چرا تونس، توانست و ایران نتوانست؟
استیون هیدمن
پنجشنبه ۷ بهمن ۱۳۸۹ - ۰۲:۱۹ | کد خبر: 59771
در یادداشتی که استیون هیمن از نویسندگان «موسسه صلح آمریکا»، در سایت «ایران پرایمر» منتشر کرده، به تحلیل عوامل پیروزی انقلاب تونس و ناکامی جنبش سبز ایران پرداخته است.
در تونس، کشوری در جنوب سواحل مدیترانه، قیام مردم به سرنگونی دیکتاتور دیرینه این کشور منجر شد؛ سرکوب بیرحمانه تظاهرات توده مردم شکست خورد و مردم این کشور در مدت یک ماه حاکم دیکتاتور مستبد را برکنار کردند.
در ایران قیام مردمی که شش ماه دوام آورد، بیرحمانه سرکوب شد؛ جنبش سبز سال ۲۰۰۹ هرگز به «انقلاب سبز» تبدیل نشد؛ درعوض یک حکومت دیکتاتور مستبد خودکامگی خود را ثابت کرد؛ سرکوب خشونتآمیز مردم توسط حاکمیت با موفقیت انجام شد؛ مخالفان شکست خوردند و حکومت از آن زمان تاکنون قدرت خود را مستحکمتر کرده است.
چهار عامل، دلیل موفقیت تظاهرات مردمی در تونس و شکست تظاهرات مردمی در ایران است.
عامل نخست؛ ارتش تونس از تیراندازی به سوی مردم خودداری کرد. این نافرمانی ارتش، شکاف و ضربه مهلکی را بر ائتلاف حاکم وارد کرد؛ نقش ارتش تا جایی بود که زمینه سقوط زینالعابدین بن علی، رئیسجمهوری را فراهم کرد.
تاریخ نشان داده است که شکست حاکمان دیکتاتور به دلیل شکاف درمیان ائتلاف حاکمیت بوده است همانگونه که انقلاب ۱۹۷۹ ایران علیه خاندان سلطنتی چنین موضوعی را ثابت کرد.
ارتش برای بقای یک حکومت دیکتاتوری نقش حساس و مهمی دارد اما زمانی که اعتبار و انسجام آن یا توانمندی آن برای شکل دادن رویدادهای آینده مطرح است، آنگاه بعید به نظر میرسد که ارتش هزینه سنگین ادامه وفاداری به حکومت را تقبل کند و در این شرایط به احتمال زیاد از حاکمیت نافرمانی خواهد کرد.
ارتش ایران، انگیزه ارتش تونس را نداشت؛ نیروهای نظامی ایران به ویژه سپاه پاسداران، بیشتر در ساختار سیاسی و اقتصادی سرمایهگذاری کردهاند در نتیجه ابزارهای تهران برای سرکوب مردم در تظاهرات منسجم باقی ماند.
از سوی دیگر حضور گسترده نیروهای شبه نظامی بسیج که تحت کنترل سپاه هستند، یک اهرم فشار معتبر را در اختیار تندروهای حاکمیت دینی ایران قرار داد و این اهرم فشار بدون هیچگونه تردیدی علیه تظاهرکنندگان غیرمسلح و صلحجو به کار گرفته شد.
عامل دوم؛ در تونس قدرت اقتصادی و کنترل بر اقتصاد بهطور روزافزونی در دستان خانواده حاکمیت متمرکز شده بود؛ حرص و فساد و زیادهخواهی حتی ازسوی مقامهای محلی موجب شد گروههای اجتماعی که از اقتصاد آزاد تونس بهرهمند شده بودند از دولت رویگردان شوند. نبود حمایت ازسوی این گروههای مهم همزمان با تشدید اعتراضهای مردمی، موجب انزوا و آسیبپذیری بنعلی و خانواده او شد.
در تونس تلاش بنعلی برای قبضه قدرت سیاسی، آسیبپذیری او را تشدید کرد و هیچ مرکز قدرت جایگزینی وجود نداشت تا به او کمک کند یا بقای حکومت را پس از فرار او تضمین کند؛ بنعلی در مدت ۲۳ سال حاکمیت خود ابزارهایی را تضعیف کرده بود که میتوانست به حفظ حکومت او و تکیه بر قدرت کمک کند.
