ندای سبز آزادی: عباس عبدی تحلیلگر سیاسی در گفتگویی نظرات خود پیرامون صحبت های سید محمد خاتمی و انتقادات پیرامون آن را بیان کرده است.
متن کامل این گفتگو که در وبسایت شخصی عباس عبدی (آینده) منتشر شده است به شرح ذیل است:
اظهارات چند روز پيش آقاي خاتمي درباره گذشت و ناديده گرفتن طرفين سياسي در ايران واكنشهاي موافق و مخالف فراواني را برانگيخت، ارزيابي شما از اين واكنشها چيست؟
هرچند همه واكنشها را نخواندهام ولي آنچه را كه ديدهام ميتوانم در چند دسته قرار دهم. يك گروه كساني هستند كه با راهبرد اصلاحطلبانه مخالف هستند و به طور مشخص طرفدار شيوههاي خشونتورزي و براندازانه هستند و در ادبيات خود نيز بر آتش خشم و نفرت ميدمند و به طور اصولي با اظهاراتي مشابه جملات آقاي خاتمي مخالف هستند. اين دسته از مخالفتها به جای طرح و استناد به راهبرد براندازی، خود را در پوشش ادبيات احساسي و شعاري عرضه ميكنند. مثل اينك جواب خونهاي ريخته شده را كه بايد بدهد؟ ولي واقعيت اين است كه اين افراد نگران خونهاي ريخته شده و ناديده گرفتن حق آنان نيستند، بلكه به كشته شدن 40 يا 50 نفر راضي نيستند، و ميخواهند ارقام دو رقمي كشتهها چهار رقمي شود تا پروژه عراق و ليبي را در ايران پياده كنند. طبيعي است كه آنان راه ديگري براي سياست گزيدهاند و حتي بيش از آنكه با حكومت مخالف باشند، اصلاحطلبي و مخالفت با خشونت را دشمن اصلي خود ميدانند. با اين گروه نميتوان بحثي كرد، يا حداقل در موضوع حاضر نميتوان وارد گفتگو شد.
گروه ديگري كه به شدت با اين اظهارات مخالف است، قطب مقابل گروه اول است كه در ساختار رسمي فعاليت ميكنند (به مواضع كيهان درباره اظهارات خاتمي مراجعه كنيد). اين گروه نيز شديدترين حملات را به خطمشي اصلاحطلبي وارد ميكنند. من در سال 1377 يا 1378 در نشريه راهنو يادداشتي تحليلي درباره اينكه چه گروههايي و چرا خواهان دو قطبي شدن سياست هستند نوشتم و فكر ميكنم كه دو گروه فوق در حال حاضر بهترين دوران دو دهه اخير خود را ميگذرانند و نميخواهند كه اين موقعيت را از دست بدهند، هر يك از دو گروه فوق تصور ميكنند كه مزاحم اصلي آنان فعالاني هستند كه خواهان اصلاحات هستند و اگر اين مزاحمان از ميان برداشته شوند، ميتوانند كار طرف دیگر را يكسره و مخالفان خود را نابود كنند، به همين دليل هم هر دو گروه در ضديت و دشمني با اصلاحطلبان اتفاق نظر دارند و آن را اولويت سياسي خود ميدانند.
بجز دو گروه فوق دو گروه ديگر هم هستند كه خود را متعهد به خطمشي اصلاحطلبي و پرهيز از خشونت ميدانند، و دو موضع متفاوت درباره نظرات اعلام شده آقای خاتمی دارند، يك دسته ديدگاه خاتمي را حتي در درون خطمشي اصلاحطلبانه ناكارآمد ميدانند، و دسته ديگر به طور طبيعي موافق آن هستند. به نظر من گفتگوي اصلي را بايد با كساني انجام داد كه از موضع اصلاحطلبي با اين نظرات موافق نيستند هرچند تاكنون نكات پراكندهاي از اين منظر ديدهام، ولي گمان ميكنم كه اينگونه از منتقدين بهتر است كه يك مقاله روشن و مستدل در نقد اين ديدگاه بنويسند تا امكان گفتگو و نقد فراهم شود.
