیافته است، اما این مشکلات در انتخابات خود را نشان خواهند داد. زیرا ظلمها شد، در شهرستان ها، بسیاری در غربت، بار سنگین محرومیت ها را تحمل می کنند که قطعا اینها خود را در انتخابات نشان خواهند داد.
Things you can do from here:
- Subscribe to Iran Green Voice Feed - Persian using Google Reader
- Get started using Google Reader to easily keep up with all your favorite sites
انتشار مصاحبه جعلی با البرادعی در خبرگزاری سپاه
Sent to you by Protester via Google Reader:
خبرگزاری فارس، وابسته به سپاه پاسداران به انتشار مصاحبه ای از محمد البرادعی سیاستمدار مصری و رئیس سابق آژانس بین المللی انرژی اتمی پرداخته و ادعا کرده است که آقای البرادعی در گفت و گو با این خبرگزاری شرکت کرده است. اما البرادعی با انتشار بیانیه ای این مصاحبه را تکذیب کرد و جعلی خواند.
محمد البرادعی که نامزد ریاست جمهوری مصر است، امروز در بیانیه ای گفتگو با خبرگزاری فارس ایران را تکذیب و اعلام کرد هر آنچه این رسانه از زبان وی منتشر کرده عاری از صحت و دروغ است.
خبرگزاری فارس روز گذشته مصاحبه ای منتشر و اعلام کرد محمد الرادعی در قاهره به سوالات مختلف خبرنگار فارس درباره اوضاع جاری مصر پاسخ داد.
در این گفتگو اعلام شد البرادعی به شدت از شورای عالی نظامی مصر انتقاد کرده و گفته است :" ما هم اکنون با رژیم فاشیستی روبه رو هستیم ؛ دادگاههای نظامی و قانون حالت فوق العاده همچنان برقرار است و به همین دلیل به نظر میرسد که اگر انقلاب دیگری در کشور روی دهد، انقلابی خشونتآمیز و خشمناک خواهد بود.
خبرگزاری فارس همچنین به نقل از البرادعی اعلام کرد :" شورای عالی نظامی در اتخاذ تصمیماتش به بیراهه میرود و یکی از مهمترین دلایل آن نداشتن مهارت و کارایی در اداره امور کشور است."
به گزارش العربیه، دفتر تبلیغاتی نامزد ریاست جمهوری مصر اما با انتشار بیانیه ای گفته است البرادعی با مشاهده این خبر دستور داد به نام وی بیانیه منتشر شود.
البرادعی از انتشار این خبر کذب اظهار نارضایتی و تاسف کرده است.
از سوی دیگر فتحی مراغی کارشناس سیاسی مصر در گفتگو با روزنامه الشرق الاوسط گفته است "انتشار اخبار کذب در روزنامه های ایران امری معمول است چرا که به گفته وی ايران فاقد قانون مطبوعات است."
مراغی افزود : " رسانه های ایران که زیر نظر آیه الله خامنه ای فعالیت می کنند به دنبال این هستند که بگویند تحولات مصر کار آمریکا است. "
این کارشناس مصری همچنین گفت :" پس از سخنرانی مشهور خامنه ای که "بهار عربی" را تحت تأثیر انقلاب ایران توصیف کرده بود ، این کشور سعی کرد برای نفوذ در مصر دست به کار شود."
Things you can do from here:
- Subscribe to Iran Green Voice Feed - Persian using Google Reader
- Get started using Google Reader to easily keep up with all your favorite sites
Wednesday, December 28, 2011
سه سال حبس دیگر برای ابوالفضل قدیانی به اتهام توهین به رهبری
Sent to you by Protester via Google Reader:
حکم سه سال حبس دیگر برای ابوالفضل قدیانی در حالی صادر شد که این مسن ترین زندانی جنبش سبز در بند ۳۵۰ اوین باید چهارم آذر ماه امسال و پس از تحمل یک سال حبس آزاد می شد.
به گزارش خبرنگار کلمه، عضو ارشد سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی بنا بر این حکم جدید و به اتهام "توهین به رهبری" باید سه سال دیگر در زندان بماند.
این در حالی است که وی، که چندی پیش در سی سی یو بیمارستان ساسان بستری بود، پس از عمل جراحی قلب بدون طی کردن دوران نقاهت از همان بیمارستان به زندان منتقل شده بود.
آقای قدیانی با مشکلات حاد جسمی رو به روست؛ همسر این زندانی سیاسی در همان زمان به کلمه گفته بود که مستأصل شده و نگران است که دستگاه امنیتی بخواهد ماجرای هدی صابر را برای ابوالفضل قدیانی تکرار کند.
ابوالفضل قدیانی اولین بار در دی ماه ۸۸ بازداشت و به اتهام توهین به رییس دولت به یک سال حبس محکوم شده بود.
بر اساس این گزارش در حالی که مسئولان بارها از آزادی بیان و رافت اسلامی سخن گفته اند بار دیگر در مثالی نقض میبینیم که منتقد ۶۶ ساله ی جریان حاکم یک بار به اتهام توهین به رییس جمهوری و بار دیگر به اتهام توهین به رهبری جمعا به ۴ سال حبس محکوم می شود.
این مبارز دوران ستمشاهی که ۴ سال در زندان های ساواک شکنجه شده و مقاومت کرده بود، دو ماه پیش در دادگاهی که در شعبهی ۱۵ دادگاه انقلاب برایش تشکیل شده بود، شرکت نکرده و آن را غیر قانونی خوانده بود.
عضو ارشد و دربند سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی با ارئه ی لایحه ای گفته بود دادگاه سیاسی، عقیدتی باید علنی و با هیئت منصفه باشد، بنابراین دادگاه غیرقانونی و مجری آن مجرم است.
بر اساس این گزارش پس از صدور حکم قاضی در جوای اعتراض وکیل که "چرا وثیقه را قبول نمی کنید" گفته است: باید مشورت کنم.
ابوالفضل قدیانی سال گذشته قبل از بازگشت به زندان در مصاحبه ای به خبرنگار کلمه گفته بود: احمدی نژاد دروغگو، ریاکار، مستبد، قانون گریز و قانون ستیز است و اینها صفات حقیقی اوست. اینها را در دفاعیه ام و در دادگاه گفتم. من به احمدی نژاد فحش ندادم فقط صفات های او را برشمردم و مواردی که من گفتم توهین نبوده انتقاد بوده است.
Things you can do from here:
- Subscribe to سایت خبری تحلیلی کلمه using Google Reader
- Get started using Google Reader to easily keep up with all your favorite sites
کارناوال ۹ دی: استمداد از خودفریبی و تبلیغ درمانی
Sent to you by Protester via Google Reader:
کلمه- سید کاظم قمی:
اگر حوصله یا فرصت خواندن کتاب ارزشمندی مانند «تاریخ بی خردی» را هم نداشته باشیم، یادآوری داستان صعود و سقوط خودکامگانی که خود شاهد آن بوده ایم کافی است تا نمایش بی خردی خودکامگان را به تماشا بنشینیم. سقوط شاه، سقوط صدام، سقوط بن علی، سقوط مبارک، سقوط صالح، و مسیر رو به سقوطی که خودکامگانی دیگر نظیر اسد، با شتاب در آن در حرکت هستند. کارنامة بی خردی خودکامگان بلندبالاتر از آن است که بخواهد در اینجا منعکس شود، و مواد امتحانی و نمرات بی خردان بزرگ (!) هم، تفاوت هایی با یکدیگر دارد. اما یکی از نقاط مشترک همة آنها، اعتیاد آنها به خودفریبی است که تا دم آخر، گریبان شان را رها نمی کند.
منشأ این خودفریبی را باید هم در خصلت روانی خودکامگان جستجو کرد و هم در انتخاب ابزارهایی که برای تداوم قدرت مطلقة خود به کار می بندند. به لحاظ روانی، خودکامگان به تنهایی روزافزون خویش واقفند. ویژگی ذاتی خودکامه این است که هر چه پیش تر می رود، آستانة تحملش برای شنیدن صدایی بجز صدای خودش کم و کمتر می شود. کار به جایی می رسد که دیگر هیچ سخنی که به مزاقش خوش نیاید را برنمی تابد و اگر دوستان دیرینه نقدی بر رفتارش کنند، آنها را به دیدة سوء ظن می نگرد. خودکامه روز به روز تنهاتر می شود و همراهان دلسوز را از خود می راند. پیرامون او جز مجیزگویانی که در به دست آوردن دل او با یکدیگر رقابت می کنند و مراقب هستند اخبار و گزارشاتی بر خلاف میلش نرسد باقی نمی مانند. خودکامه نیاز دارد فریاد بزند تا بر ترس از تنهایی فزاینده ای که او را فراگرفته فائق آید. با نمایان شدن نشانه های سقوط و افول، خودکامه سراسیمه به هر طنابی که بیابد چنگ می زند. ابزار تبلیغات، بویژه با گستردگی آن در دنیای امروز، یکی از این طناب هاست: «تبلیغ درمانی» که اجزای آشنای آن عبارت است از بکارگیری رسانه های انحصاری، مهندسی تجمعات طرفداران و هواداران، ایجاد مناسبت هایی که به دستور حکومت باید در تقویم رسمی ثبت و هر ساله گرامی داشته شود، و «این همانی سازی» با افتخارات تاریخی ملی یا مذهبی.
