محمد فرازمند، سفیر سابق ایران در بحرین، ضمن تاکید بر اینکه برآمدن نظامهای مردم سالار در منطقه مختصات منطقه ای و امنیتی جدیدی ایجاد خواهد کرد، معتقد است که دوره سلطه ادبیات چپ بر جنبشهای خاورمیانه به سر آمده و مردم هم در شکل مبارزات وهم در نوع مطالبات خود بر روشها ومطالباتی اصرار دارند که کاملا از فضای چپ دهههای گدشته به دور است. شکل مبارزه مسالمت جویانه است و مردم بیش از آنکه بر خواستههای قهرآمیز و انتقام جویانه چپ اصرار کنند خواستار رفتن مسالمت آمیز دیکتانورها و جایگزینی نظامهای مردمی هستند.
این کارشناس سیاست خارجی در یادداشتی که در «دیپلماسی ایرانی» منتشر کرده، همچنین با اشاره به اینکه پس از چند دهه جنبشهای ناسیونالیستی و اسلامگرایانه، اکنون شانس بیشتر از آن ِ دمکراسی خواهی برای تحقق مطالبات پلورالیستی مردم است، مینویسد: طبیعی است که مردم در کشورهای مسلمان، از برخی مناسبتهای دینی مثل نمازجمعه نیز در کنار ابزارهای جدید مانند اینترنت و شبکههای اجتماعی سایبری برای شکل دادن اعتراضات خود استفاده می کنند، اما مطالبات آنها نه قومی-عربی است و نه ایدئولوژیک.
متن تحلیل خواندنی این دیپلمات سابق در ادامه میآید:
جنبشهای مردمی جدید خاورمیانه تا لحظه نگارش این گزارش به سقوط دو دیکتاتور در تونس و مصر منجر شده و پایههای حداقل سه نظام دیگر عربی را در لیبی و بحرین و یمن به لرزه درآورده، همچنین دور از ذهن نیست که کشورهای دیگری در این منطقه به سرعت در مسیر این دومینو قرار گیرند. ماهیت این جنبشها موضوع در خور تاملی است که میتواند تا مدتها مراکز پژوهشی و رسانه ای همچنین ناظران و تحلیلگران امور خاورمیانه و بین الملل را به خود مشغول سازد.
انقلاب یا اصلاحات – بیداری اسلامی یا جنبش مدنی؟
واقعیت آن است که حتی در نامگذاری این تحولات هنوز ادبیات مشترکی در سطح بین المللی ایجاد نشده است. مردمی که علیه حاکمیتهای اقتدارگرای کشورهای خود بپا خواسته اند تمایل دارند از عنوان انقلاب برای این تحولات استفاده کنند. در سوی مقابل برخی منتظر نتایج این تحولات هستند و با دخیل کردن تئوری توطئه به دلیل تلاشهای پیدا و پنهان غرب برای سوار شدن بر موج این تحولات، در به کارگیری عنوان انقلاب برای این دگرگونیها احتیاط میکنند.
جمعی از تحلیلگران در کشورمان، این تحولات را در قالب بیداری و خیزش اسلامی میبینند و انقلاب اسلامی سال ۱۳۵۷ در ایران را الهام بخش خیزشهای جدید خاورمیانه معرفی مینمایند. در سوی دیگر در جهان عرب فعلا کسی تمایل به آشکار کردن تمایلات و مطالبات دینی را ندارد. تا جایی که حتی جنبش اخوان المسلمین که قدیمیترین گروه اسلامگرای معاصر است و اسلام سیاسی و شعار "الاسلام هو الحل" را سرلوحه فعالیت خود داشته از بکارگیری ادبیات و مطالبات دینی در تحولات اخیر خودداری و اظهار میدارد که چشم داشتی به قدرت و تحمیل دیدگاههای خود را به مردم ندارد.
در بحرین نیز معترضان که اکثرا شیعه مذهب هستند تلاش دارند که نشان دهند اعتراضات آنها فراتر از مطالبات طائفی و مذهبی است. به همین دلیل با دو گروه معارض سنی چپگرا ائتلاف کرده اند و برای زدودن هرگونه اتهام پیروی از ایران اظهار میکنند که الگوی آنها جمهوری اسلامی نیست. برانگیختن اختلافات مذهبی و اتهام وابستگی به ایران دو اهرمی هستند که ممکن است در آینده نیز از سوی دولت و هواداران آل خلیفه علیه معترضین بکار گرفته شود.
