Tuesday, May 10, 2011

آیا سرنوشت سعید امامی در انتظار احمدی‌نژاد است؟ - اکبر گنجی

آیا سرنوشت سعید امامی در انتظار احمدی‌نژاد است؟

خبرنگاران سبز/ از دیگر رسانه‌ها/ اکبر گنجی:

اکبر گنجی، روزنامه‌نگار و کنشگر سیاسی مقیم خارج کشور که مدت‌ زیادی را در زندان‌های انفرادی ج.ا. به سر برد، در نوشته‌ای که در وبگاه روز‌آنلاین منتشر شده است به بررسی اختلاف کنونی بین علی خامنه‌ای، که او وی را به نام سلطان علی خامنه‌ای می‌شناسد و ولایتش را ولایت سلطانی می‌داند، و احمدی‌نژاد می‌پردازد و ریشه‌های پشتیبانی کردن یا نکردن از افرادی چون احمدی‌نژاد را در ساختار ترور محور تفکر و منش علی خامنه‌ای جستجو می‌کند. وی سعید امامی را اولین قربانی دانه درشت بازی‌های تروری رهبر ج.ا. و حسینیان را از چهره‌های اصلی حلقه‌ی قاتلان معرفی می‌کند و داستان حمایت یا عدم حمایت از احمدی‌نژاد را هم در همین چهارچوب می‌بیند. متن کامل این نوشته که با عنوان «قاتلان خامنه‌ای یا قاتلان احمدی‌نژاد» انتشار یافته در زیر می‌آید.

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

یکم- طرح مسأله: طی چند سال گذشته عده ای اين مدعا را مطرح ساختند که نظام جمهوری اسلامی در حال تبديل شدن به ديکتاتوری نظامی(دولت پادگانی، وضعيت بناپارتی، حکومت سپاهيان و بسيجيان) است. آنان دورانی را که با انتخاب احمدی نژاد در سال ۱۳۸۴ آغاز شد، دوران برآمدن نيروهای نظامی/امنيتی/لباس شخصی ها/شکجه گران و قاتلان قلمداد می کردند. گويی اين گروه آمده بودند تا روحانيت/مراجع تقليد را عقب برانند و خود تمام قدرت را به چنگ آورند. احمدی نژاد نماد و پرچمدار اين نيروها قلمداد می شد.

مقاله ی "ماهيت دولت ايران"(زمستان ۱۳۸۸) نشان می داد که بالا آمدن نظاميان/امنيتی ها در ساختار سياسی و سپردن پروژه های کلان اقتصادی به آنان را همچنان می توان در پرتو نظريه ی سلطانيسم تبيين کرد. به تعبير ديگر، رژيم همچنان "نظام سلطانی فقيه سالار" است[۱].

در نزاع اخير بر سر عزل وزير اطلاعات، با اشاره ی سلطان علی خامنه ای، سپاهيان و بسيجيان به انتقاد از احمدی نژاد پرداخته و خواستار تبعيت محض او از رهبری شده اند. آنان در سال ۸۴ و پس از آن، به فرمان سلطان به حمايت از احمدی نژاد برخاستند و به طور سازمان يافته در انتخابات ۸۴ و ۸۸ کوشيدند تا وی رئيس جمهور ايران شود. اما اينک، همانها به اشارتی، پشت وی را خالی کرده/می کنند. واقعيت ديگر اين است که سپاهيانی چون محسن رضايی، محمد باقر قاليباف، عزت الله ضرغامی، علی لاريجانی و... از ابتدأ به احمدی نژاد به چشم رقيب می نگريستند. رقيبی که واجد صلاحيت ها و سوايق خودشان نبود. نه سابقه ی فرماندهی سپاه را در کارنامه داشت و نه سوابق حضور درست و حسابی در جبهه های جنگ.