آنچه مقرر شده به نام «حماسة ۹ دی» در کانون توجه تبلیغات حکومتی قرار گیرد از همین سنخ است. حاکمیت که از امواج روزافزون تظاهرات معترضان سخت در هراس بود، پس از واقعة عاشورای سال ۸۸ تصمیم گرفت حیثیت برباد رفته اش را به هر قیمتی بازگرداند. ابتدا با نشر اخبار دروغین صدا و سیما، تریبون های نمازهای جمعه و جماعات، روزنامه ها و… چنین صحنه سازی نمودند که تظاهر کنندگان و معترضان به کودتای انتخاباتی ورفتارهای سرکوبگرانه وشکنجه وکشتار مردم، به ساحت پاک شهدای کربلا بی احترامی روا داشته اند تا با تمسک به این طریق ناجوانمردانه وسخیف، احساسات مذهبی ودینی مردم وعلمای دین را جریحه دار نموده و آنان را علیه معترضین تحریک و تهیج نمایند. از تشکیلات سرکوب بسیج و سپاه کمک گرفته شد و با استمداد از گردآوری نیرو از سراسر کشور و ایجاد تجمعاتی که به یاری فنون فیلمبرداری و دروغ دستگاه های خبری چندین برابر واقعیت نشان داده شدند و فریاد «وااسلاما» و «واحسینا»، حماسه (!) درست شد. این در حالی بود که بازداشت های گسترده و سرکوب وحشیانه ی بعد از حوادث عاشورا، مجالی برای حضور نیروهای معترض به حکومت باقی نگذاشته بود.
سال گذشته، در اولین سالگرد این حماسه(!)، آنها با تمام قوای باقیمانده خود به میدان آمدند. ده روز بمباران تبلیغاتی صدا و سیمای حکومتی، روزنامه های دولتی، سایت های ارتش سایبری، خطیبان نماز جمعه و منابر وابسته، هرآنچه در توان داشتند بکار گرفتند تا در بزرگداشت آن کوتاهی نکرده باشند و مایة تسلی خاطر حاکمیت خودکامه را فراهم سازند. اما همه بیاد داریم که چگونه مردم از کنار آن همه تلاش، بی تفاوت عبور کردند و فردای پایان آن دهه، کوچکترین اثری از آن باقی نماند. حاکمیت اما دلخوش کرد که سنگ قبر جنبش سبز را نصب کرده و می تواند فارغ از هراس از معترضان، به دغدغه ها و دعواهای خانگی خود مشغول شود. فراخوان ۲۵ بهمن سال ۸۹ اما، نشان داد که جنبش سبز زنده است. در نتیجه، به فرمان بالاترین مرجع تصمیم گیری نظام، رهبران جنبش دستگیر شدند و در زندان خانگی محبوس.
این روزها بار دیگر شاهد تدارک بزرگداشت آن حماسة خودساخته هستیم. رهبری آن را با حماسة صدر اسلام و انقلاب اسلامی مقایسه می کند و از همه می خواهد با جدیت در تثبیت آن به عنوان بزرگترین واقعة زمان زمامداریش تلاش کنند. گفته شد که «همان گونه که درابتدای انقلاب، محرم به کمک این مردم آمد وامام خمینی فرمودند خون برشمشیر پیروز است، درقضایای ۹ دی هم، عاشورا به کمک ملت آمد و حماسه بزرگ و ماندگاری را خلق کرد.» استفاده از این گونه شیبیه سازی های تاریخی البته نخستین بار نیست که انجام می گیرد و مدت هاست که خلق از این قیاس ها در خنده شده اند. گاهی خود را درجایگاه پیامبر (ص) و فرمانده فتح الفتوح دیدن، گاهی خود را علی (ع) دانستن و منتقدان و معترضان را طلحه و زبیر نامیدن و فریاد «این عمار؟» سر دادن، گاهی خود را حسین وار آمادة شهادت نشان دادن، سنت مألوف راهبری این کشتی توفان زده شده است. طبق معمول، ستادها تشکیل می شود و بودجه های کلان برای حمل و نقل طرفداران، اسکان و پذیرایی آنان، چاپ پوسترها و نصب بنرها صرف می گردد. این در حالی است که مردم ایران روز به روز در گرداب فقر و ناداری بیشتر فرو می روند، پروژه های عمرانی به علت کمبود بودجه به تعطیلی کشیده شده اند، ایران از هر زمان دیگر در عرصة سیاست خارجی و حتی در انظار مردم منطقه منزوی تر و مطرودتر شده، و وزیر خارجه از هر فرصتی برای عذرخواهی از اقدامات و اظهارات «افراد غیرمسئول» در نزد قدرت های بزرگ استفاده می نماید. و ای کاش بجای این همه ذلت و خواری و مذاکرات و داد و ستدهای پشت پرده، حکومت برای یکبار هم که شده از مردم خود عذرخواهی کرده و به اشتباهات پرهزینه اش اعتراف می کرد.
سال گذشته، محور بزرگداشت این حماسه(!) تأکید بر «بصیرت» خودی ها و «بی بصیرتی» معترضان بود. هنوز چند ماهی بیش نگذشت که معلوم شد «جریان انحرافی» پدید آمده که بسی از فتنه گران بی بصیرت، خطرناک ترند. اینان همان کسانی بودند که مواضع و دیدگاه هایشان از همه به رهبری نزدیک تر توصیف شده بود و برای حفظ آنان از هیچ کاری فروگذار نشده بود: از حمله به کوی دانشگاه و مجتمع مسکونی سبحان گرفته تا فاجعه کهریزک. بخاطر اینان بود که با مردم معترضی که مسالمت جویانه به دنبال حق از دست رفته شان بودند چنان وحشیانه برخورد شد که با انتشار گزارش ها و تصاویر بخشی از آن، آبروی نظام بر باد رفت. معلوم شد متهمان به بی بصیرتی، بصیرتشان بسیار بیشتر از مدعیان آن بوده است. پرسش این است که شعار محوری امسال حماسه چه خواهد بود.
خودکامگان همه در یک مسیر قدم بر می دارند. هنوز صحنه های رجز خوانی های قذافی در یادمان زنده است. هنوز کارناوال های طرفدارانش را به یاد داریم و هنوز صدا و تصویر التماس های عاجزانه او در آخرین لحظات زندگیش در اذهانمان نقش بسته است. آیا زمان بازگشت حاکمیت به دامان مردم فرا نرسیده است؟ یا ارادة خداوندی اساسا چنین فرصتی را به کسانی که دستشان به خون مظلومان آلوده است نخواهد داد؟
پاسخ این پرسش ها را تاریخ خواهد داد، تاریخی که زمان زیادی تا فرا رسیدنش باقی نمانده است. در این اثنا، ما نیز امسال ۹ دی را گرامی می داریم، چرا که مصادف است با دومین سالروز به خاک سپاری پیکر شهید علی موسوی و دهها شهید دیگر عاشورای سال ۸۸ است.
از همین نویسنده:
سیلی ذلتی که مجلس خود بر گوش خود نواخته بود
قدرت در چهره های مصمم است، نه دهان های گشوده به دشنام
درسی از حوادث منطقه: راه آزادی از آگاهی میگذرد
Things you can do from here:
- Subscribe to سایت خبری تحلیلی کلمه using Google Reader
- Get started using Google Reader to easily keep up with all your favorite sites
Monday, December 26, 2011
محمد خاتمی: قیام های امروز منطقه، انقلابهای عدم توسل به زور است
Sent to you by Protester via Google Reader:
رئیس جمهور سابق ایران طی گفتگویی با نشریه «آیین گفت وگو»، که به مناسبت سالگرد طرح بحث "گفتگوی تمدن ها" در سازمان ملل توسط خاتمی صورت گرفت، به مقوله «گفتوگوی تمدنها» و تحلیل اوضاع منطقه پرداخته است.