در جهان عرب گروهی دیگر در ابتدا با یاد کردن از خیزشهای عربی با عنوان انقلاب نان (ثورة الخبز) سعی کردند عوامل اقتصادی، فقر و بیکاری را زیر بنای این خیزشها معرفی کنند بویژه که نقطه عزیمت نمادین این حرکتها اقدام یک جوان تونسی تحصیل کرده بود که به خاطر بیکاری، فقر و مصادره بساط دستفروشی اش توسط پلیس، خود را به آتش کشید. امّا این عنوان با گسترده شدن اعتراضات و طرح مطالبات گوناگون معترضان در کشورهای مختلف کنار گذاشته شد.
مطالبات مردم خاورمیانه طیف وسیعی از خواستههای اقتصادی و سیاسی و اجتماعی را در بر میگیرد. نفی اقتدارگرایی، دمکراسی خواهی و چرخش قدرت، آزادی بیان وفعالیت سیاسی آزادنه و مشارکت در تصمیم سازی، عدالت و مبارز با مظاهر فساد سیاسی و اقتصادی خواسته مشترک همه معترضان است. اگر این خواستهها قدر مشترک مطالبات مردم خاورمیانه باشد، آنگاه باید توقع داشت که کشورهای بیشتری در خاورمیانه در مسیر تحولات قرار گیرند. از این منظر ریشه اعتراضات در مطالبات مدنی دیده میشود. واقعیت آنست که کمبودها و محرومیتهای سیاسی و اقتصادی و اجتماعی را نمیتوان در شکل دادن به ماهیت این پدیده انکار کرد.
از سوی دیگر شکل اعتراضات که شباهتهایی به یکدیگر دارد و در عین حال تا حدودی نیز تابع شرایط محلی است در ماهیت شناسی این خیزشها میتواند مورد بررسی قرار گیرد. در حالیکه مردم در تونس و مصر تقریباً با تلفات اندک و به شکل مسالمت آمیز دیکتاتورها را وادار به ترک کشور کردند و در بحرین و یمن نیز به نظر میرسد سقف اعمال خشونت در صورت عدم دخالت عربستان محدود باشد، اما در لیبی ناظر یک جنگ تمام عیار بین مردم و معمر قذافی هستیم.
قابل انکار نیست که مردم در همه کشورها ی ذکر شده بنای اعمال خشونت را نداشتهاند بلکه این رژیمهای عربی بودند که اعمال خشونت را برای متوقف کردن اعتراضات آزمایش کردند. در تونس و مصر، امریکا پس از آنکه مطمئن شد که رژیمهای هم پیمان، دیگرتاب مقاومت در برابر مردم را ندارند، برای جلوگیری از تخریب روابط خود با مردم و تکرار تجربه انقلاب اسلامی ایران، اجازه نداده که دیکتاتورها سیاست زمین سوخته را در پیش بگیرند. اما در لیبی قذافی صریحا به مردم خود گفت "یا من و یا جنگ" البته قبل از او مبارک هم همین معنا را بکار برده بود اما ارتش نپدیرفت که همه اعتبار خود را در پای مبارک بریزد.
در لیبی در درون ساختار کشور نیرویی برای باز داشتن دیکتاتور وجود نداشت لذا او در حال سوزاندن و خراب کردن همه چیز است. سازو کارهای بین المللی نیز برای متوقف کرن او بسیار کُند و ناکارامد هستند. لذا مردم لیبی ناگزیر از جنگ و تحمل تلفات سنگین هستند، گرچه اعتراضات آنها نیز در ابتدا مسالمت آمیز بود. در یمن و بحرین شاهد شیوه جدیدی از سرکوب هستیم. ارتش یک کشور خارجی وارد منازعه بین حکومتهای این کشورها با مردمشان شده است. این اقدام احمقانهترین روشی است که ممکن است علیه مردم معترض یک کشور اعمال شود زیرا به سرعت مشروعیت حاکمان و نیروی مداخلهگر را زائل میسازد. و احتمال وقوع جنگ و لیبیایی کردن وضعیت را بالا میبرد. در عصر بیداری ملتها و بهار خاورمیانه استفاده از استاندارهای دوگانه از سوی حاکمان و قدرتهای بزرگ شرایط را ملتهبتر و خشم ملتها را افزایش خواهد داد.