نظر خود شما درباره اين اظهارات چيست آيا نقدي به آن داريد؟
من پس از اتفاقات 22 خرداد تاكنون بويژه در 6 ماه اول پس از اين اتفاقات چندين بار نقد خودم را نسبت به اين جريان ابراز داشتهام و گمان ميكنم كه بيانيه 17 مهندس موسوي به نحوي بود كه ميتوانست رافع اين انتقادات باشد، هرچند به دلايل ديگري آن مسير ادامه نيافت. با اين نگاه، به طور طبيعي موافق اظهارات آقاي خاتمي هستم و آن را براي جنبش سياسي ايران مفيد ميدانم. چرا؟ به گمان من در كنش سياسي بايد از چند مغالطه پرهيز كرد. اولين مغالطه اين است كه اثبات حق بودن يك طرف و باطل بودن طرف ديگر، لزوماً موجب حقانيت راه و روش سیاسی جريان حق نميشود. براي فهم نكته با استفاده از تمثيل توضيح ميدهم. فرض كنيم كه شما از كسي پولي را طلب داريد و او نيز با علم به بدهكاري خود نميخواهد اين بدهي را بپردازد. در اينجا در حق بودن شما و باطل بودن او شكي نيست. ولي اين واقعیت، مجوزي براي انجام هر كاري عليه فرد بدهكار نميشود. هر اقدامي عليه وي بايد دو ويژگي داشته باشد، اول اينكه به لحاظ اخلاقي و قانوني موجه باشد. دوم اينكه به لحاظ عملي كارآمد و به صرفه باشد ضمن آنكه اين اقدام زمينهساز بروز مشكلات بزرگتر نشود. اين به شرطي است كه مرجع معتبر و قابل قبولي حق يا باطل بودن دو طرف را تعيين كرده باشد يا حداقل از سوي هر دو طرف حقانیت موضوع روشن باشد، در حالي كه اگر قضيه تا اين حد روشن و مورد اتفاق نباشد، موضوع به كلي فرق خواهد كرد.
مغالطه دوم نيز درباره هدف سياست است. برخيها فكر ميكنند هدف مبارزه سياسي اجراي عدالت است. در حالي كه اين برداشت درست نيست. هدف از مبارزه سياسي كاهش آلام و درد و رنج و افزايش خشنودي و رضايت براي حداكثر جامعه است. اجرای عدالت وظيفه دادگاههاست، اما سازش و صلح مقدم بر دادگاه است، و سياست در مقام سازش و صلح است. جنگ جهاني دوم محصول قرارداد خاتمه جنگ اول بود كه طرف پيروز و از موضع عادلانه بر طرف شكست خورده اعمال نمود. اتفاقي كه در پايان جنگ دوم از آن پرهيز شد، در حالي كه مسئوليت آلمان در شروع جنگ دوم بسيار بيشتر از اين مسئوليت در آغاز كردن جنگ اول بود. مقايسه وضعيت امروز آفريقاي جنوبي و زيمبابوه نيز گواه روشني بر اولويت صلح و سازش بر انتقام (بخوانيد عدالت) است.
البته پس از استقرار هر نظم سياسي مورد قبول همگان، اجراي عدالت از طريق قانون و دادگاه مستقل، اولويت اول نظم سياسي خواهد بود، اما اين مفهوم از عدالت با آنچه كه از عدالت پيش از استقرار هر نظم سياسي گفته ميشود به كلي متفاوت است.
بنابراين نگاه من به اظهارات آقاي خاتمي كاملاً مثبت است زیرا آن را مبرا از این دو مغالطه میدانم، تنها ايرادي كه به آن ميتوان گرفت، زمينهاي است كه اين اظهارات بايد با ارجاع به آن زمينه فهم و درك شود. در واقع شنونده با ارجاع اين اظهارات به عملكرد گذشته آقاي خاتمي آن را تحليل و درك ميكند و از اين حيث دچار ترس و ابهام ميشود و اين واقعيتي است كه اگر مثلاً آقاي مهندس موسوي اين اظهارات را ميكرد چنين ترسي را برنميانگيخت، همچنان كه بيانيه شماره 17 نيز كمابيش واجد همين مضامين بود. بنابر این آقای خاتمی باید اقداماتی را برای بازسازی اعتباری که نیازمند قابل پذیرش کردن این اظهارات است انجام دهد.