متن كامل گفت و گوی محمد خاتمی با آیین گفت وگو؛ چراغ «گفتوگو» در شب "جنگ و خشونت" به شرح زیر است:
به نام خدا
آقای خاتمی، دقیقاً در ده سالگی طرح ایده گفتوگوی تمدنها هستیم؛ از سال ۲۰۰۱ که در مجمع عمومی سازمان ملل متحد این طرح تصویب شد تا امروز. در ایران هم سیام شهریور به عنوان سالروز گفتوگو مطرح شده بود، اگرچه از سال گذشته از تقویمها حذف شد. ده سال فرصت خوبی است تا از زبان شما یک ارزیابی بشنویم که چه به لحاظ نظری و چه به لحاظ عملی و اجرایی، ایده گفتوگوی تمدنها را چگونه ارزیابی میکنید؟ به لحاظ نظری آیا این ایده توانست خودش را به سطح یک نظریه برساند؟ چون هم در ایران و هم در محافل آکادمیک در جهان، خیلی به مسأله امکان و امتناع گفتوگو پرداخته شد. به عنوان راهبرد هم در زمانی گفتوگوی تمدنها مطرح شد که به نظر میآمد در عرصه روابط بینالملل و در حوزه سیاست، نیازی احساس می شد، اما بعدها موجهای ضد گفتوگویی یا غیر گفتوگویی مثل حادثه یازده سپتامبر یا مداخلههای نظامی و برجسته شدن گرایشهای قومی، بنیادگرایانه و نظایر اینها بروز و ظهور کرد.
اجازه دهید مسأله را با تصادف طرح مسأله گفتوگوی تمدنها با دو حاثهای که کاملاً ضد گفتوگوست، از نظر تقویمی شروع کنم. میدانید که روز ۳۱ شهریور، سالروز حمله عراق به ایران و رژیم صدام به جمهوری اسلامی ایران است و روز سیام شهریور، سالروز طرح و تصویب گفتوگوی تمدنها در مجمع عمومی سازمان ملل است. البته نه در یک سال، ولی از نظر تقویمی سی ام و سی و یكم، دو روز پیاپی است. سال گفتوگوی تمدنها ۲۰۰۱ است، یعنی از ۲۰۰۱ به عنوان سال گفتوگوی تمدنها نام برده شد و درست در سال ۲۰۰۱ پرهیاهوترین حادثه تروریستی تاریخ رخ داد: جریان ۱۱ سپتامبر در آمریکا. گرچه اینها به ظاهر ربطی به هم ندارند، ولی در کنار هم قرار گرفتن این دو مسأله باید ما را به تأمل وادارد. در مورد مسأله اول، گرچه جنگ میان دو کشور که هر دو متعلق به یک تمدن هستند، رخ داد، یعنی جنگ تمدنها نبود، ولی اگر کمی عمیقتر بنگریم که چه کسانی از این جنگ خوششان میآمد و به این جنگ دامن زدند و به اصطلاح از کسی که به جمهوری اسلامی حمله کرده بود، جانبداری می کردند، شاید بتوانیم در عمق قضایا چیزی به عنوان جنگ تمدنها را هم در نظر بگیریم. برای اینکه در جمهوری اسلامی ایران، نظامی به نام اسلام تحقق پیدا کرده بود و شعارها هم شعارهای بازگشت به ارزشهای اسلامی و تمدن و فرهنگ اسلامی بود و طبعاً تقابلی از نظر سیاسی میان نظام جمهوری اسلامی ایران با کسانی که نظام غربی و تمدن غربی را نمایندگی میکردند، وجود داشت. حداقل این که پشتیبانان صدام که متعلق به تمدن دیگری بودند و حتی مدعی بودند نماینده آن تمدن هستند و حتی برای خودشان رسالتی برای بسط آن تمدن در دنیا قائل بودند و اینکه تمدنها و قلمروهای دیگر باید در تمدن غالب هضم شود، پشت این قضیه بودند. نمیخواهم بگویم جنگ میان عراق و ایران جنگ تمدنها بود، اما به نحوی برخورد دو تمدن بود.
مسأله دوم خیلی روشنتر و واضحتر است؛ راهکاری که گفتوگوی تمدنها عرضه میدارد، راهکار منطق و گفتوگو، راهکار تفاهم و تکیه بر مشترکات برای حل اختلافات و پیدا کردن راهحلهای مشترک بر اساس نقطهنظرهای مشترک برای مسائل جهانی و مسائل انسانی بود. درست در همان سال، حادثه بزرگ ۱۱ سپتامبر رخ داد؛ ظاهراً جریانی که مسأله را فقط با خشونت میتواند حل کند، متکی بر تعصبات بسیار سخت و انعطافناپذیر و دیدگاه ایدئولوژیک به مسائل و بسته نگاه کردن به امور و نوعی انحصارطلبی در اعتقادها و باورها و توسل به زور، برای حل مشکلات و دستیابی به اهداف، دست به این اقدام زد. ترور یعنی هیچ راهحلی جز راهحل فیزیکی و خشونتبار برای رسیدن به مقاصد در نظر نداشتن. ترور درست در مقابل منطق گفتوگو قرار دارد. اگر علل اصلی گسترش تروریزم در دنیا را در نظر بگیریم، شاید ریشه اصلیاش یا یکی از ریشههای اصلیاش عبارت از این باشد که قدرتهای غالبی وجود دارند که برای رسیدن به مقاصد خود جز با سلطه و تحمیل و توسل به زور کاری نمیکنند؛ البته فریب و زور با هم. در واقعه ۱۱ سپتامبر اگر مُعِداّت و عواملی را که به بسط تروریزم کمک کردند، در نظر بگیریم، عبارتند از اعمال زور در روابط بینالمللی و نیز مقابله با مسائل با توسل به زور. این منطق دقیقاً مقابل منطق گفتوگوست.
هر دوی این مسائل لااقل اهمیت طرح مسأله گفتوگوی تمدنها را نشان می دهد و اینکه بکوشیم به جای زور، منطق حاکم باشد و به جای تکیه بر عوامل متضاد، بر عوامل مشترک تأکید کنیم و از نقطه نظرات مشترک حرکت کنیم. این منطقی بود که در گفتوگوی تمدنها نهفته بود و مورد توجه قرار گرفت. حال اینکه گفتوگو و گفتوگوی تمدنها چقدر میسر است و اصلاً منظور ما از تمدن و فرهنگ چیست و آیا واقعاً تمدنهای مختلف الآن وجود دارند؟ یا فرهنگهایی که متعلق به تمدنهای مختلف هستند، وجود دارند؟ واقعاً آنچه که در دنیا تمدن است، همان تمدن غالبی است که در غرب است و...؟ اینها مسائلی است که در جای خود باید دربارهشان بحث شود. من از این تصادف تاریخی و تقویمی طرح مسأله گفتوگوی تمدنها و تصویب آن با دو حادثهای که سمبل و نماد اعمال خشونت و زور بود، استفاده کردم برای اینكه ذهنها را تا حدودی متوجه کنم که گفتوگوی تمدنها چه میخواست و چه میخواهد و در مقابلش چه چیزی قرار دارد.
