سید مصطفی تاجزاده عضو شورای مرکزی جبهه مشارکت و سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی که در قرنطینه زندان اوین به سر می برد در نامه ای خطاب به همسرش فخرالسادات محتشمی پور سالگرد تولد وی را تبریک گفته است.
در بخشی از این نامه آمده است: افق پیش روی ما سبز است و بزرگترین دلیل من، ترس و نگرانی جناح حاکم از سایه خویش و تلاش برای گسترش انسداد، اختناق، سانسور روزافزون برجامعه است. در نقطه مقابل نیز حضور پرشور نسل جوان.
گفتنی است محتشمی پور که روز دهم اسفندماه بازداشت شده بود، در حال حاضر در مرخصی به سر می برد.
به گزارش تحول سبز، متن کامل نامه تاجزاده به همسرش، به شرح ذیل است:
به نام خدا
همسر، هم دل و همراه عزیزم!
مقدر چنین بود که تو و من حلول سال نو را در اوین به نظاره بنشینیم و باوجود حداکثر یک صد متر فاصله هم دیگر را نبینیم! من البته هر روز در هواخوری یک ساعته خویش به ساکنان سلول های دو الف سلام می دادم و برای یار دلبندم طلب سلامت و صبر و رهایی می کردم.
هم گام استوارم!
تجربه انفرادی تو هم پیمان وفادارم مرا از تبیین بسیاری از مسائل بی نیاز می کند. به ویژه که تو نیز با همه وجود دیدی آن جا که هیچ کس نیست، خدا هست و با دست نوازشگر خود فرزندان تنها و بی پناه آدم را می نوازد، به درددل های آن ها گوش می دهد و نور امید و پیروزی و رستگاری را در قلوبشان زنده نگاه می دارد. در عین حال نمی توانم تأسف خود را ابراز نکنم از این که چرا باید کار نظام برآمده از مردمی ترین انقلاب بشر به جایی برسد که در عصر بیداری جهانی و محکومیت روش های استبدادی، تو بانوی متعهد، نوع دوست و فداکار را ۴۵ روز در انفرادی، حبس و حتی از دیدار همسرت محروم کند.
فخری دوست داشتنی ام!
در انفرادی گذر زمان کند است و جانکاه. شاید به همین علت انسان زودتر پیر می شود. باوجود این حتی در اوین نیز زمان متوقف نمی شود و آن چه در نهایت از ما می ماند خاطره ها و آثار عملکرد نیک یا بدمان است. به نظر می رسد ما هر دو در سراشیب عمر خویش قرار داریم. پس چه به جاست که بیش از همیشه به سرای باقی که دیریازود باید به سوی آن بشتابیم و و به یافتن توشه مناسب آن بیندیشیم. در عین حال به دلیل این که این نامه را به مناسبت سالروز تولدت می نویسم مایلم بیشتر از زندگی بگویم و شادی و نشاط و امید که متأسفانه مدتی است در جامعه ما کمیاب شده است اگر گم نشده باشد. به باور من نباید از سنن الهی غافل شد که گسترش غم و یأس و مرگ زمینه را برای پذیرش همگانی شادی فراهم می کند. اندکی زمان و صبوری می خواهد تا گفتمان حیات و نشاط که یکبار در دوم خرداد ۷۶ جلوه کرد بار دیگر رخ نماید و مجدداً گفتمان حیات و نشاط بر گفتمان مرگ و غم فائق آید انشاء الله.
افق پیش روی ما سبز است و بزرگترین دلیل من، ترس و نگرانی جناح حاکم از سایه خویش و تلاش برای گسترش انسداد، اختناق، سانسور روزافزون برجامعه است. در نقطه مقابل نیز حضور پرشور نسل جوان.
عزیز دلبندم!
تسبیح پوست پرتقالی را که در ایام اسارت برایم درست کردی به دیوار محبس خویش نصب کرده ام تا همواره درنظرم باشی. می دانی که من دعاگوی همه هستم. ولی یک ۵+۱ ویژه خویش دارم که شبی نیست که آنان را دعا نکنم: فخری، عارفه، فاطمه، عزیز و آقاجون به علاوه پسرم علی! دست پدر و مادر عزیزم، پیشانی دخترها و دامادم و روی تو را می بوسم و این غزل را که غم زندان تو و پیش از آن بازداشت فاطمه را بر من سبک کرد، به عنوان هدیه تقدیم می کنم به شریک صادق زندگی خویش که متولد ۱۵ اردیبهشت ۱۳۴۲ است و او را به خدا می سپارم:
مرا عهدی است با جانان که تا جان در بدن دارم هوادارن کویش را چو جان خویشتن دارم
صفای خلوت خاطر از آن شمع چگل جویم فروغ چشم و نوردل از آن ماه ختن دارم
به کام و آرزوی دل چو دارم خلوتی حاصل چه فکر از خبث بدگویان میان انجمن دارم
مرا در خانه سروی هست کاندر سایه قدش فراغ از سرو بستانی و شمشاد چمن دارم
گرم صد لشکر از خوبان بقصد دل کمین سازند بحمدالله والمنة بتی لشکرشکن دارم
سزد کز خاتم لعلش زنم لاف سلیمانی چو اسم اعظمم باشد چه باک از اهرمن دارم
الا ای پیر فرزانه مکن عیبم ز میخانه که من در ترک پیمانه دلی پیمان شکن دارم
خدا را ای رقیب امشب زمانی دیده بر هم نه که من با لعل خاموشش نهانی صد سخن دارم
چو در گلزار اقبالش خرامانم بحمدالله نه میل لاله و نسرین نه برگ نسترن دارم
به رندی شهره شد حافظ میان همدمان لیکن چه غم دارم که در عالم قوام الدین حسن دارم
سبز مي مانيم، تا هميشه