Friday, May 20, 2011

به بهانه سخن خاتمي، چند نكته در خلوت خودمان! / بابك داد

به بهانه سخن خاتمي، چند نكته در خلوت خودمان! / بابك داد

جمله مورد بحث آقاي خاتمي اين است:"اگر ظلمی شده است که شده است، همه بیاییم عفو کنیم و به آینده نگاه کنیم و اگر به نظام و رهبری ظلم شده است به نفع آینده از آن چشم پوشی شود و ملت هم از ظلمی که بر او و فرزندانش رفته است می گذرد و آن وقت همه به آینده بهتر رو خواهیم آورد. البته همه بکوشیم برای آینده روی فضای سالم و امن و آزاد و تأمین حقوق مردم همراه و زمینه ساز شویم."/ نقل از وبسايت كلمه

در فيس بوكم مطلبي به اين بهانه نوشتم كه باعث بحث هايي شد و ناگزير شدم چيزهاي ديگري هم بر نوشته اوليه ام اضافه كنم كه براي هر كسي كه سوداي آزادي در سر دارد، شايد به نوعي ريشه يابي علت شكستهاي پياپي ملت ايران در اين زمينه باشد.

اول متن فيس بوك را بخوانيد: منصف باشيم و سخن هر كسي را دقيق بخوانيم و كامل بشنويم و سپس نقد و يا مخالفت كنيم. يادمان باشد فقط قاضي هاي جمهوري اسلامي با استناد «به يك جمله» حكم مرگ و نابودي براي افراد صادر مي كنند! اگر ما نيز چنان باشيم، شبيه همانها مي شويم و هرگز به آزادي نخواهيم رسيد. گام نخست رسيدن به آزادي، تحمل يكديگر و به خصوص تحمل دگرانديشان و درك سخن مخالفان است. من هيچ قضاوت خاصي درباره سخنان امروز آقاي خاتمي نمي كنم. اما توصيه مي كنم هرگز با يك جمله، قضاوت كلي نكنيم و حكم ندهيم. به اين باور رسيده ام در گام اول «مسير آزاديخواهي»، راهي جز درك متقابل و شنيدن و گفتن نداريم. ما بعد از سالها تحمل «بي تحملي هاي حاكمان»، ديگر هرگز براي بيان يك جمله از كوره در نمي رويم و حكم مرگ براي كسي صادر نمي كنيم! اين بزرگترين عبرت ما از اين سالهاي سياه است كه با سركوب انديشه ديگران، چيزي جز يك استبداد ديگر نصيبمان نخواهد شد .

***

هجوم منتقدان و مخالفان اين سخن خاتمي از چند جهت حائز اهميت است. در پاسخ به ايراداتي كه دوستان به خاتمي داشتند برخي از خوانندگان اين متن، همين متن را هم با دقت نخوانده بودند تا بدانند من حمايتي از خاتمي نكرده ام و حمايتم از «رواداري و مدارا در بحث» بوده و هست. طبعا" سخنان آقاي خاتمي را هم نخوانده بودند، چون هجوم و نوع ادبياتشان نشان مي داد اهل دقت نيستند. چه رسد به مدارا!

من زير اين استتوس فيس بوك، توضيحاتي نوشتم كه آنها را به ترتيب انتشارشان اينجا مي آورم. برخي مطالب، در پاسخ به دوستي بوده كه چيزي پرسيده است. مطلب را طوري تنظيم كرده ام كه سئوالها را در قالب جواب متوجه خواهيد شد.

اول: آشتي با نظام؛ هرگز! / هيچكس از سران اين نظام فاسد عذرخواهي و طلب بخشش نمي كند. اين حكومت بايد سرنگون شود و تا تأسيس يك حكومت مردمي و آزاد راه بسياري داريم. به خدا اگر بشود بين ظالم و مظلوم دوستي برقرار كرد. من هيچ كيمياگري نمي شناسم چنين كند. هيچكدام از آزاديخواهان واقعي، ديگر موافق شركت در انتخابات در نظام جمهوري اسلامي نيستند. اصل سخن من «درك دقيق حرفهاست». ما چاره اي جز دفاع از مظلوميت و حقوق ملت خود نداريم. اما نبايد شبيه سركوبگراني عمل كنيم و حرف بزنيم كه دارند سركوبمان مي كنند و بابت يك نوشته و مقاله ما را زنداني و اعدام مي كنند. در قدم اول، بايد سعي كنيم حرف همديگر را بشنويم و با آرامش نقد كنيم.