یعنی این ایده را مبتنی بر مسائل مبتلابه مطرح کردید؟
نه، این دو حادثهای که عرض کردم، با هم اتفاق نیفتاده بودند. یعنی من فکر نکرده بودم که ۳۱ شهریور روز حمله عراق به ایران است و روز سی شهریور روز تصویب طرح گفتوگوی تمدنهاست. قبل از آن، این مسأله را مطرح کرده بودم. آن هنگام توجهی هم به جنگ میان ایران و عراق نداشتم. جنگ هم تمام شده بود و گذشته بود. زمانی هم كه من مسأله را مطرح کردم، نمیدانستم قرار است حادثه ۱۱ سپتامبر رخ دهد. می خواستم تقابل مفهومی را که در این دو جریان نهفته است، نشان دهم، این که گفتوگوی تمدنها چه میخواست و چه میخواهد و در مقابل گفتوگوی تمدنها ممکن است چه چیزی قرار بگیرد. یازده سپتامبر و جنگ به طور کلی یک طرف قضیه قرار میگیرد و ایدهای که در گفتوگوی تمدنهاست، می خواهد به عنوان جانشین این مسأله در دنیا مطرح شود. با توجه به اینکه ایده جنگ یا عمل جنگ یا اقدام جنگ واقعیتی است که متأسفانه در روابط بینالملل جنبه غالب دارد و گفتوگوی تمدنها و به طور کلی گفتوگو و تفاهم، خیلی تحتالشعاع این جریان قرار دارد، ما خواستیم با طرح مسأله گفتوگو و تکیه بر تفاهم انسانها، نه تضاد انسانها و یافتن جنبههای مشترک، این سؤال را مطرح کنیم که آیا میشود زندگی انسانی بهتری داشت؟
شما خودتان گفتوگوی تمدنها را نظریه می دانید؟
بارها صحبت شده است که گفتوگوی تمدنها نظریه به معنای یک نظریه فلسفی یا نظریه سیاسی به معنی خاص خودش نیست. مکتبهای فلسفه سیاسی و نظریاتی که در آنها هست، کاركرد خودشان را دارند. ما بیشتر آن را به عنوان به اصطلاح یك پارادایم مطرح کردیم؛ به عنوان نمونه مطلوب. به عنوان الگو و سرمشقی که میتواند باشد، به این معنا که در زمان ما و در دوره ما و با نگاه به تاریخ، چگونه سرمشقی برای روابط میان انسانها و جوامع و اقوام مختلف وجود داشته است و آنها از چه سرمشقی پیروی میکردند و از چه راهکاری برای روابط استفاده میکردند؟ من معتقدم حداقل در دوران جدید و بخصوص در قرن بیستم میلادی، پارادایم حاکم، پارادایم جنگ بود؛ حالا چه جنگ سرد و چه جنگ نظامی و چه جنگهای منطقهای و درگیریهای نظامی و انقلابی با رژیمهایی که مقبول نبودند، که به صورت گروههای مسلح و بعد هم به صورت تروریزم در دنیا مطرح شد. آن سوی قضیه هم اشغال، سرکوب و دو جنگ جهانی. پارادایم موجود، یعنی آنچه واقعاً وجود داشت، علیرغم تشکیل جامعه ملل و بعد سازمان ملل متحد، علیرغم تصویب منشور سازمان ملل متحد و طرح منشور حقوق بشر در جوامع انسانی که بیشتر علاقهمند به طرح این پارادایم برای روابط بر اساس حقوق انسانی، احترام انسانها به یکدیگر و نیز تأمین حقوق انسانها و نوعی عدالت و آزادی در جوامع بشری و زمینهسازی برای برخورداری همه افراد و حل مسائل از طریق منطق، عقل، عدل و انصاف بود، هم سازمان ملل با این توجیه تشکیل شد و هم منشور سازمان ملل با این منطق نوشته شد و در درون سازمان ملل، نهادها و سازمانهایی که عمدتاً به امر فرهنگ، گفتوگو، بسط آگاهی و رشد معنوی انسان توجه میکردند، مثل یونسکو و ... پدید آمد، با هدف زدودن عواملی که سبب خشونت و درگیری می شوند، مثل فقر و تبعیض نژادی و ...، علیرغم اینکه از نظر تئوری بخصوص بعد از جنگهای جهانی، بویژه جنگ جهانی دوم این ذهنیت وجود داشت که ما باید این پارادایم و رفتار را تغییر دهیم، گرچه به خاطر غلبه پارادایم زور و قدرت و اینکه «الحق لمن غلب» از ابتدا بوده و اصلاً غلبه، خودش منشأ حق است و مشروعیتبخش اعمال قدرت است، در خود این جریانات هم بر خلاف خواست بشر برای حل مشکلات از طرقی غیر از زور، اما در نهایت زور غلبه کرد. مثل اینکه بالأخره در خود سازمان ملل هم حق وتو تصویب شد. چرا چند کشور فقط به این خاطر كه در جنگ پیروز شدند و قدرت بیشتری دارند، امتیازاتی داشته باشند که دیگران ندارند و بتوانند از نهادها و ابزارهایی که در سازمان ملل برای صلح و گسترش تفاهم وضع شده است، برای اعمال خواستها و منافع خودشان استفاده کنند؟ حالا این نظریه هست یا پروژه یا...، چون خیلی بحث شده که گفتوگوی تمدنها در مقابل چالش تمدنها و برخورد و ستیز تمدنهاست که اتفاقاً چند سال قبل از طرح مسأله گفتوگوی تمدنها مطرح شد، ابتدا به صورت یک مقاله و بعد به صورت امواج گسترده، بحث پیرامون این مسأله که آیا یك نظریه است یا پروژه یا نشاندهنده شکل و نوع پارادایمی است که در آینده خواهد بود که بیشتر به جای برخوردهای سیاسی و نظامی، برخوردهای فرهنگی و تمدنی را مطرح میکند و آن را تقدیر و سرنوشت آینده بشر میداند و بعدها هم با نظریه «پایان تاریخ» تكمیل شد، لااقل از نظر آنها معلوم است که حاصل برخورد تمدنها چه باید باشد. به اصطلاح اینكه یک نظریه توصیفی بود یا یک نظریه تجویزی و در مقابلش گفتوگوی تمدنها مطرح شد، من میخواهم بگویم به جای پرداختن به اینکه به لحاظ فلسفی و نظری گفتوگوی تمدنها بر چه مفاهیمی مبتنی است، هر چند معتقدم پارادایمها بر نظریهها متكی هستند، آنچه مورد نظر من بود، بیشتر توجه به این نكته بود كه اساس رابطه و الگوی رابطهای که در دنیای امروز بخصوص در قرن بیستم، در عمل جا افتاده است، آن پارادایم و الگو و آن سرمشق و معیاری که برای رابطه وجود دارد، امر خطرناکی است. در مقابل آن میتوان معیار، الگو و سرمشقی را مطرح کرد که به نظر ما بسیاری از مشکلات کنونی را حل میکند. انگیزههایی که سبب طرح این نظریه شد، مسائلی از این دست بود. البته نمیخواهم بگویم که این اولین و ابتکاریترین نظریهای بود که مطرح شد. این مسأله به انحاء مختلف، از دیالوگهای افلاطون گرفته تا بحثهای مختلفی که امروز درگرفته ، وجود دارد در خود قرآن «جادلهم بالتی هی احسن» وجود دارد، آدم به قرآن هم که رجوع میکند، احساس میکند در اسلام جنگ واقعاً جنبه دفاعی پیدا میکند. ابتدایی نیست که اسلام از ابتدا جنگ کند و بگوید بروید افراد را بگیرید و بکشید. البته میگوید وقتی با شما جنگ کردند، شما هم جنگ کنید. حتی اگر در ایام حرام باشد، شما باید دست از جنگ بکشید. ولی اگر آنها شما را کشتند، شما هم مقابله به مثل کنید. آن اصل و پارادایمی که به آن اعتقاد دارد، جدال احسن و گفتوگوی احسن با آنها است.
آقای خاتمی، نسبت میان این پارادایم و مسئولیتهای رسمی شما چه بود؟
من این مسأله را در جریان بحثهای انتخاباتی سال ۷۶ به عنوان یك پیشنهاد و یكی از رئوس برنامههای خودم مطرح کردم. طرح مسأله گفتوگوی تمدنها پیش از ریاست جمهوری من بود، اگر به بحثهایی که در زمینه روابط جهانی و در زمینه روابط بینالملل داشتیم، رجوع کنید، سابقه طرح این مسأله در مقابل جنگ تمدنها و برخورد تمدنها را خواهید دید. فکر میکنم ابتدا در داخل کشور، صاحبنظران و نویسندگان و تحلیلگران کم و بیش به این مسأله پرداختند و بعد سعی شد در عرصه جهانی و در تریبونی که صدایش به گوش دیگران هم برسد، مطرح شود و به صورت یك امر جهانی درآید. استقبالی که از این طرح شد، برای من مهم بود. این پیشنهاد از سوی همه قدرتهای رسمی دنیا و همه دولتها مورد تأیید قرار گرفت و نشاندهنده آن بود که در عمق وجدان حتی قدرتها، چه قدرتهای زورگو و چه قدرتهای رنجکشیده، وضع موجود وضع نگرانکنندهای است و آنها هم بدشان نمیآید که وضع دیگری حاكم شود.
پیشنهاد شما در مجمع عمومی سازمان ملل به اتفاق آرا رأی آورد.