 

احمدی نژاد در زندگينامه ی رسمی اش فقط ادعا کرده که "در دوران جنگ تحميلی به عنوان داوطلب بسيجی در قسمت های متعدد جبهه به ويژه مهندسی رزمی به خدمت پرداخته" است[۲]. اما همين مدعا نيز از طرف رقبای سپاهی اش تکذيب شده است. محمد باقر قاليباف در سخنانی که پس از انتخابات رياست جمهوری ۸۸ عليه او بيان کرده، گفته است که احمدی نژاد حتی يک ساعت در جبهه ها حضور نداشته و يک سيلی در راه انقلاب نخورده است[۳]. محسن رضايی(فرمانده ی کل سپاه پاسداران ۱۳۷۶- ۱۳۶۰) نيز مکرراً از نقش تعيين کننده ی رهبری در مقابله ی با جريان انحرافی جديد سخن گفته و پشنهاد تبديل وزارت اطلاعات به سازمان اطلاعات تحت نظر ولی فقيه را مطرح کرده است.

اما قشر ديگری را هم نبايد ناديده گرفت. آنان که طی سه دهه ی گذشته نهادهای امنيتی را در کنترل داشته و شکنجه و ترور برنامه ريزی شده ی مخالفان را پی گرفته اند. اينان کجا هستند و در اين نزاع، در جبهه ی چه کسی قرار خواهند گرفت؟ زمانی که احمدی نژادی مطرح نبود و مسئوليت های کوچک حاشيه ای داشت، اينان- در زمان آيت الله خمينی و سپس در دوران آيت الله خامنه ای- به سرکوب سازمان يافته اشتغال داشتند. شايد بتوان روح الله حسينيان( و حسين شريعتمداری) را نماد اين اقشار به شمار آورد. او بخوبی صدای اين قشر را به گوش همه می رساند. روح الله حسينيان يک بار صادقانه گفت:

"من هم قاضی بودم در اين کشور ۱۸ سال ‏قضاوت کردم. سخت‏ترين جاها و امنيتی‏ترين پرونده‏ها هم بنده رسيدگی کردم. هيچ کس هم نمی‏تواند ادعا بکند به ‏اندازه ی من امنيتی‏ترين پرونده‏ها را رسيدگی کرده... آخه ‏باباجون، آخه ما خودمان يک زمان قاتل بوديم، يک زمانی زندان‏بان بوديم"[۴].

 

پرسش اين است: شکنجه گران/قاتلان، نيروهای چه کسی و پشت چه کسی هستند؟

دوم- سعيد امامی و قتل های زنجيره ای: سعيد امامی طی سال هايی به عنوان معاون امنيتی وزارت اطلاعات خدايی می کرد. او به طور مستقيم با سلطان علی خامنه ای در ارتباط بود و از حمايت کامل وی برخوردار بود. اعتماد به وی به ميزانی بود که وقتی همسر آيت الله خامنه ای جهت معالجه به خارج از کشور سفر کرد، سعيد امامی در تمام مدت مسئول سفر و همراه او بود. در هشت سال ابتدای زعامت سلطان علی خامنه ای- که مصادف با هشت سال رياست جمهوری هاشمی بود- صدها تن از مخالفان در داخل و خارج از کشور ترور شدند. اين پروژه توسط روزنامه نگارانی افشا شد. سعيد امامی به همراه چند تن ديگر بازداشت گرديدند. اگر سعيد امامی دادگاهی می شد، در دادگاه پای علی فلاحيان و آيت الله خامنه ای را به ميان می کشيد. او را در سلول انفرادی به قتل رساندند تا ارتباط پائين(سازمان ترور) و بالا(سلطان) قطع شود.