دوم: هتاكي و فحاشي چرا؟ / مدل حرف زدن نادرست را در بين برخي كامنتها بخوانيم و از آنها بياموزيم اينگونه حرف نزنيم. ما بايد از اين مدل رفتاري زشت و توهين آميز عبرت بگيريم. آنها كه منطق شان دشنام و فحش است، در فضاي آزادي خودبخود طرد مي شوند. ما متانت و درست سخن گفتن را از آنها بياموزيم، كه هدفمند به فحاشي و هتاكي رو آورده اند. قاضي ها و بازجوهاي جمهوري اسلامي، آدمهايي شبيه افرادي از خود ما هستند. من به چند تا از آنها بازجويي پس داده ام. درست مثل برخي از همين دوستان حرف مي زنند. يك جمله ات را مي گيرند، با دفاع از اسلام و ارزشهاي انقلابي (اينجا با دفاع از جنبشي كه برايش هيچ كاري نكرده اند!) تو را مي گيرند زير فحش و ناسزا و شكنجه. بعد به سرعت حكم مي دهند و مي روند. نظام توانسته از ميان ما، آدمهايي بسازد شبيه خودش؛ هتاك، افترا زن، دگم و پرخاشگر»! ما بايد از خود آغاز كنيم وگرنه هرگز، هرگز به آزادي نمي رسيم. بگذاريد آقاي خاتمي آنگونه فكر كند. اصل حرف تحمل است. تحمل خاتمي را هم نتوانيم داشته باشيم، اسير احمدي نژادها و امثال رضايي و قاليباف و لاريجاني مي شويم. سر پيكان نقد، به سوي خود ماست. نه منتقدان خاتمي و نه خود او. اين همه مائيم كه تاب تحمل منتقد و مخالف را نداريم. با اين روشها، هر كدام از ما قاضي بشود، بهتر از «سعيد مرتضوي» نخواهد شد. بگذاريم خاتمي هم بتواند حرف بزند. چرا با دشنامگويي فضا را آنقدر تنگ كنيم كه كسي جرأت بيان نظر نداشته باشد؟ نوشته من نه در تأييد سخنان آقاي خاتمي است و نه در رد آن. صرفا" دعوت به دقت در شنيدن و تجزيه و تحليل درست آن است. وقتي جوّ زده شويم، اولين باخت ما را خودمان براي خودمان رقم زده ايم. آيا دعوت به سنجيده شنيدن، دعوت نابجايي است؟ مي دانيد چقدر از ما قرباني همين نشنيدنها و قضاوتهاي «ميگن كه» و «شنيدم كه» هستيم؟ چرا اين را از فرهنگمان دور نكنيم؟

سوم: بعد از فرونشستن گرد و خاك داوري كنيم! / گاهي ما از علتهاي يك سخن يا رفتار اطلاعي نداريم. روزهاي اول قهر احمدي نژاد يادتان هست؟ هنوز معلوم نبود مصلحي چرا عزل شده؟ بعد تر فهميديم چون مأموران وزارت اطلاعات مكالمات مشائي را شنود كرده اند! بعدتر باز چيزهاي ديگري فهميديم و من الان به شما قول مي دهم هنوز همه چيز را درباره آن موضوع ندانسته ايم.