بله. حتی شاید کسانی که نسبت به طرحکننده این پیشنهاد نظر مثبتی نداشتند هم به آن رأی دادند؛ به هر حال دولتهایی بودند که چون این پیشنهاد از جانب ایران و جمهوری اسلامی مطرح شده بود، با آن معارضه داشتند و خیلی هم عصبانی بودند که اصلاً چرا مطرح شده، شاید هم دلشان نمیخواست این مسأله به نام یک کشور اسلامی و به نام کسی که متعلق به تمدنی غیر از تمدن غربی است و به نام کسی که یک انقلاب بزرگ در کشورش رخ داده و یک رژیم استبدادی وابسته به غرب را با انقلاب سرنگون کرده، مطرح شود. اما طنین آن چنان دلنواز بود و فضای معنویای که ایجاد کرده بود، آنقدر سنگین بود که حتی كسانی که شاید با طرحکننده و خود طرح همنظر نبودند، نتوانستند در مقابل این موج مقاومت کنند و آنها هم مجبور شدند آن را تأیید کنند. مهمتر آنكه انعکاس این پیشنهاد در افکار عمومی، در درجه اول روشنفکران و اندیشمندان و محافل دانشگاهی و محافل فکری سیاسی و بعد هم در محافل عمومی اجتماعی و بشری خیرهكننده بود. هیچ چیز به اندازه گفتوگوی تمدنها سبب ایجاد نهادهای گفتوگو، ایجاد کرسیهای نظریهپردازی در مورد گفتوگوی تمدنها، برپایی گردهماییها و نشستهای متعدد بینالمللی در شرق و غرب عالم، در جهان اسلام و جهان غرب و جهان مسیحی، در گرایش پایاننامهنویسیهای دانشگاهی در سطوح کارشناسی و تحصیلات تکمیلی، موج ایجاد نکرده است. در همین سایتهای متعلق به گفتوگوی تمدنها، از روی تعداد مؤسساتی که در این زمینه وجود دارند و تعداد کتابها و تزهایی که در این باره نوشته شده و تعداد سمینارهایی که برگزار شده، اگر نگوییم گستردهترین موج را ایجاد کرده، لااقل یکی از موضوعاتی بوده که طی دهههای اخیر توانسته است اینطور موج ایجاد کند. اینکه همه دولتها به نحوی از انحاء اصل را مورد تأیید قرار دادند و مهمتر این که مجامع علمی، مجامع حقوق بشری، مجامع دانشگاهی، مجامع اجتماعی و سیاسی، نهادهای مختلف و بخشهای مختلف جوامع بشری به آن توجه کردند، یک امر شگفتانگیز بود. اما اگر کمی دقت کنیم، شگفتی آن مرتفع می شود؛ چرا بعضی وقتها سخنان و مطالبی شنیده میشوند و بعضی وقتها شنیده نمیشوند؟ نكته این است که جهان و تاریخ، در آن لحظه که این مسأله مطرح شد، تشنه شنیدن این سخن بود و علت آن هم نگرانیها و ناراحتیهایی بود که همه در درون خود احساس میکردند. به همین خاطر گفتوگوی تمدنها فراگیر شد، این نشاندهنده اهمیت شخص طرحکننده نبود. حتی خود طرح هم چندان ابتکاری و ابداعی نبود. مسأله این بود که زمان، زمان طرح مسأله بود. امروز با وجود همه مشکلاتی که ایجاد شده، هنوز گفتوگوی تمدنها در دنیا مطرح است، گرچه متأسفانه در ایران که مبدأ و مرکز طرح مسأله بود، آنطور که باید و شاید پیگیری نشد و از امکاناتی که باید در اختیارش قرار می گرفت و همراهیهای معنوی و مادی که باید می داشت محروم بود و حتی تلاشهایی هم که در این زمینه شد، با نقصها و کمبودها و به اصطلاح ناتوانیهای فراوانی از سوی ما به عنوان پشتوانه کار همراه بود، ولی الآن این مسأله در دنیا به حیات خود ادامه می دهد. خود من در ملاقاتهایی که دارم و در سفرهایی که میروم، شاهدش هستم. در نهادهایی هم که امروز به این نام در دنیا کار میکنند، در دانشگاهها و کرسیها، در سمینارها و مجامع، فکر میکنم شاید از بسط و ظهور و بروز این مسأله کمی كاسته شده باشد، ولی همچنان در عمق اندیشه بشری و عمق تاریخ بشری به جد مطرح است و پیگیری میشود و به نظرم چراغی نیست که خاموش شود. باید تکمیل شود و گستردگی یابد. حتماً میدانید كه به دنبال همین طرح گفتوگوی تمدنها، دو دولت، یکی غربی و یکی شرقی، اسپانیا و ترکیه، مسأله ائتلاف تمدنها را مطرح کردند. گرچه من در بحثهایی که به عنوان یکی از هجده نفری که دبیرکل سازمان ملل معرفی کرده بود، داشتم، گفتم هنوز مسأله گفتوگوی تمدنها به پایان نرسیده و «ائتلاف تمدنها» جای «گفتوگوی تمدنها» را نمی گیرد. تمدنها اول باید بتوانند با هم حرف بزنند و نقاط مشترکشان را پیدا کنند، در عین حال هویتهای تمدنها سر جای خودش است. ائتلاف تمدنها خصوصاً اگر به این معنا باشد كه همه تمدنها در یک تمدن هضم شوند، غیر از آن ایدهای است که در طول این سالها مورد توجه بوده است. یا اینکه فرض کنید تمدنها مسائل خود را به طور کلی کنار بگذارند و روی مسائل خاصی تكیه و مشاركت کنند، این کار دولتها و سیاستهاست، ولی به هر حال امر مبارکی بود و انجام شد. خود این نشان می دهد ایده و پارادایم گفتوگوی تمدنها هنوز مورد توجه است. من معتقدم هنوز هم میتوانیم برای حل بحرانها و مشکلات بشر امروز راهکار مناسبی در دل این مسأله بیابیم.
خود شما در این یازده سال تلاشهایی داشتید که شاید وجه قابل مشاهدهشان، پارادوکسهایشان بود. از یک طرف، از ابتدا خیلی پرهیز داشتید که موضوع سیاسی فهمیده شود، اگرچه همانطور که گفتید، گفتوگوی تمدنها در انتخابات ریاست جمهوری هفتم مطرح شد و پیش از آن در برابر برخورد تمدنهای آقای هانتینگتون فهمیده شد، اصرار داشتید که بگویید در برابر آن مطرح نشده و بخصوص مسأله گفتوگوی فرهنگها و تمدنها فراتر از حوزه سیاست است. از سوی دیگر کوشیدید ابعاد راهبردی آن و راهکارهای عملی در برابر مسائل مبتلابه، چه در جامعه ایران و چه در جامعه جهانی مطرح شود. در واقع دوست داشتید این ایده به عنوان یک مسأله تجملاتی و از سر بیدردی و در حاشیه مطرح نشود. علاوه بر این، خود شما در موضع یک سیاستمدار قرار داشتید و گرچه این بحث در محافل آکادمیک هم مطرح میشد، ولی چنین فهمیده میشد كه از ناحیه کسی طرح شده كه در مقام رییسجمهوری ایران است. به هر حال در این مدت ابعاد نظری آن هم به دلیل اینکه در محافل دانشگاهی و فرهنگی مطرح شد، بازتر شده، مثلاً نسبت خود گفتوگو با فرهنگ و تمدن. به نظر می رسد شما هم در صحبتهای بعد از دوران ریاست جمهوریتان، در محافلی که شرکت داشتید، به اهمیت بیشتر فرهنگ، یعنی امكان بیشتر گفتوگوی بین فرهنگها تا گفتوگو میان تمدنها نزدیک شدید. شاید به خاطر آن كه بارها فرمودید تمدن به دلیل جنبه سختافزارانهاش و به سبب غلبه تمدن جدید، كمتر در صورت گفتوگویی قرار دارد. حال مهم این است كه ذهنیتهای جوامع ما در مواجهه با این مسأله چگونه است؟
مطالبی كه گفتید، مطالب مهم و پر نكتهای بود كه آدم نمی داند به كدامش بپردازد. اشاره کردید که نسبت بین گفتوگوی تمدنها و سیاست چیست؟ یعنی آیا میشود آن را یک امر سیاسی دید؟ در حوزه سیاست میتواند تأثیر یا کاربرد داشته باشد؟ این مسأله مهمی است و یك بحث كافی و وافی می طلبد. دنیای امروز دنیایی سیاستزده است و سیاست هم حول محور قدرت میگردد، بخصوص در دنیای جدید، از زمان ماکیاولی که به اصطلاح مسأله قدرت، حفظ قدرت و بسط قدرت، محور و مدار شد و اخلاق، رفتار، فرهنگ و... باید حول این محور شکل می گرفت، اصلاً عدالت و انسانیت در آن رابطه معنا میشد، حقوق در آن زمینه معنا میشد، مشروعیت هم در آن زمینه معنا میشد. به اعتقاد من، روح سیاست جدید هم تحت تأثیر این تحول ذهنی است که ماکیاولی ایجاد کرد یا آن را بازتاب داد. دنیا، دنیای سیاست است. به عبارت دیگر دنیا، دنیایی است که قدرت در آن اصل است. از زمانی که گفته شد «فیلسوفان گذشته در صدد تفسیر جهان بودند و ما باید در صدد تغییر جهان باشیم» و «علم هم علم تصرف در طبیعت و عالم و... است»، Science به معنای امروزی آن و از دل آن تکنولوژی در آمد و انسان ارباب جدیدی به نام تکنولوژی پیدا کرد، طبیعی است که در حوزه مسائل انسانی، سیاست، اصل میشود و سیاست هم حول محور قدرت میگردد. این دلیل آن است که وقتی در دنیا در مورد هر چیزی بحث میکنیم، می لغزد و میرود به حوزهای که رنگ سیاست میگیرد. دین هم رنگ سیاست میگیرد، هنر هم رنگ سیاست میگیرد، مسائل دیگر هم رنگ سیاست میگیرند. این مسألهای است که باید مورد توجه قرار گیرد. مثلاً فرض کنید در عالم واقع، تکنولوژی که مظهر قدرت بشر است، میداندار میشود. در عرصه سیاست هم به نحوی قدرت، گرچه سعی میشود معنای جدیدی پیدا کند، محور می شود. این است که وقتی در مورد روابط انسانها هم صحبت میکنیم، رابطهای که بیشتر ریشهاش به قدرت باز می گردد، مورد توجه قرار می گیرد و بخصوص وقتی کسی که در عرصه سیاست است، قضیهای را مطرح میکند، چنین تلقی میشود که دارد یک کار سیاسی میکند و یک حرف سیاسی میزند. خیلیها این تلقی را داشتند که چون مسأله ما با آمریکا، مسأله مهم و پیچیدهای بوده، گفتوگوی تمدنها بهانهای است برای اینکه مشکل سیاسی میان ما حل شود، در حالیکه اصلاً چنین معنایی نداشت. اتفاقاً آنچه مورد توجه من بود، این بود که آیا میشود جهان بهتری داشت؟ این جهان بهتر با تغییر دیدگاه به دست می آید، این که فقط به جنبه زور و قدرت نپردازیم و فکر نکنیم. مثلاً عظمت اسلام را تنها به این ندانیم که زورش چقدر است یا قدرت نظامیاش چقدر است؟ یا فقط قدرت غرب را در این نبینیم که چه قدر در صنعت و تکنولوژی و امکانات نظامی پیشرفته است؟ آیا میتوان این چنین به مسائل نگاه کرد؟ من معتقدم که میشود و گفتوگوی تمدنها بیشتر در جستوجوی این بود که به مایهها و پایههایی که در درون تمدنها وجود دارد، بپردازد و بر اساس آن، سیاست تازه و قدرت تازهای را تعریف کند و روابط تازهای را رقم بزند. البته یقیناً گفتوگوی تمدنها نمیتواند به سیاست بیتوجه باشد، ما با معیار گفتوگوی تمدنها میتوانیم سیاستها را نقد کنیم، نه اینكه با معیار گفتوگوی تمدنها سیاستها را توجیه کنیم. این مسأله به سیاست ربط پیدا میکند، منتها من فکر میکنم همان مسأله پارادایمی که مطرح شد، اگر به گفتوگوی تمدنها آن طوری که مورد توجه و نظر ما بود، توجه شود، میتواند آثار خیلی بزرگی هم در سیاست داشته باشد.