در تهران تقسیم قدرت سیاسی و تصمیمگیری در میان نهادهای گوناگون موجب شده است تا حکومت راحتتر بتواند چالشها را سرکوب کند؛ اندازه و مقیاس اقتصاد ایران نیز موجب شده است تا افراد یا گروهها سختتر بتوانند بر فرصتهای اقتصادی سلطه پیدا کنند و به دلیل همین ویژگیها طیف گستردهتری از گروههای اجتماعی ایران منفعت تضمین شدهای در بقای حاکمیت دارند.
حکومت ایران درعین حال حمایت مردمی قابل توجهی را درمیان بخشهایی از جامعه ایرانی برای خود حفظ کرده است بهویژه طبقه فقیر و حاشیهنشین که همچنان حکومت را منبع فرصتها، اشتغالزایی و مزایای اجتماعی میدانند.
عامل سوم؛ تونس و ایران بافتهای ایدئولوژیکی متفاوتی دارند. امور سیاسی تونس بهطور کاملا مشخص سکولار است؛ دین در نفوذ بخش خصوصی است. اما در سیاست ایران، دین و حکومت با هم آمیخته شده است و این امر به مشروعیت اسلام ربط داده شده است.
در ایران توانایی حکومت برای برچسب زدن به جنبش سبز به عنوان «دشمن انقلاب اسلامی» موجب شد رهبران جنبش با چالش دشواری روبهرو شوند؛ رهبران مخالف مجبور شدند بر وفاداری خود به حکومت صحه بگذارند و خود را به عنوان اصلاحطلبانی معرفی کنند که تنها خواستار تغییرات محدودی هستند.
ازنظر استراتژیک، تصمیم رهبران جنبش سبز درمورد نامیدن این جنبش به عنوان یک «جنبش وفادار» شاید ضروری بوده است اما درخواست از طرفداران برای به خطر انداختن جان خود به نام «اصلاحات میانه» فرمولی نیست که احتمالا بتواند حمایت گسترده مردمی ایجاد کند
این در شرایطی است که حکومت تونس از مدتها پیش، هرگونه گرایش مشخص ایدئولوژیکی را کنار گذاشته بود؛ بنعلی نیز چند روز پیش از برکناری از قدرت در یک سخنرانی مشکلات اجتماعی و اقتصادی را به عنوان عوامل بروز قیام مردم تونس تصدیق کرده بود.
ازسوی دیگر، اهداف مخالفان در تونس مشخص و دور از ابهام بود و آن هم برداشتن بنعلی از قدرت بود و نکته قابل توجه این بود که یک ایدئولوژی صریح مانند سکولار یا اسلامگرایی عامل تظاهرات و قیام مردمی نبود و ایدئولوژی در این میان نقشی نداشت.
نبود انسجام ایدئولوژیکی و سازمانی میان مخالفان حکومت تونس درواقع به نفع آنها عمل کرد؛ بنعلی در مدت تقریبا ربع قرن حکومت خود اسلامگراها و مخالفان را سرکوب کرده بود، در نتیجه معترضان بدون وابستگی به چهرههای شناخته شده موفق شدند و مانعی سر راه آنها قرار نداشت. اما اگر برای مثال مخالفان تونسی تحت نفوذ اسلامگراها بودند ارتش احتمالا از حکومت دفاع میکرد.
بنابراین میتوان گفت آن عامل اثرگذاری که موجب حذف بنعلی از عرصه سیاسی تونس شد و فرصتی را برای معترضان تونسی فراهم کرد، برای معترضان ایرانی فراهم نشد.
عامل چهارم؛ اندازه یک کشور هم در این اختلافها به حساب میآید و میتوان جرقه یک اقدام جمعی را در کشوری مانند تونس آتش زد؛ کشوری که از نظر مساحت کوچک و یکدست است و تنها از سوی یک مرکز بهشدت کنترل میشود اما ایران کشوری بزرگ و دارای تنوع است که چند گروه از نخبگان سیاسی بر آن حکومت میکنند.
برگرفته از: مردمک
--
روز خشم مردم ایران نزدیک است!