شکل مبازره در تنظیم سطح و نوع مطالبات موثر است. هرچه مبارزه خشونتبارتر شود خواستهها رادیکالتر میشود. به همین دلیل امریکاییها باید از بکارگیری استانداردهای دوگانه پرهیز کنند اگر در تونس و مصر و لیبی ورود ارتش را به منازعات بین مردم و حاکمان رد میکنند در بحرین و یمن نیز باید به طریق اولی از ورود یک ارتش خارجی برای سرکوب اعتراضات مسالمت آمیز مردم حمایت نکنند. اینگونه روشهای دوگانه تنفر ملتها از امریکا را افزایش و تلاشهای آقای اوباما برای ارائه چهره ای بهتر از امریکا را خنثی خواهد کرد رفتار امریکا در قبال اعتراضات مردم منطقه نفت خیز خلیج فارس نه بر اساس موازین بین المللی است و نه هماهنگ با آنچه که ارزشهای امریکایی نام گرفته است. در جنوب شبه جزیره عربستان، یمن وضع متفاوتی دارد . نه نفت دارد و نه کشور ثروتمندی است اما دو ویژگی یمن را برای امریکاییها مهم می سازد یکی موقعیت استراتژیک یمن و اشراف بر باب المندب و دریای سرخ است و دیگری حاصلخیزی جامعه و جغرافیای یمن برای فعالیت القاعده.
علی عبدالله صالح پذیرفته که قانون اساسی را عوض کند و نظام پارلمانی جایگزین نظام ریاستی شود به شرط آنکه معترضین اجازه دهند او تا سال ۲۰۱۳ در قدرت باشد اما طبیعی است که این درخواست او با موافقت معترضان مواجه نشده است. با این حال او مانند مبارک و بن علی برای کنار رفتن تحت فشار امریکا نیست. زیرا امریکاییها هنوز هیچ تصویری از آینده سیاسی این کشور فقیر و نسبتأ پر جمعیت که در جنوب عربستان ثروتمند و نفت خیز واقع شده ندارند. به همین دلیل با وجود فرگیر شدن اعتراضات در سراسر این کشور علی عبدالله صالح همچنان کرسی لرزان خود را حفظ کرده است.
ایدئولوژی یا پلورالیسم سیاسی؟
گرچه درباره ماهیت خیزشهای اعراب هنوز ادبیات واحدی شکل نگرفته و سرنوشت و نتیجه و دامنه این خیزشها هنوز روشن نیست اما شاید بتوان در باره آنچه که تاکنون رخ داده جمع بندی ذیل را ارائه کرد:
- دوره سلطه ادبیات چپ بر جنبشهای خاورمیانه به سر آمده و مردم هم در شکل مبارزات وهم در نوع مطالبات خود بر روشها ومطالباتی اصرار دارند که کاملا از فضای چپ دهههای گدشته به دور است. شکل مبارزه مسالمت جویانه است و مردم بیش از آنکه بر خواستههای قهرآمیز و انتقام جویانه چپ اصرار کنند خواستار رفتن مسالمت آمیز دیکتانورها و جایگزینی نظامهای مردمی هستند.
دو شعاری که به طور گسترده در همه کشورهای عربی تکرار شده "الشعب یرید اسقاط النظام" و "ارحل" بوده است. یعنی مردم به دیکتاتور میگویند برو و سقوط کل نظام را میخواهند. نظام جایگزین نیز در چارچوب ایدئولوژیهای رایج مطرح و تعریف نمیشود. بلکه حتی احزاب اسلام گرا مثل اخوان المسلمین خواستار آنند که قانون اساسی و شکل نظام توسط نمایندگان مردم تبین شود.
- خیزشهای کنونی در بستر جهان عرب که اکثریت مردم آن مسلمان هستند صورت میگیرد طبیعی است که مردم از برخی مناسبتهای دینی مثل نمازجمعه نیز در کنار ابزارهای جدید مانند اینترنت و شبکههای اجتماعی سایبری برای شکل دادن اعتراضات خود استفاده می کنند اما مطالبات آنها نه قومی-عربی است و نه ایدئولوژیک. به نظر میرسد پس از آنکه برای چند دهه جنبشها و احزاب ناسیونالیستی عربی و در پی آن اسلام گرا حرکتهای مردمی را تحت نفوذ خود داشته اند، اکنون با دوره ای جدید روبهرو هستیم که دمکراسی خواهی برای تحقق مطالبات پلورالیستی مردم شانس بیشتری پیدا کرده است.
- خاورمیانه ای که در آن مصر و بدنبال آن چند کشور دیگر عربی واجد نظامهای مردم سالار گردند و بساط رژیمهای اقتدارگرای متکی به غرب برچیده شود، بدون تردید مختصات منطقه ای و امنیتی جدیدی خواهد داشت. زیرا تاکنون امنیت منطقه در چهارچوب منافع گره خورده حاکمان مستبد متکی به غرب و منافع غرب تعریف میشد و مردم و مطالباتشان در این معادله غایب بودند از هم اکنون میتوان حدس زد که در خاورمیانه جدید مردم و نظامهای مردم سالار یکی از بازیگران اصلی خواهند بود.
--
یاد شهیدان جنبش سبز در سال نو گرامی باد
سبز مي مانيم، تا هميشه
دیگر چه باک از باران، ما با دریا همبستریم
روز خشم مردم ایران نزدیک است!