در ايام افشای قتل های زنجيره ای جهت مذاکره و ابلاغ نظر نظام به وزارت اطلاعات احضار شدم. در آن جلسه يکی از معاونين وقت و چند تن از مديران کل حضور داشتند. معاون وزير گفت: "شما می توانيد درباره ی قتل های زنجيره ای بنويسيد. اما فقط بگوئيد چهار قتل کنونی بوده و آمران و مجريانش هم همين چند تن بوده اند". گفتم: "بيش از يکصد تن را به قتل رسانده اند". گفتند: "بيش از سيصد و پنجاه تن را به قتل رسانده اند. اما بايد اين مسأله را تمام کرد و نبش قبر کمکی به پايان مسأله نمی کند". گفتم: "من از علی فلاحيان پائين تر نمی آيم. حداقل بايد او را بازداشت و محاکمه کرد". گفتند: "امکان ندارد. در دادگاه حداقل خواهد گفت همه چيز با آقا/رهبری هماهنگ شده بود و ايشان در جريان همه ی امور قرار داشت". گفتم: "در هر صورت من از علی فلاحيان پائين تر نمی آيم". گفتند: "اگر چنين کنی، بازداشت شده و به ۱۰ تا ۱۵ سال زندان محکوم خواهی شد. اين نظر رسمی نظام است". از رئيس قوه ی قضائيه، محسنی اژه ای و وزير اطلاعات به عنوان موافقان آن حکم نام برد. شب همان روز در جلسه ی با دوستانی که اينک بسياری شان در زندانند، داستان مذاکرات و عدم توافق را شرح دادم.

 

مسأله روشن بود. سعيد امامی به فرمان بالا کشته شد و بدين ترتيب ارتباط پائين و بالا قطع گرديد. دو متهم/مجرم ديگر در دادگاه موافقت دری نجف آبادی با قتل ها را مطرح کردند، اما دادگاه به دليل عدم وجود هرگونه فرمان مکتوب و تکذيب دری نجف آبادی، مدعای آنان را رد کرد.

قتل سعيد امامی، روح الله حسينيان را شوکه کرد. او در زمان سعيد امامی دادستان دادگاه انقلاب در وزارت اطلاعات بود. با همديگر کار می کردند. مسأله اين بود: نظام چگونه حاضر می شود فرد مومنی چون سعيد امامی را مأمور ترور مخالفان کند، اما وقتی مسأله افشا می شود نه تنها پشت او را خالی می کند، بلکه وی را در سلول انفرادی به قتل می رساند و همسرش را تحت بدترين شکنجه ها و اتهامات قرار می دهد؟ آيا نجات خود و اين نوع برخورد با بهترين ياران درست است؟ روح الله حسينيان گفت:

"سعيد اسلامی مسؤول امنيت کشور بوده مسؤول امنيت وزارت ‏اطلاعات بوده، شايد صدها عمليات برون مرزی در رابطه با منافقين، من جمله بمباران پايگاه منافقين در بغداد سال ۷۴، در ‏حين سخنرانی که شايعه شد مسعود رجوی هم کشته شده، فرمانده عمليات همين آقای سعيد اسلامی بود. خيلی ‏عمليات داشت و اعتقادش هم همين بود... تاکنون صدها نفر واجبی خوردند و نمردند. آخه ‏چه طور با يک استکان آن هم که شما می‏گوييد که بلافاصله برديد به بيمارستان و شستشو داديد، اين خورد و مرد... آنجا[در بيمارستان] داد و بيداد می‏کرد و می‏گفت آقا به داد من برسيد، پدرم را ‏درآوردند، کشتنم، شکنجه‏ام می‏کنند... آخه سعيد اسلامی آدمی نبود که ‏خودکشی کند. ما می‏شناختيم سعيد اسلامی را... يکی از عواملی هم که باعث شد بنده به ختم سعيد اسلامی بروم همين ‏هست که همان وقتی که اين جريان اتفاق افتاد به دوستان گفتم که اينها می‏گويند سعيد اسلامی از جناح راست بود، ‏متهم شماره يک هم بود و همه ی قتل‏ها هم زير سر ايشان بود و خودشان کشتنش که قضيه را تمام کنند و سرنخ را قطع ‏بکنند. همين جور هم شد"[۵].

 

روح الله حسينيان در تمام آن دوران چندين ملاقات با رهبری صورت داد و به شدت کوشيد تا سلطان علی خامنه ای را از آمريت قتل ها مبرا جلوه داده و پروژه ی قتل های زنجيره ای و قتل سعيد اسلامی را پروژه ی اصلاح طلبان عليه رهبری قلمداد کند.

