نامه عضو سابق اداره اطلاعات سپاه به محمد نوری زاد
یکی از پاسداران سپاه پاسداران در نامه ای به محمد نوری زادضمن بیان نظرات خود در خصوص نامه های ایشان به رهبری و تاثیر آن در میان برخی همرزمانش اظهار داشته است که: نامه های اعتراضیتان به آقای خامنه ای انقلابی در میان طیف مذهبی جامعه و به نوعی هم فکرهای شما به عنوان فردی که روزگاری موافق جریانی به نام ولی فقیه و منتقد عملکرد جریان اصلاح طلب در جامعه بود و امروز به عملکرد اشتباه آنان انتقاد دارد کرده است.این یک جمله تان " بقای این نظام اگر با کشتن بیگناهان میسر است، من شخصا این بقا را نمیخواهم " تحولی شگرف در دل هم فکران سابق شما ایجاد نموده است که در گفتگو با آنها این را به نیکی میشود دریافت.
وی همچنین ضمن یاد آوری سخن شهید باکری در خصوص چند دسته شدن رزمندگان بعد از جنگ که در وصیت نامه این شهید آمده است خطاب به محمد نوری زاد چنین بیان داشته است که: شما به حق جزء دسته سومی قرار گرفتید که شهید بزگوار حمید باکری در وصیت نامه اش نوشت « دعا کنید که خداوند شهادت را نصیب شما کند، در غیر این صورت زمانی فرا میرسد که جنگ تمام میشود و رزمندگان امروز سه دسته میشوند: یک: دستهای که به مخالفت با گذشته خود برمیخیزند و از گذشته خود پشیمان میشوند. دو: دستهای که راه بیتفاوت را بر میگزینند و در زندگی مادی غرق میشوند. سوم: دستهای که به گذشته خود وفادار میمانند و احساس مسئولیت میکنند که از شدت مصایب و غصهها دق خواهند کرد. پس از خداوند بخواهید با رسیدن به شهادت از عواقب زندگی پس از جنگ در امان بمانید، چون عاقبت دو دسته اول ختم به خیر نخواهد شد و جزو دسته سوم ماندن هم بسیار سخت و دشوار خواهد بود».
متن کامل نامه این عضو سابق اداره اطلاعات سپاه به محمد نوری زاد که در وبسایت شخصی ایشان منتشر شده به شرح زیر می باشد:
با عرض سلام ، ادب و احترام محضر انسانی ستودنی،دوست داشتنی و قابل احترام به نام محمد نوری زاد
در پی مقدمه ای برای آغاز دلنوشته ام و یا شاید نامی برای آن بودم که خاطرم آمد شما در برهه ای با گروه فیلم سازی جهاد و گروهی که دلاوری ها و از خودگذشتگی ها را به تصویر میکشیدند هم قدم بودید و خود روایتگر آن دلاوری ها بودید. گفتم شاید بنویسم " نسل تو استاد من " زیاد بیراه ننوشته باشم. شاید خود این نامه نیز مقدمه ای برای شروع یک نامه باشد.نامه ای از نسل ما به نسل شما، آری! به نسلی که شاید بیشتر از ما درگیر دغدغه های ایران بودند به نسلی که بحبوحه های انقلاب و جنگ اجازه نداد جوانیشان را جوانی و پیریشان را پیری کنند.
پیش از هر چیز به عنوان عضو سابقی از سپاه باید بگویم نامه های اعتراضیتان به آقای خامنه ای انقلابی در میان طیف مذهبی جامعه و به نوعی هم فکرهای شما به عنوان فردی که روزگاری موافق جریانی به نام ولی فقیه و منتقد عملکرد جریان اصلاح طلب در جامعه بود و امروز به عملکرد اشتباه آنان انتقاد دارد کرده است.این یک جمله تان " بقای این نظام اگر با کشتن بیگناهان میسر است، من شخصا این بقا را نمیخواهم " تحولی شگرف در دل هم فکران سابق شما ایجاد نموده است که در گفتگو با آنها این را به نیکی میشود دریافت.
میخواهم از جملات همرزمان قدیمیتان در نوشتن این نامه به شما وام بگیرم زیرا زیباتر از آنها نتوانستم بیابم و احساس نمودم میتواند باعث سکینه قلبی شما در این شرایط گردد که بیشک اگر آقا مرتضی و هم قافله ای های شما که روزگاری بنا به فرمایش خودتان " برای برپایی آرمانهای بسیار زیبا و شریف و عزیزی قیام کردید، جنگیدید، زحمت کشیدید، عمرتان را صرف کردید " امروز زنده بودند و این شرایط را می دیدند به غیر از راهی که شما انتخاب نمودید ، انتخاب نمیکردند.
