خاتمی، کرنشهای صف شکن و جابجایی ظالم و مظلوم
خبرنگاران سبز/ نقد و نظر/ احمد سعیدی:
سخنرانی اخير خاتمی به رغم طرح مواردی مثبت، همچون بسياری ديگر از سخنرانی هايش شامل موارد بحث برانگيزی هم بود. مهمترين بخش سخنان ايشان که مورد انتقاد واقع شده است آنجايی است که خطاب به نظام و رهبری می گويند: "اگر به نظام و رهبری ظلم شده است به نفع آينده از آن چشم پوشی شود و ملت هم از ظلمی که بر او و فرزندانش رفته است می گذرد و آن وقت همه به آينده بهتر رو خواهيم آورد." در اين باره چند تکته لازم است که مورد بحث قرار گيرد:
۱- همانند ايام گذشته عده ای در مقام دفاع مطلق از حرف ها و سخنان خاتمی بر آمده اند و اين سخنان را در چهارچوب گفتمان اصلاح طلبی ارزيابی می کنند. اولا بايد توجه داشت که دفاع مطلق از شخصيت های جنبش به آفتی بر عليه جنبش تبديل شده و باعث گمراهی خاتمی و ساير شخصيت های جنبش می شود و آنها را از نعمت نقد جامع و بی طرفانه محروم می کند ضمن اينکه شيوه شخصيت محوری، اعتبار اخلاقی جنبش را هم زير سوال می برد. دوما مفهوم اصلاح طلبی نياز به باز تعريف جدی دارد. خاتمی معادل اصلاح طلبی نيست و نمی توان او را معيار اصلاح طلبی قرار داد. اصلاح طلبی هر چه هست، قطعا کرنش های بيجا ، جابجا کردن ظالم و مظلوم و حق و ناحق، هزينه کردن های بی فايده، امتياز دادن های بی امتياز، اصلاح طلبی نيست و متناظرا نقطه مقابل اين رفتار را نمی توان انقلابی گری ناميد. اگر واقع بينانه به اين گونه مواضع خاتمی نگاهی بيندازيم، ماحصل اين کرنش ها در مقابل اقتدارگرايان، جز تشتت در صفوف جنبش چيز ديگری نبوده است. حکومت نيز تاکنون کوچکترين امتيازی در مقابل اين عقب نشينی ها نداده است.
۲- از جناب آقای خاتمی بايد پرسيد که به نظام و رهبری چه ظلمی شده است؟ چه کسی اين ظلم را کرده است؟ مردم؟ آقای خامنه ای بايد چه کسانی را ببخشند؟ مردم را؟ روزنامه نگاران را؟ فرزندان ملت را که در زندانها اسيرند؟ کيست که نداند در حوادث گذشته اگر ظلمی هم بوده باشد، ظلم آشکاری بوده که نظام و رهبری به مردم نموده اند: در کهريزک، در کوی دانشگاه، در خيابانهای شهر، و در سی سال زجر مداوم. به جای طلب بخشش از رهبری، حق بود که آقای خاتمی رهبری را نصيحت می کرد که از مردم طلب بخشش کند شايد که مردم ببخشند.
۳- هم ترازی ظلمی که به مردم شده است با مثلا ظلمی که به نظام و رهبری شده است، خود ظلمی به حقيقت های جاری در ايران بوده است. البته ظاهرا بحث فراتر از هم ترازی است و اينکه ظلم به نظام و رهبری مقدم بر ظلم به مردم طرح می شود می تواند نشان از تقدم حق رهبری و نظام بر حق مردم باشد. تيتر بی بی سی از اين بابت جالب بود که به کمک خاتمی آمده و با تغيير جمله بندی خاتمی نوشته است: هم ملت ظلمی را که بر او شده ببخشد و هم نظام و رهبر. تا به اين ترتيب هم اولويت را به حقوق مردم داده باشد و هم اينکه "بخشش از جانب مردم" را با "توصيه به بخشش"، جابجا کند.
۴- در بحث ظلم هايی که به مردم شده است بايد با حساسيت برخورد کرد. اولا کسی که نمايندگی حقوق ضايع شده مردم را برعهده می گيرد بايد متعهد به استيفای اين حقوق باشد و مشخص نيست آقای خاتمی بر چه مبنايی خود را در اين جايگاه يافته است. دوما حتی اگر هدف، اقامه مصالحی بزرگتر به قيمت فروگزاردن حقوق تضييع شده ملت باشد، صاحبان حق که مردم هستند بايد نسبت به اين موضوع اقناع شده باشند. نمی توان پيش پيش از حقوق مردم مايه گذاشت، از اعاده حقوق آنها گذشت و امتيازی در خور هم بدست نياورد. بايد پرسيد چگونه است که آقای خاتمی از جانب مردم سخن می گويند و حقوق مردم را می بخشند تا شايد رهبری از موضع ظالمانه اش کوتاه بيايد؟ اگر رهبری از موضع ظالمانه اش کوتاه آمدنی بود، آن روزی که قلبش برای دانشجويان کوی دانشگاه مصلحتا به درد آمده بود پيگير اجرای عدالت می شد و اگر آقای خاتمی پيگير استيفای حقوق ملت بودند آن زمانی که در قدرت بودند پيگير حقوق تضييع شده ملت از جمله همين پرونده کوی دانشگاه می شدند نه امروز که ثابت شده است نه خامنه ای از موضع ظالمانه اش کوتاه آمدنی است و نه خاتمی توانايی استيفای حقوق مردم را دارد.
۵- صحبت از ترويج نفرت نيست. ميتوان بخشيد اما جامعه ای که اين روزهای سخت را گذرانده است نمی تواند ظلمی را که نظام و رهبری بر جامعه تحميل نموده است فراموش کند. حتی اگر فراموش هم بکند، نمی تواند بپذيرد که واقعيت ها تحريف شوند و جای ظالم و مظلوم جابجا شود آنگونه که ظالم صاحب حق شود و جامعه از "ظالم" عذر خواهی هم نمايد! ضمنا حتی اگر جرم و جنايت هايی که در اين مدت صورت گرفته از جنبه عمومی اش مورد عفو مردم و جامعه قرارگيرد، جنبه خصوصی اين مظالم کماکان باقی می ماند و صاحبان خصوصی اين حقوق اعم از خانواده های کشته شدگان و زندانيان سياسی، نسبت به پيگيری حقوق خود محق اند و اين حق آنها بايد به رسميت شناخته شود.
۶- بعد از اين سخنرانی آقای خاتمی بود که سری به بيانيه شماره هفدهم مهندس موسوی زدم. ديدم که ايشان هم مشتاق بوده است که وضعيت فعلی جامعه ايران از اين انسداد سياسی موجود خارج شود. اما رويکردی که ايشان برای ورود به اين مساله اتخاذ کرده اند کجا و رويکردی که جناب آقای خاتمی در پيش گرفته اند کجا. کدام روش به اصلاح طلبی نزديک تر است؟ مرز اصلاح طلبی و انقلاب همانقدر ظريف است که مرز اصلاح طلبی و وادادگی.
--
همگی مهیای خرداد پر حادثه شویم
سبز مي مانيم، تا هميشه