سوم- سعيد مرتضوی و کهريزک: سعيد مرتضوی(متولد ۱۳۴۶) را همه می شناسند. او يکی ديگر از عوامل سرکوب در سال های گذشته بوده است. رئيس مستقيم اش محسنی اژه ای بود، ولی بعدها مستقيماً به بيت رهبری متصل شد. به همين دليل از قاضی شعبه ۱۴۱۰ به دادستان تهران ارتقا يافت. صدها تن با حکم او زندانی و به شدت شکنجه شده اند. پس از ماجرای کهريزک، به شهادت رسيدن چند تن زير شکنجه، انگشت اتهام به سوی مرتضوی/قاضی حداد دراز شد. او(و حداد) از دادستانی برکنار شد، قاضی بودنش به تعليق درآمد و به قوه ی مجريه منتقل شد.

روح الله حسينيان بار ديگر شاهد آن بود که چند تن ديگر از عوامل/مجريان سرکوب که تحت فرمان مستقيم بالا عمل می کردند، ممکن است "قربانی" شوند. به همين دليل در ۱۷دی ۸۸ از نمايندگی مجلس استعفا داد تا صدای اعتراض اين قشر را به گوش همگان برساند. در استعفای اش به مبارزه ی بی امان خود با اصلاح طلبان و جنبش سبز اشاره کرد. ميزان سرکوب آنان را ناکافی دانست و تأکيد کرد که هنوز بقايای اين جريانات در ساختار سياسی حضور دارند. به همين دليل خود را شکست خورده قلمداد کرد و گفت:

"امروز خود را ناتوان‌تر از هميشه می ‌يابم. هر اقدامی آغاز کرديم با رقابت پيچيده ی پارلمان تاريست‌های حرفه‌ای نقش بر آب شد... من خود را موجودی شکسته خورده و سرخورده می‌بينم"[۶].

 

حسينيان به حضور اصلاح طلبان در مجلس، وجود نشرياتی که "ارزش های اخلاقی و سياسی امت حزب الله را زير ضربات خود گرفته اند"، پرداخت وام های ميليونی به هنرپيشه ها، و... اشاره کرد و گفت: "چرا مأيوس و سرخورده نباشم". اما نکته ی کليدی او چيز ديگری بود. اعتراض او اين بود که چرا برای سرکوبگران تشکيل پرونده داده اند و آنان را به دادگاه احضار کرده اند؟ چرا سعيد مرتضوی بايد برای سرکوب مخالفان متهم شود؟ می گويد:

"امروز بسيج و نيروهای انتظامی که در جريان فتنه‌های اخير در خط مقدم عليه مزدوران آمريکايی می ‌جنگيدند تا از امنيت مردم دفاع کنند به بهانه‌ ی تخلف چند نفر (که بايد هم برخورد شود) اينان با تمام وجود مورد تحقير و ظلم دادگاه‌های نظامی قرار می ‌گيرند، تمام بدنه تحت تعقيب قرار می ‌گيرند. فرماندهان مورد اذيت و توهين قرار می ‌گيرند؛ ولی هيچ کس دفاعی نمی‌کند و هيچ‌کس نمی ‌پرسد نيرويی که می ‌خواهد از امنيت مردم و ارکان نظام دفاع کند با اين روحيه ی زخم خورده چگونه و چرا"[۷].

حسينيان دوباره ضروری می بيند تا "دامن کبرايی ولايت" را از گناهان پاک سازد و همه ی مسائل و مشکلات را به گردن کسانی بيندازد که "تا ثريا با رهبری نظام فاصله دارند". می گويد:

"من خود را سرخورده و شکست خورده می‌بينم که کسانی در دفاتر مسئولان نظام جمهوری اسلامی حاکم شده‌اند که ۱۸۰ درجه با رهبری نظام زاويه دارند. چرا احساس یأس و شکست نکنم که با همه ی فداکاری اين مردم معتقد و ولايتی در اين نظام کسانی نصب می ‌شوند که تا ثريا فاصله با رهبری نظام دارند کسانی که در اين فتنه تا جايی که احساس ترس نکردند از حريف حمايت کردند. من نمی ‌دانم اگر به کارگيری اين افراد چند چهره به مصلحت می ‌باشد آيا سرخورده شدن صدها مانند من هم مصلحت اين نظام است... بسياری از شخصيت‌کشی‌ها را قتل بی‌گناهان می ‌دانم"[۸].