يا مثلا" وقتي اعترافات تلويزيوني سال 88 پخش مي شد، بسياري ناراحت بوديم كه چرا دو نفر از سياسيون ما تحمل نكردند و چرا همه مثل قهرمانان زنداني، از اعتراف ساختگي مقابل دوربين خودداري نكردند. يادتان هست؟ امروز بعد از دو سال، در نامه مهدي محموديان عزيز از درون زندان مي خوانيم چطور آقاي (...) را مجبور به اعتراف دروغين تلويزيوني كرده بودند. به بهانه ملاقات او با خانواده اش، زنداني را به اتاق شيشه داري برده اند كه او (يكطرفه) مي تواند ببيند همسر يا دخترش در اتاق ديگر نشسته است. بازجو به او مي گويد اگر اعترافات مورد نظر ما را جلوي دوربين نگويي، دو زنداني خطرناك و مجرم عادي سابقه دار را الان و جلوي چشمت به سراغ همسر و دخترت مي فرستيم تا همينجا به آنها تجاوز كنند...! خب زنداني به ناچار جواب مثبت مي دهد و اعترافات تلويزيوني شكل مي گيرد. كافي است لحظه اي به اين فكر كنيم كه ممكن است، اين «رو» كه ما مي بينيم، يك «ابعاد» دوم و سوم و چتي چهارمي هم داشته باشد. اين البته باعث نمي شود آدم از جانب ملت سخن بگويد. ولي يادتان هست همان دو دوست زنداني، تقلب را انكار كردند و خاتمي و موسوي و كروبي را فريب خورده ناميدند و چه و چه؟ آنها هم از قول ملت حرفهايي زدند كه ما بعدها فهميديم چرا مجبور شده اند چنان دروغهايي بگويند؟ ما همه اهالي جنبش سبز، با دلي شكسته از آن اعترافات دروغين، اما «در نهايت» همگي ما و بخصوص خاتمي و موسوي و كروبي به آن دو شخصيت زنداني حق دادند و بخشيدند. چرا؟ چون فضاي جنبش هنوز بر آگاهي و دقت استوار بود و هنوز اينقدر مسموم نشده بوديم كه همه را خائن و وطن فروش و سازشكار لقب بدهيم. حالا هم معتقدم آقاي خاتمي چيزي را از طرف ملت نبخشيده و اصلا" نمي تواند ببخشد. در متن سخنراني اش، او بارها حكومت را به باد انتقادهاي شديد گرفته كه ما آن را ناديده مي گذاريم و يك جمله را براي تخريب او مي پسبيم. جمله اي كه «همه حرفهاي او"» نبوده است. هر چند شايد من هم از آن جمله راضي نباشم اما كمي به ابعاد ديگر هم فكر كنيم.


چهارم: نقش ها در جنبش تعريف مي شوند. / بگذاريم در كنار ما كه با زبان نقد و مخالفت و براندازي با حكومت سخن مي گوييم، خاتمي هم با «زبان خود حكومت» با او سخن بگويد و نقدش كند و سعي كند به عقلانيت مجبورش كند. بگذاريد در تاريخ بنويسند خاتمي، آخرين نفري بود كه با زبان ملايمت با رژيمي خونخوار سخن گفت. اما نگذاريم بنويسند مردم به خاطر همين جمله، خون او را در شيشه كردند! شايد خاتمي به عنوان كسي كه سالهاست اين نظام را مي شناسد، هنوز دليلي دارد كه ما آن را نمي دانيم يا قبول نداريم. اما چرا دوست داريم يك سياستمدار، دقيقا" كلمه به كلمه حرفهايش مطابق با خواسته من باشد؟ كدام هنرمند يا نويسنده اي و سياستمداري را سراغ داريم كه مردم با تمام آثار و كتابها و سخنانش موافق باشند؟ چرا فكر مي كنيم به خاطر دردهايي كه كشيده ايم، سياستمدار خوبي هم شده ايم و چرا مراقب «جنگ رواني» سياست بازها و رسانه هاي حكومتي نيستيم؟ چرا بازي مي خوريم و حرفهاي «كيهان» چرا بايد از گلوي آزار ديده ي من و شما بيرون بيايد؟ كيهان امروز خطاب به خاتمي نوشته «به توبه خائن اعتمادي نداريم»! آيا بايد ما هم خاتمي را خائن بناميم؟ و مگر ما با ميرحسين موسوي هم همين كار را نكرديم؟ مگر با مهدي كروبي جفا نكرديم، در حالي كه هزار بار شجاعتر از بقيه بود؟ چرا كاري مي كنيم كه ديگر هيچكس «جرأت» نكند وارد عرصه شود و حرفي بزند؟ چرا نمي خواهيم باور كنيم آقاي خاتمي دلسوز انقلاب است ولي مي خواهد با «روش خودش» نظام را اصلاح كند؟ من از اصلاح طلبي عبور كرده ام. آقاي كروبي عبور كرده و شما هم از اصلاح طلبي عبور كرده ايد. اما براي بيان اين عبور، نيازي به هتاكي يا هجوم به آنهايي كه اين روش را قبول دارند، نيازي نيست. همانطور كه نيابد به دليل مخالفت با سلطنت طلبان، با آنها هم با زبان دشنام و فحاشي حرف بزنيم. ايران فردا را «رأي ملت» خواهد ساخت. پس عادت كنيم «رأي» را با منطق، با آرامش و با روشهاي مدني بايد به دست آورد نه با هتاكي و تهمت و برچسب زدن.