شما به حق جزء دسته سومی قرار گرفتید که شهید بزگوار حمید باکری در وصیت نامه اش نوشت « دعا کنید که خداوند شهادت را نصیب شما کند، در غیر این صورت زمانی فرا میرسد که جنگ تمام میشود و رزمندگان امروز سه دسته میشوند: یک: دستهای که به مخالفت با گذشته خود برمیخیزند و از گذشته خود پشیمان میشوند. دو: دستهای که راه بیتفاوت را بر میگزینند و در زندگی مادی غرق میشوند. سوم: دستهای که به گذشته خود وفادار میمانند و احساس مسئولیت میکنند که از شدت مصایب و غصهها دق خواهند کرد. پس از خداوند بخواهید با رسیدن به شهادت از عواقب زندگی پس از جنگ در امان بمانید، چون عاقبت دو دسته اول ختم به خیر نخواهد شد و جزو دسته سوم ماندن هم بسیار سخت و دشوار خواهد بود» .
شما شرمنده آنانی که روزگاری روایتگر دلاوری هایشان بودید نشدید و کاش ما نیز در زمان حیات شما بتوانیم دلاوری های شما را روایت کنیم . روایت کنیم که از خود چگونه عبور نمودید ،روایت کنیم که میتوانستید همچون کسانی که برای ادای دستبوسی به بیت رهبری رفتند بمانید و از سر زبان هم شده مجیزگوی آنان باشید.اما شما هجرت کردید شما از خودتان هجرت کردید ، شما از پشت دیوارها و باورهای فیزیکی هجرت نمودید و آیه شریفۀ « إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَالَّذِینَ هَاجَرُوا » را معنا نمودید ، هجرت نمودید چون ایمان راسخ و قلبی به خدمت بی چون چرا به مردم داشتید .
بی شک اقدام شما در جهت اعتراض به روند کنونی جامعه و مورد خطاب قرار دادن مسببین اصلی این گرفتاری ها و جنایات مانند مینیاتوری از زیبایی ها بر گونه تاریخ ایران زمین نقش خواهد بست. نامه های شما در آینده تبدیل به کتابی خواهد شد که روایتگر بپاخواستن مردان دلیر بر علیه استبداد خواهد بود مردانی که برای احقاق حق وعمل به سخن حکیمانۀ « راست بگو اگرچه در حال حاضر به ضرر تو باشد » از جان و مال و آبرویشان گذشتند.
اجازه میخواهم جملات همسنگرتان را بازخوانی کنم و بگویم چه زیبا آنها را معنا نمودید چه زیبا با خود گفتید " ای دل ! تو چه میکنی؟ می مانی یا میروی؟ داد از آن اختیار که تو را از راه حقیقت و مبارزه با ظلم جدا کند.این چه اختیاری است که برای رو آوردن بدان باید پشت به اراده حق نهاد؟ ای دل ! نیک بنگر تا قلاده دنیا برگردنشان ببینی و سر رشتۀ قلاده را که در دست شیطان است " و چه نیک به آن عمل نمودید .چه زیبا بر گمگشتگان برهوتِ وهم و خیال پرستانی که در جوار بهشت لایتناهای رضوان حق(خدمت به مردم) ،سر به آخور غرایز حیوانی و دل به مرغزارهای حیات دنیا خوش داشته اند تاختید و آنها را مورد خطاب قرار دادید و چه زیباتر حیرت میان عقل و عشق را معنا کردید و فاصلۀ آنان را به صفر رساندید .
گویی شما قدم هایتان را میزان بر خط به خط نوشته های آنان که روزگاری روایتشان کردید قرار میدهید که اینچنین صدایتان با ساز آنان کوک شده است گمگشتگان برهوت وهم می دیدند که چگونه آنگاه که قدم هایت را پس از افطار به سوی دیوارهای بلند و سیم خاردارها برمیداشتی حیرت میان عقل و عشق معنا میشد آنگاه که مینگریستند حیرت عقل و جرأت عشق را ! و تو چه زیبا گفتی «راحلان طریق عشق می دانند که ماندن نیز در رفتن است . جاودانه ماندن در رفتن است ، و این است که ما را کشکشانه به سوی خویش می خواند».
آنروز که به سوی زندان حرکت می کردی این جملات برایم معنا می شد «عقل می گوید بمان و عشق می گوید برو ؛ و این هر دو ، عقل و عشق را ، خداوند آفریده است تا وجود انسان در حیرت میان عقل و عشق معنا شود، اگرچه عقل نیز اگر پیوند خویش را با چشمه خورشید نَبُرد ، عشق را در راهی که می رود ، تصدیق خواهد کرد ؛ آنجا دیگر میان عقل و عشق فاصله ای نیست » و تو حیرت میان عقل و عشق را معنا کردی.
تو اینبار با صدایت دلاوری های هم نسلانت را روایت نمیکنی ، بلکه عملت امروز صدای گروه روایتی را که دلاوری ها و از خودگذشتگی ها را به تصویر میکشید دوباره زنده کرده است و رفتارت، خود روایتیست از آنهمه شور و عشق به میهن. آری استاد! ما از شما می آموزیم ،می آموزیم که تنها یاد نگریم و از آنچه آموخته ایم استفاده نماییم و بیشک عملکرد امثال شما نیز مانند فانوس راهی برای ما خواهد بود.
از درگاه حضرت دوست برایتان صبر و شکیبایی و استقامت در راه خدمت به خلقش را خواستارم
ارادتمند و دعاگوی شما
الف س--
همگی مهیای خرداد پر حادثه شویم
سبز مي مانيم، تا هميشه