آيا شما فكر ميكنيد كه آقايان موسوي و كروبي با اين نگاه آقاي خاتمي موافقاند؟
برداشت كلي من از آنچه كه تاكنون آقايان گفتهاند، اين است كه مخالفتي با اين اظهارات نخواهند داشت، سهل است كه از آن استقبال هم ميكنند، ولي اين فقط برداشت بنده از موضع آنان است، و اميدوارم كه شرايطي پيش آيد كه خودشان در اين زمينه اظهارنظر كنند.
فكر ميكنيد كه حكومت تا چه حد پاسخ مثبت به اين پيام خواهد داد؟
برخيها فكر ميكنند كه بيان و يا درستي اين اظهارات مشروط به گرفتن پاسخ مثبت از جانب حكومت است، در حالي كه لزوما چنين نيست. حكومت ميتواند مخالفت كند، همچنان كه جناح تندروي آن چنين كرده است. جناح حاكم يكدست نيست كه پاسخ يكدستي داشته باشد، ضمن اينكه اين موضع به تنهايي براي رسيدن به هدف كفايت نميكند، مسأله اصلي قدرت است، به نظر من بسط اين موضع و التزام همه به آن، موجب تقويت منتقدين و شكاف درون گروه مقابل ميشود و اين يعني حركت به سوي موازنه قوا. رسيدن به موازنه قوا براي اهداف اصلاحطلبانه امكانپذير است، ولي براي اهداف ديگر در شرايط فعلي نه ممكن است و نه مفيد، و در صورت تحقق با حمايت خارجي جز خسارت براي كشور نتيجه ديگري دربر ندارد.
تفاوت نگاه فعالان سياسي در داخل و خارج از كشور نسبت به اين موضع آقاي خاتمي را چگونه ارزيابي ميكنيد؟
واقعيت اين است كه نيروهاي داخل كشور به دلايل متعدد و در حال حاضر فرصت و امكان بيان عمومي نظرات خود را ندارند، و اين نظرات بيشتر به صورت شفاهي و حضوري بيان ميشود و از آنجا كه اين نظرات به بحث و گفتگوي علني و عمومي گذاشته نميشود، در سطح جامعه بازخورد كلي ندارد، با اين حال و با توجه به مجموعه گفتگوهايي كه من با تعداد زيادي از فعالان سياسي دارم، معتقدم كه غالب آنان با اين نظر و نگاه موافق هستند، و در حدي كه برايشان ممكن باشد، اين نظر را هم بيان ميكنند براي نمونه ميتوانيد به يادداشت آقاي علويتبار در روزنامه روزگار (پنجشنبه 29/2/1390) رجوع كنيد.
ولي كساني كه در خارج از كشور هستند را ميتوان در چند گروه قرار داد. عدهاي كه اظهار نظر تحليلي (و نه سياسي) ميكنند، كه مطالعه تحليلهاي آنان بسيار مفيد است و هر دو گروه موافق و مخالف در ميان آنان وجود دارد. ولي گروه ديگري هستند كه از موضع سياسي (به عنوان يك كنشگر) اظهارنظر ميكنند و از موضع يك كنشگر امر و نهي ميكنند. بخشي از آنان به گونهاي اظهارنظر ميكندن كه اگر در داخل كشور هم باشند، كمابيش همين مواضع را ميگيرند و حضور در خارج كشور موجب كنار گودنشيني آنان نميشود. در ميان اين گروه هم هر دو موضع مخالف و موافق ديده ميشود، هرچند موافقان بيشتر هستند و برخيها هم سعي ميكنند كه با توجه به فضاي تند خارج از كشور با احتياط سخن بگويند (مثل آقاي بهنود) و بسياري هم از ترس آماج اتهام واقع شدن، اين احتياط را به حدي ميرسانند كه آشكارا سكوت ميكنند و به حمايت از طريق مراودات و گفتگوهاي شخصي بسنده ميكنند. گروه ديگر كه فقط برحسب فضاي خارج سخن ميگويند، صداي بلندي دارند، هرچند اهميت چنداني ندارند، و كنشگر سياسي به اين مفهوم در خارج از كشور فاقد ارزش استراتژيك است.
منبع: وبسایت نویسنده (آینده)
سبز مي مانيم، تا هميشه
همراه شو عزیز