آيا برخي از كامنتهاي اين مطلب شما را به ياد «سعيد تاجيك» ها و فحاشان انصار حزب الله نمي اندازد؟ منتها اينجا فيس بوك است. فرد هتاك حتي مثل سعيد تاجيك شجاعت ندارد از كار زشتش با نام و عكس خودش دفاع كند. اينجا فرد دشنامگو زير عكس يك شهيد يا پشت اسمي جعلي و عكس يك شخصيت محترم قايم مي شود، ولي مثل «سعيد تاجيك» مي خواهد دهان مخالفانش را «جر بدهد»! با همين ادبيات! گيرم جمهوري اسلامي همين امروز سقوط كرد و مملكت افتاد دست ما و شما! با اين ميزان رواداري و مدارا و تحمل، آيا كشورمان روي آرامش خواهد ديد؟ يا اينكه باز هم مملكت به دست كساني مي افتد كه بر بام يك مدرسه، اعدام و حمام خون راه بيندازند؟ تمام منظور من رفتن به سوي رواداري و شنيدن و تحمل است. مي توانيم بشنويم و بعد قبول نكنيم. اما بدون عصبانيت و فحاشي و داوري سطحي، با دقت بشنويم و بعد نقد كنيم.

پنجم: «ما» چه كرده ايم؟ / من هم مخالفم كسي از جانب مردمي كه هزينه و قرباني و اعدامي و زنداني و تبعيدي داده اند، سخني از آشتي با حكومت خونريز اسلامي بگويد. اما اين فقط شامل آقاي خاتمي نمي شود. شامل دوستاني هم مي شود كه مي آيند و مدعي العموم خون ندا و سهراب هستند. اگر كسي به خاتمي وكالت نداده تا از حانب آنها حرفي بزند(كه وكالتي هم نداده) به هيچكس ديگر هم چنين وكالتي داده نشده است. پس خون بيگناهان را وسيله حساب كشي از همديگر نكنيم. من به عنوان سرپرست خانواده اي كه هنوز از رنج اين آوارگي در عذابند، به جناب خاتمي مي گويم: «من هرگز رهبر فاسد و نظام جور و جنايت را نخواهم بخشيد. چون فقط به خاطر بيان حقايق و ارسال اخبار تقلبي كه خامنه اي در انتخابات كرد، تحت تعقيب قرار گرفتم و مجبور به آوارگي شدم و فرزندانم دو سال از درس عقب افتادند. ساير هزينه ها بماند!» مي توانم از نگاه خودم به ايشان نقد كنم. اما وقتي مي خواهم از خون قربانيان سخني بگويم، ترجيح مي دهم قاتلان و جنايتكاران واقعي را هدف بگيرم. كسي از آشتي با گرگ سخن نخواهد گفت. اگر روزي چنين چيزي شد، من و هزاران مثل من باز هم با تمام قوا به مبارزه با سازش خواهيم رفت. فقط به اصل حرف اين برادرتان توجه كنيد تا باز هم اشتباهات تاريخي مان را تكرار نكنيم: ما به شنيدن و سنجيدن حرفها نياز داريم.


در كودتاي 28 مرداد ظرف يك صبح تا عصر، مردمي كه جو زده از يك «ميگن كه...» شده بودند، شعارشان از «زنده باد مصدق» تبديل شد به «مرده باد مصدق!» خب ما بعد از شصت سال، بياييد ديگر مثل آنها نباشيم. وگرنه هيچ كسي حرأت نخواهد كرد پا به ميدان سياست كشورمان بگذارد و كاري بكند. و كشورمان مثل همين حالا، در دست احمدي نژادها و لاريجاني ها و خامنه اي ها خواهد بود. نگذاريم ديگر فارسي زباناني كه بحثهاي ما را مي خوانند، بگويند «اين مردم، شايسته آزادي و دموكراسي نيستند!» و نخواهيم كه باز هم در تاريخ، برگ سياه ديگري از عصبيت و حوزدگي ما ثبت شود.