از پاسخ شما چنین برمی آید كه ایده گفتوگوی تمدنها، ایده به تاریخ پیوستهای نیست و زنده است. به خاطر اینکه جهان نیازمند گفتوگوست و حالا ممکن است ابعاد دیگر آن هم پیدا شود. الآن بیشتر روی چه چیزهایی تأکید میکنید؟ مثلاً به طور مشخص، شما جامعه ایرانی یا جهان اسلام را مستعد یا مساعد برای گفتوگو میدانید یا خیر؟ اگر خاطرتان باشد در سفری که به مصر داشتید و آقای هیکل، روشنفکران مصری را دعوت کرده بود، در جمع آنها طیف وسیعی بودند، از اخوانالمسلمین تا نویسندگان، چپها، سکولارها و... . ولی نکتهای که برای خود من جالب بود، این بود که در یک مسأله، بین مذهبیهای معتقد و کسانی که پسزمینههای چپ و حتی لیبرالی هم داشتند، اشتراك نظر وجود داشت. هویت دینی و هویت ملی برای هر دو خیلی مهم بود. یعنی مسأله شیعه و سنی برای آنها خیلی اهمیت داشت و نیز مسأله عرب و غیر عرب. آیا اینها موانعی برای گفتوگو هستند؟ یا خود ایده گفتوگو توانسته این زمینه را فراهم کند؟ بخصوص اینکه ما در خاورمیانه و در جهان اسلام با موج دموکراسیخواهی و بیداری مواجه هستیم؛ به نظر می رسد نسبت این موج و خواست سیاسی با بقیه عناصر فرهنگی، اجتماعی و تاریخی را هم باید دید.
با توجه به اوضاع و احوالی که در دنیای اسلام وجود دارد و مسائلی که امروز در دنیا پیش آمده، فرض کنید سیر تاریخی جوامع به سمت استقرار جوامع مدنی، مدنیتر شدن جوامع و... باشد، اینکه بین ما گفتوگو چه قدر میتواند وجود داشته باشد، اینکه ما اگر بخواهیم با دنیا گفتوگو کنیم، چگونه و از کدام راه و با کدام رویکرد، میتوانیم بهتر گفتوگو کنیم و مهمترین مسألهای که گفتید، مسأله نسبت دین یا تمدن با هویت انسانها و اینکه آیا هویت، مانع گفتوگو میشود یا مؤید گفتوگوست، همه اینها مسائل بسیار مهمی هستند. میدانید که فیلسوفانی هم که در رابطه با گفتوگو و امکان و ضرورت گفتوگو و امتناع گفتوگو صحبت کردهاند، روی همه این موضوعات بحث کردهاند. هویت تیغ دو دمی است که اگر بد دیده شود، بالاترین خشونتها و برخوردها و تضادها و دیگر بودنها و دیگر شدنها را مطرح میکند، ولی اگر به صورت درست مطرح شوند، میتوانند باعث همکلامی و نزدیکی به یكدیگر شوند. وقتی شما دایرهای دور شخصیت موجودتان، تاریخیتان، اعتقادی و عاطفیتان میکشید، این میشود هویت و خیلی زود شما قضاوت میکنید که چه کسانی درون این دایره قرار میگیرند و میشوند خودی و چه کسانی بیرون این دایره قرار میگیرند و غیر خودی میشوند. بخصوص اگر نسبت به دایرهای که کشیدید، تعصب هم داشته باشید، خیلی افراد از این دایره خارج میشوند، یعنی «دیگرها» خیلی زیاد میشوند. دیگرهایی که تا شما باشید، آنها باید نباشند یا تسلیم شما باشند یا در درون هویت شما هضم شوند. در تاریخ، خیلی از جنگها و درگیریها و خشونتها ناشی از هویتهای بسته اینچنینی بوده است. از طرف دیگر، انسان بیهویت وجود ندارد. کیست که بتواند بگوید باید هویت را حذف کنیم؟ اصلاً حذف هویت از شخصیت انسان، یعنی انسان را از انسانیت انداختن. اینجا اتفاقاً مسأله گفتوگوی تمدنها می تواند مشکل را حل كند. آیا ما میتوانیم در عین حال که هویت داریم، هویت را بهگونهای مطرح کنیم که به تضاد و تعارض و خشونت و حذف نینجامد؟ و در عین حال که هویتهای مختلفی وجود دارند، این هویتها بتوانند با هم تلائم پیدا کنند؟ اگر به خاطر داشته باشید، سخنرانیای که در دانشگاه سنتاندروز شد، اتفاقاً به همین مسأله اشاره داشت که اگر هویتهای متقاطع را در نظر بگیریم، هویتهای کاملاً بسته جدا از هم، حاصل کار خشونت و درگیری و دفع و حذف است، ولی اگر بتوانیم هویت را طوری تعریف کنیم که در عین حال که همه برای خودشان شخصیتی دارند، متداخل هم باشند، آن وقت وجوه مشترک پیدا میکنند. فکر میکنم در آیه شریفه «خلقناکم من ذکر و انثی و جعلناکم شعوبا و قبایل لتعارفوا»، شعوب و قبایل به رسمیت شناخته شده، اینها مسائلی است که باعث تداوم آگاهی نسبت به یكدیگر و آشنایی بیشتر به یكدیگر میشود، چنانكه «ان اکرمکم عند الله اتقیکم»؛ آنچه ملاک فضیلت است، تقوا و نزدیکتر شدن به خداست. در آن سخنرانی به کلام حضرت علی (ع) به مالک اشتر استناد شد که گفت: «و اشعر قلبک الرحمه للرعیه و المحبه لهم و اللطف بهم لاتکونن علیهم سبعا ضاریاً تغتنم اكلهم فانهم صنفان اما اخ لك فی الدین او نظیر لك فی الخلق». امیرالمؤمنین یک دایره میکشد به نام دین و می گوید شما برادران و خواهران دینی هستید، یک دایره بزرگتر هم می كشد که فراگیرتر از دین است: او نظیر لک فی الخلق. یعنی در عین حال که هویت دینی خودتان را دارید، با آنها که هویت دینی شما را ندارند، یک وجه مشترک متداخلی پیدا میکنید به نام انسانیت. گفتوگوی تمدنها اگر بخواهد تحقق پیدا کند، بر اساس به رسمیت شناختن این هویتهاست. با هویتهای خشن، هویتهای رادیکال، هویتهای متعصب، هویتهایی که تمام حقیقت را در اختیار خودشان می پندارند و موجودیت خودشان را با حذف دیگران مساوی میدانند، نه تنها گفتوگو میسر نیست، بلکه این هویتها و این جریانات جز به خشونت نمیانجامند و نمیاندیشند. ما در دنیای اسلام چنین مسائلی داریم، همچنانكه در دنیای غرب هم داریم، مثل آنچه دو ماه پیش در نروژ رخ داد؛ کسی که با دید نژادپرستانه به مسائل مینگرد و دشمن خودش را صاحبان هویتی که به هویت او وابسته نیستند، میداند و راهکار را حذف میداند، آن هم در یک دنیای متمدن و دموکراتیک؛ نروژ جزو کشورهایی است که در زمینه دموکراسی پیشرفتهای زیادی داشته، اما تعصب آنچنانی به آن جنایت بزرگ منجر میشود که اغلب هم به خاطر تأثیر همان اسلامهراسیهایی است که جناحهای متعصب غربی ایجاد کردند و به آن دامن زدند. ما باید دیدگاه خودمان را تغییر دهیم و سعی کنیم دیگران هم این تغییر را داشته باشند.