با اين رويه كسي جرات نخواهد كرد وارد ميدان پرطعنه و پر مكافات سياست بشود و خانواده و فرزندانش را براي آزادي مني هزينه كند كه هنوز نمي توانم يك جمله مخالف بشنوم. دوستان عزيز. جامعه ما به «نخبه كشي» عادت دارد. از اميركبير تا مصدق تا كروبي. بفرماييد براي آقايان كروبي و موسوي چه كرده ايم؟ آيا آن دو «نذر» كرده بودند قرباني بدهند براي آزادي ما؟! آيا زياده خواهي برخي از ما، باعث نشده هيچكس وارد ميدان نشود؟ ما به راحتي به مخالف سياسي خود، انگ و تهمت و برچسب مي زنيم. مثل سعيد تاجيك به راحتي به مخالف خود، توهين و هتاكي مي كنيم. پشت اسم و عكس فيس بوك پنهان مي شويم و عالم و آدم را به چهار ميخ مي كشيم اما خودمان اهل هزينه دادن نيستيم. و اهل رسيدگي به مشكلات آنهايي كه هزينه داده اند هم نيستيم. در شب اعدام هموطنانمان، چقدر در اين فيس بوك فراخوان آمد كه مقابل اوين تجمع كنيم؟ چند نفر رفتيم؟ خب اگر ما اهل انقلاب يا عمل كردن نيستيم، بگذاريم كساني با روشهاي خودشان در فضاي سياسي كارشان را بكنند. چقدر گفتند موسوي دستگير بشه، ايران قيامت ميشه؟ كجايند؟ چه كسي خواست بر سر خون كسي سازش كند؟ چه كسي اجازه مي دهد وصي و وكيل دم خون اين عزيزان باشد؟ اما بگذاريم حالا كه ما اهل قيامت برپا كردن نيستيم، لااقل با زبان ديگر هم اين حكومت متوجه بن بستهايش بشود. باقي سخنان خاتمي را بخوانيم.


اصلا" به فرض آقاي خاتمي اشتباه كرده و حرف شما هم درست است و او نبايد از طرف ملت سخني بگويد! اما با كروبي و موسوي چه كرديم؟ آنها كه دو سال، يكريز حرف دل ما و شما را زدند و دست آخر كروبي گفت:«اين نظام نه جمهوري است و نه اسلامي!» اين يعني تمام! ما چه كرديم؟ انگار منتظر بوديم آنها به زندان بيفتند تا يك طوري بشود! ديديم كه نشد. نكرديم. نبوديم. نيستيم. آيا درباره كروبي شبيه همين سختگيريهاي اشتباه نكرده ايم؟ خب وقتي گذاشتيم آن رهبر شجاع را ببرند، لياقت ما همين است كه كسي بيايد و با بيان ديگر، از آشتي ملي صحبت كند! اين اشتباه از خاتمي نيست، از ماست. وگرنه طرز فكر آقاي خاتمي، همواره بر مسالمت جويي و آشتي طلبي بوده است. هشت سال كارنامه در اين باره دارد. اين اشتباه ماست كه اگر اهل جنبش و انقلابيم، مراقب رهبر انقلابي و سران جنبش مان باشيم كه آنها را ندزدند و زنداني نكنند. وقتي ما خودمان اشتباه و غفلت و كم كاري مي كنيم، نبايد از اشتباهات ديگران چنين كوهي بسازيم و هتاكي و فحاشي را شروع كنيم.

بيشتر از دو هفته منزل مهدي كروبي را با خاك يكسان كردند و به توپ بستند، چندتايمان بلند شديم برويم و از شيخ دفاع كنيم و مقاومت كنيم؟ ما «مردن» را خوب مي دانيم، اما فقط براي همسايه! ما «شجاعت كروبي» را تحسين مي كنيم، اما فكر نمي كنيم هزينه شجاعت، بسيار بالاست. احمد زيد آبادي عزيز در پيامي از همسر و فرزندانش تقدير جالبي كرده است. او گفته شما خانواده ام سالها با «سندروم ترس از زنگ خانه!» زندگي كرديد و با من مانديد. دوستان عزيزي كه يكبار پايشان به زندان و اطلاعات و سپاه باز شده مي فهمند معناي «سندروم زنگ خانه» چيست! معناي ترس از زنگ تلفن بي موقع يعني چه! هراس از تلفن ناشناس يعني چه! اگر اين چيزها را تجربه نكرده ايم، اگر نمي دانيم اين هراسها با يك خانواده چه مي كند، درباره ديگران ساده قضاوت نكنيم. قضاوت نكنيم وقتي كاري نكرده ايم براي مردي كه خانواده اش را بابت حق طلبي و آزادي يك ملت قمار كرده است. آيا مي دانيم آقاي كروبي در اين سه ماه حبس چه مي كشد؟ و فرزندان و نوه ها و خاندانش چه مي كشند؟ آيا خبر داريم بر سر ميرحسين موسوي چه آمده؟ آيا از دختران موسوي و رهنورد خبري مي گيريم؟ آنها در ماتم پدر بزرگشان، نياز به حضور مادر و پدرشان داشتند كه به خاطر «آزادي ما» به حبس خانگي رفته اند. آيا ما از هزاران زنداني ناشناس و سرشناس خبري مي گيريم؟ آيا مي دانيم خانواده اعدامي ها چه مي كشند؟ آيا نشان داده ايم كه قدر آزادي بعد از اين مكافات را مي دانيم؟ لازم نيست همه ما قرباني و هزينه بدهيم، اما بايد قدر هزينه هاي فراواني را كه ديگران براي آزاديخواهي داده اند بدانيم و بايد نشان بدهيم «شايستگي آزادي» را داريم.


ششم: شايستگي آزادي! / ما شايسته آزادي نيستيم اگر هنوز يك ديكتاتور شخصي در قلبمان حاكم باشد و اگر زبان فحاش امثال «سعيد تاجيك» بر بيان و فكر ما حكومت كند. شايسته آزادي نيستيم اگر خودمان پر از اشتباه و غفلتيم، و از اشتباه و غفلت همديگر نمي گذريم. شايسته آزادي نيستيم اگر بنشينيم تا آن را به ما بدهند. اگر بنشينيم تا رهبران جنبش مان را بربايند. ما شايسته آزادي نيستيم اگر بر اين فضاي مسموم غلبه نكنيم. يكدل نشويم و با اتحاد به سوي دشمن اصلي، نشانه گيري نكنيم. ما شايسته آزادي نيستيم اگر خودمان آزادانديش و اهل مدارا و منطق نباشيم. ما با اين خلق و خوي استبداد زده، حتي وقتي به اين كشورهاي آزاد مي آئيم، باز هم به «آزادي» نمي رسيم. زيرا هنوز هم همان ديكتاتورهاي كوچكي هستيم كه تحمل يكديگر را ندارند و نمي توانند براي ايران، زير يك سقف گرد هم بيايند و با همديگر فقط سخن بگويند. در صورتي كه آزادي، قدم به قدم به دست مي آيد و قدم اولش، شنيدن سخن دگرانديشان و مخالفان است. بزرگترين جمعيت تبعيدي را در جهان، ايرانيان تشكيل مي دهند. اما حدود پنج ميليون مهاجر و تبعيدي، هنوز نتوانسته اند آزادي بياموزند و براي ايران چاره انديشي كنند. آنها هم كه داخل هستند، مثل ما هستند. ما بايد تغيير را از خودمان شروع كنيم. نكرده ايم. بايد بكنيم. وقت تنگ است.

در پايان تأكيد مي كنم جناب آقاي خاتمي خود بايد از گفتارشان دفاع كنند. اين بحثها به بهانه مطلبي بود كه در فيس بوك نوشتم و اصل آن بر تحمل شنيدن نظرات مخالفان بود. وگرنه بر اساس مقالات متعددم، من در دسته بنديهاي سياسي اگرچه مستقل هستم، اما جزو منتقدان سياسي (نه شخصيتي) جناب آقاي خاتمي قرار مي گيرم و از سال 1384 معتقدم فردي مانند مهدي كروبي و ميرحسين موسوي، براي به زانو درآوردن اين حكومت فرعوني بهترين گرينه ها هستند. الان كه ديگر گزينه اي جز «تغيير نظام» در ذهنم نيست. اگرچه اميدوارم قبل از آن، خودمان بتوانيم «تغيير» كنيم. ياحق!

پي نوشت: اين بحث در فيس بوك عمومي ام هنوز در جريان است.

--
بیست و پنجم اردی بهشت؛ روز اعتراض سراسری دانشجویان
همگی مهیای خرداد پر حادثه شویم

سبز مي مانيم، تا هميشه