در زمینه گفتوگوی تمدنها و مؤثر شدن آن، نكتهای را بگویم بی فایده نیست. گفته شده که دنیای جدید، انسان را از قیمومیت دو جباریت رها کرد؛ یکی جباریت امر قدسی و دیگری، جباریت قدرت سیاسی. در قدرتهای سیاسی قبل از دوران مدرنیته و دموکراسی، جباریتهای سیاسی وجود داشته است. دنیای مدرن انسان را از قید جباریت سیاسی آزاد کرد. در مورد جباریت امر قدسی هم مسأله بیشتر به قرون وسطی برمی گردد و آن اینكه تشخیص امر قدسی را به عهده نهادی كه متولی رسمی دین است، مثل کلیسا یا نهادهای دینی دیگر ميگذارند و همه باید تسلیم آن باشند. اندیشه تا آنجا آزاد است که هیچ گونه خدشهای به آتوریته و مرجعیت و فتوای آن مرکزی که خودش را متولی و متصدی منحصر به فرد امر قدسی میداند، وارد نشود. سیاست و رفتار تا جایی آزاد است که با آن برخورد نداشته باشد. این امر در قرون وسطی بوده، در کشورهای اسلامی البته کمتر و اصلاً قابل قیاس نیست. یعنی آزادیهای فرهنگی و فکری با وجود جباریتهای سیاسی، در گذشته در دنیای اسلام بیشتر بوده تا دنیای غرب. به نظرم اگر ما اصلاحیهای به این مسأله بزنیم، خیلی خوب است. اگر بگوییم که بشر از جباریت امور غیر قدسیِ قدسی شده رها شده است، این رهایی بزرگی است و اتفاقاً مسألهای که در قرون وسطی و در بسیاری از کشورهای ایدئولوژیک وجود داشته، این است که امور غیر قدسیِ قدسی شده بر انسانها تحمیل میشده است. چرا باید بگوییم برداشت فلان نهاد دینی، کلیسا یا هر نهاد دینی دیگر، عین حقیقت مطلق است و هیچ کس با هر تغییری که در جامعه، در سؤالهای انسان، در نیازهای انسان و در اوضاع و احوال انسانی ایجاد میشود، حق ندارد از این امر تجاوز کند؟ اما یک نكته منفی هم هست، این که ما از موضع تمدن دینی صحبت میکنیم، در دنیای مدرن، تنها امور غیر قدسیِ قدسی شده، از صحنه بیرون نرفت، انکار یا حذف یا نادیده گرفتن امور قدسی هم مطرح شد. به نوعی از همه چیز قدسیزدایی شد. در حالی که جهان بدون امر قدسی، جهان بسیار مرده و پرمصیبتی است. به تعبیر قرآن، «و من اعرض عن ذکری فان له معیشه ضنكا» زندگی تنگ، زندگی ناامن، زندگیای که همیشه با دلهره همراه است، در غرب و شرق عالم، فكر نمی كنم هیچ وقت به اندازه این مرحله تاریخی، دلهره برای انسان وجود داشته. اتفاقاً دین، مثلاً دین اسلام و دین مسیحیت به امر قدسی معتقدند. آنچه باعث مصیبت میشود، این است که برداشتهای بشر از دین و انسانهایی که محدودیتهای تاریخی و اجتماعی دارند، این برداشتها مقدس تلقی میشود و به زور بر جامعه تحمیل می شود و جلو اندیشه، فکر و پیشرفت را می گیرد. ما باید بگوییم در عین حال که میخواهیم در درون خودمان گفتوگو کنیم و این فرقهگراییهایی که وجود دارد، مسائل مختلفی که هست، بخصوص ما به عنوان شیعیان، در دورانی که به معصوم دسترسی نداریم، معصومی که به نظر ما حقیقت قدسی را او میداند و می تواند به ما بگوید و بسیاری از مسائل هم همین اموری است که از طریق عقل و فکر بشری به آن رسیدیم و انعطافپذیر میتواند باشد، در عین پایبندی به امور قدسی، در درون خودمان یک نوع انعطاف ایجاد کنیم که بتوانیم با دنیا گفتوگو کنیم، به دنیای مدرن بگوییم این تحولی که در تاریخ شما ایجاد شده، امر بسیار مبارکی است، این که امور غیر قدسی را قدسیزدایی کردید و گفتید که امر، امر بشری است، اما اینکه آمدید و گفتید اصلاً امر قدسی وجود ندارد، یا امر قدسی در دسترس ما قرار نمیگیرد یا ما نمیتوانیم به آن اتصال داشته باشیم، ما به این سخن شما معترضیم و میتوانیم دربارهاش حرف بزنیم.
مسأله دیگر در بحث گفتوگوی میان فرهنگها، نسبت آن با نهادهای بینالمللی و مدنی است. نهادهای بینالمللی از جنس یونسکو یا مجامع و نهادهای منطقهای، به وفور به مسأله گفتوگو پرداختند. در سطوح خرد و ملی هم نهادهای مدنی اهتمام خاصی به این مقوله داشتند. خود من به عنوان یک ناظر که بعضی جاها در خدمت شما بودم، شاهد بودم كه بین طرح گفتوگوی فرهنگها و تمدنها و تأکیدی که شما قبل از انتخابات ۷۶ روی بحث جامعه مدنی داشتید، نسبت وثیقی وجود داشت. یعنی میگویم به میزانی که جامعه نهادمند و مدنی میشود و به اصطلاح جامعه مدنی قویتر میشود، جامعه هم گفتوگوییتر میشود و میتواند بر موانعش غلبه کند. از موضع بازنگری یا موضع انتقادی، اکنون شما خودتان کدام یک از این جنبهها را برای پیشبرد این ایده در اولویت می دانید؟
ببینید، ما در ایران مسائل جامعه مدنی، حقوق انسانی، محدود بودن و مسئول بودن حکومت و قدرت و آزاد بودن اندیشه و رأی مردم و... را مطرح کردیم، اینها در متن انقلاب ما بود و جمهوری اسلامی هم که مطرح شد، مبتنی بر این مسائل بود. امروز هم در دنیای اسلام این مسائل مطرح شده، یعنی خواستهای اولیه، رفع دیکتاتوری، استقرار نظامهای مردمبنیاد، احترام به انسانها، مسئول و محدود و موقت بودن قدرت و امکان جابهجا شدن قدرت بدون توسل به زور و با رأی مردم، مسائلی هستند که امروز مطرح شدهاند. البته انگیزه رفع عقبافتادگیها و رفع تبعیضها و وابستگیها هم هست که روح زمانه ما آن را ایجاب می كند. ما ایرانیان از قبل از مشروطیت به این طرف، اینها را میخواستیم؛ در انقلاب مشروطیت و در جریان نهضت ملی هم همین خواستها مطرح شد، اوجش هم در انقلاب اسلامی بود، اتفاقاً جریانی که ما به آن تعلق داشتیم، این قرائت را از اسلام و جمهوری اسلامی داشت. در دنیا هم معلوم است که مردم در درجه اول دیکتاتوری را نمیخواهند، حقوق مدنی و آزادی میخواهند و پیشرفت و عدالت. من معتقدم که با مسلمانها در درجه اول باید این بحث را بکنیم که ورای اختلافاتی که وجود دارد، ببینیم آیا اسلامی که به آن اعتقاد داریم، این نیاز عصری و تقدیر تاریخی را که خداوند مقرر کرده که در شرق و غرب عالم، انسانها دیگر زیر بار حکومتهای دیکتاتوری نمیروند و میخواهند آزاد باشند، تأیید میکند یا نه؟ بر اساس این مسأله میتوانیم به مشترکاتی برسیم. بنده معتقدم که اولاً اگر اسلام، جاودانه است، نمیتواند نسبت به آن خواست متبلور شده زمان بیتفاوت بماند. اگر انسان عادی، دیکتاتوری و استبداد را نمیخواهد، اسلام حتماً باید مؤید این خواست باشد. به علاوه، معتقدم نوع اسلامی که ما داریم و در انقلاب ما هم حضور داشت، نه تنها با این مسأله ناسازگار نیست، كه خود مؤید این مسأله است. اسلام به آزادی دعوت میکند. اسلام به محدود بودن و مسئول بودن حکومتها دعوت میکند. می توانیم از جوامع اسلامی بپرسیم آیا قرائتی که از اسلام دارید، قرائتی استبدادگرایانه است و چه در عرصه اندیشه و چه در عرصه سیاسی و چه در عرصه فرهنگی، چیزی جز استبداد را قبول نمیکند؟ من معتقدم متأسفانه این دیدگاه در دنیای اسلام وجود دارد. آیا میتوان قرائتی از اسلام داشت که با آزادی انسان، حقوق بشر، انسانهای آزاد و حکومتهای مسئول سازگار باشد؟ فکر میکنم این نقطه ابتدایی مناسبی برای بحث با دنیای اسلام است. خیلیها ممکن است مخالف این مسأله باشند. اما افکار عمومی دنیای اسلام و بخصوص جوانان ما طرفدار این قضیه خواهند بود و زمینه برای گفتوگوهای بیشتر، همکاریهای بیشتر، حتی تشکلهای جهانی اسلام، تشکلهای سیاسی جهانی اسلام، به سوی آزادی و به سوی رهایی و پیشرفت ایجاد خواهد شد. در دنیای غرب هم به نظر من باید واقعاً قرائتهای نژادپرستانه، جنسیگرایانه و اقلیمگرایانهای که از خود تمدن غرب وجود دارد، مورد نقد قرار گیرد. باز معتقدم در دنیای غرب بسیاری هستند که این نگرش را ندارند. این حقیقت بین اذهانی، مسألهای به نام پُستسکولاریزم كه در خود غرب مطرح است، گرایش به امر قدسی و گرایش به دین، بعد از دو قرنی که مورد حمله و تهاجم قرار گرفته بود، دوباره زنده شده است. فرصت مغتنمی است که می توان درباره گفتوگوی تمدنها، جهان اسلام، حوزه فرهنگ تمدن ایرانی- اسلامی و چیزهای دیگر بحث کرد. در عین حال معتقدم باید یک هدف مشترک برای گفتوگو تعیین کنیم و آن مقابله با افراطگرایی و تعصبات بسیار خطرناکی است که در هر آیین، فرهنگ و تمدنی ممکن است وجود داشته باشد. اگر یادتان باشد، ایدهای که بعد از ۱۱ سپتامبر مطرح شد، اما چندان شنیده نشد، این بود كه در مقابل تئوری ائتلاف برای جنگ، مسأله «ائتلاف برای صلح بر پایه عدالت» مطرح شد. این مسألهای است که میتواند در دنیای غرب، در دنیای شرق و در دنیای اسلام باعث نزدیکی دلها به یكدیگر شود. البته به قول شما «برای رسیدن به اهداف بزرگ، باید گامهای کوچک برداشت». حتماً باید بزرگ فکر کرد، هدف را بزرگ گرفت، اما در مرحله عمل ایدهآل نمیشود. اگر یادتان باشد، ما بحثی باز کردیم میان خودمان و متفکران مصری و سمیناری هم در ایران برگزار شد که بنا بود ادامهاش در مصر برگزار شود که حوادث اخیر سبب تأخیر آن جریان شد و البته امیدوارم در آینده برگزار شود. میشود حوزههای مختلفی در خود دنیای اسلام مطرح کرد، بین مذاهب مختلف اسلامی و بین گرایشهای مختلف اسلامی. ما متعلق به یک مذهب هستیم، چرا در عمل باید برای اثبات تشیع به رد غیر آن بپردازیم؟ چرا نگوییم که ما مسلمانان ایرانی، مسلمانان مصری و مسلمانان ترک، تجربههای خاصی از جنبههای ملیت خود که آغشته به مسائل دینی بوده، داشتهایم؟ اتفاقاً در این زمینه نزدیکیهایی وجود دارد و همکاریهای آگاهانه هم وجود داشته. چرا ما نتوانیم روی این مسائل بحث کنیم؟ درباره مشترکاتی که میان فرهنگ مصری و فرهنگ ایرانی به عنوان دو بخش از تمدن بزرگ اسلامی وجود دارد. نباید فكر کنیم که وقتی بحث گفتوگوی تمدنهاست، اولین بحث ما باید بحثهای کلامی باشد؛ چه در حوزه مذهبی، چه در حوزه دینی. خیلی مسائل دیگر هست که اتفاقاً اگر آنها را طرح کنیم، در مسائل کلامی هم میتوانیم به یكدیگر نزدیک شویم. غرض این است که اگر بتوانیم مشترکاتی پیدا کنیم که خیلی هم فراوان هستند، از نقطه مشترکات حرکت کنیم، می توانیم خیلی از اختلافات را حل کنیم. متأسفانه اگر بحث و گفتوگو هم میشود، بیشتر بر اساس اختلافهاست و متأسفانه گفتوگوی تمدنها با مذاکره سیاسی اشتباه میشود. اشتباه می شود. مذاكره بحثی است که اتفاقاً بر سر مصالح و منافع خاصی که کشورها و دولتها با یكدیگر دارند، در میگیرد، مسائل اختلافی است و در جای خودش عیبی هم نداردبحث عقیدتی و فکری و اندیشهای استاتفاقاً حرکت کردن از موضع مشترک است برای این که بتوانیم به راهحلهای مشترک مسائل برسیم. ماهیت آن با مذاکره و مباحثه، به معنای کلامی قضیه، فرق میکند. اگر ما بخواهیم موفق باشیم، ابتدا باید امور مشترک را تعریف کنیم و بر اساس آنها حرکت کنیم. ابتدا باید تصویر خودمان را روی امور مشترک مشخص کنیم و بعد گام به گام برویم، آن وقت راه به شما خواهد گفت که چگونه باید رفت. چگونه رفتن را خود راه برای ما مشخص و معین میکند.
آقای خاتمی، بعد از این فراز و فرودها و گذشت ده سال از طرح این ایده، الآن عرصه گفتوگو را فراختر میبینید یا تنگتر؟
خیلی تنگتر، منتها یک امیدواری وجود دارد. اگرچه بعد از ۱۱ سپتامبر فضا، فضای بسیار سنگینی شد و همین فضای سنگین موجب شد رادیکالیزم در دنیای اسلام نمایش بیشتری داشته باشد و جناحهای محافظهکار، جناحهایی که چندان با مسائل حقوق بشری و مسائل انسانی میانه خوبی نداشتند یا این مسائل مورد توجهشان نبود، مورد توجه قرار بگیرند. چون وقتی خشونت بر جامعه بشری حاکم میشود، خشونت از سوی قدرتهای بزرگ و کسانی که ابزار روابط بینالمللی را در دست دارند، به دنیا پمپاژ میشود، در مقابل آن، خشونتگرایی بیشتر بروز و ظهور پیدا میکند. من فکر میکنم ۱۱ سپتامبر بروز سیاست خشونت در عرصه بینالمللی و پمپاژ آن از سوی ایالات متحده آمریکا بود و جنایتهایی هم که در این زمینه صورت گرفت، منجر به تقویت جریانهای خشونتگرا در درون شد، اما تروریزم کجا از بین رفت؟ امروز حتی خود آمریکا با آن همه قدرتش و «ایساف» با آن همه امکاناتی که در افغانستان پیاده شده، نه تنها القاعده و طالبان را از بین نبرده، بلكه به فکر این افتادهاند که به نوعی با آنها کنار بیایند. گویی این جریانات تقویت شده. در جاهای دیگر، حتی در جاهایی که انتخابات هم صورت میگیرد، گرایشهایی به سوی بستهتر شدن می بینیم. حتی در خود مصر هم فکر میکنم در این سه چهار سال اخیر خشونت و اختناقی که رژیم مبارک تحمیل کرد، شدیدتر شد و البته الحمدلله عکسالعملش از سوی مردم خوب بود. من معتقدم بعد از ۱۱ سپتامبر، بروز و ظهور خشونت و درگیری و تحتالشعاع قرار گرفتن گفتوگو و تفاهم کاملاً محسوس است. اما بر این اعتقادم که از عمق این ظاهر خشونتزدهای که در دنیا هست، باز یک نوع حرکت به سوی آزادی، حرکت به سوی تفاهم و حرکت به سوی نفی خشونت وجود دارد كه خیلی جالب است. آنچه اكنون در دنیای خاورمیانه میبینیم، واقعاً انقلاب است. مصر را میگویم، یمن را میگویم، بحرین را می گویم. البته لیبی هم اولش همین طور بود، ولی الآن متفاوت است، سوریه را میگویم كه سوریه هم کمی متفاوت است. عجیب است که این انقلابها، همه انقلاب کلام است، انقلابهای عدم توسل به زور است، انقلاب روشهای مدنی پیشنهاد کردن است. این مسأله بسیار مهمی است. آن خشونتگراییهای مورد توجه، چه از سوی حکومتهای قدرتمند، چه از سوی جناحها و جریاناتی که فقط به زور و خشونت معتقدند، مردود تلقی شده و این نشان می دهد که زیر پوسته یك خشونت ده یازده ساله، دوباره روشهای مدنی، روشهای مسالمتآمیز و نیز اصل بودن گفتوگو و تفاهم و به یک جمعبندی توافقی رسیدن برای حل مسائل دارد بروز و ظهور پیدا میکند. بنابراین من نسبت به نگاهی که مثلاً سه یا چهار سال پیش داشتم، به آینده خیلی خوشبینتر هستم.
Things you can do from here:
- Subscribe to جنبش راه سبز - همه گزارشها : متن خلاصه using Google Reader
- Get started using Google Reader to easily keep up with all your favorite sites