 

یأس و سرخورده گی حسينيان از فاصله ی ديگران با سلطان علی خامنه ای است. اما اطمينان می دهد که بر دامن کبريايی ولی فقيه هيچ گردی نخواهد نشست:

"مطمئن هستم که با مرگ سياسی يا جسمانی حقيری مانند من نه بر دامن کبريايی ولايت گردی خواهد نشست نه از روند انقلاب خواهد کاست و مطمئن هستم یأس و سرخوردگی اين بنده ی حقير در روحيه ی حتی يک نفر هم تأثير نخواهد پذيرفت... با آروزی طول عمر رهبر عزيز"[۹].

حسينيان پرسش مهمی مطرح می سازد. می پرسد: "آيا سرخورده شدن صدها مانند من[شکنجه گران و قاتلان] هم به مصلحت اين نظام است؟". اين اساسی ترين مسأله يی بود که نياز به حل داشت. سرکوب گران نظام/ولی فقيه نبايد سربزنگاه رها يا قربانی شوند. چرا که نه تنها به فرمان بالا عمل کرده اند، بلکه دوام و بقای نظام منوط به سرکوبی است که اينها صورت می دهند. اگر نظام/ولی فقيه خواهان دوام/بقايند، اين قشر را بايد بر همه ی قوا حاکم سازند.

يک هفته بعد از استعفا او را به بيت رهبری فراخواندند و پس از ملاقات با سلطان علی خامنه ای استعفای خود را پس گرفت. او در سخنرانی در مسجد اهل بيت قم گفت که "رهبری اين کار را نپسنديدند و من تابع رهبری ام و با نظر ايشان انصرافم را پس گرفتم و با تمام قدرت و تازه نفس تر از هميشه به جنگ دشمنان ادامه خواهم داد". حسينيان در بخشی از نامه ی استعفا به اقدامات مشايی اعتراض کرده بود. در اين سخنرانی هم مجدداً می گويد:

"من به عنوان يک فرد مطلع عرض می‌کنم با وجود انتقاداتی که به احمدی‌نژاد وارد است مثل وجود افرادی چون مشايی، اما بايد پذيرفت در اين دوره دست‌های زيادی از بيت‌المال قطع شد"[۱۰].

 

در اين سخنرانی همچنان به کمبود سرکوب ها معترض است. می گويد:

"بعد از سخنان مقام معظم رهبری در نمازجمعه تهران[۲۹/۳/۸۸]، عده‌ای به کارهای خود ادامه دادند و مجمع روحانيون مبارز نيز برای حضور مردم در تجمعات بيانيه داده بود. به يکی از اعضای مجمع روحانيون گفته بودم اگر من قاضی بودم اين اعلاميه را محاربه ی با خداوند می‌دانستم و کسانی را که اين بيانيه را تکذيب نکرده باشند، نيز مسوول می‌دانستم"[۱۱].

به تعبير ديگر، آيت الله موسوی خوئينی ها، آيت الله بجنوردی، سيد محمد خاتمی، و ديگر اعضای مجمع روحانيون مبارز "محارب" اند و بايد دست و پايشان به طور معکوس قطع شود.

چهارم- سعيد تاجيک و مخالفان ولايت : سعيد تاجيک يکی از لباس شخصی هاست که با اهانت به فائزه ی هاشمی مشهور شد. او هم يکی از کسانی است که به دفاع از سلطان علی خامنه ای برخاسته است. به هرکس که احساس کند با ولی فقيه فاصله دارد می تازد. می گويد:

"اين آتشفشان در درون من غليان کرد، يکدفعه منفجر شد. حالامنتظر بدتر از ايناشم باشن. منتها حضرت آقا [خامنه ای] گفتن فحاشی به طور کلی نفی ميشه که ما هم روی چشم مون می ذاريم و فرمايش مقام معظم رهبری رو نصب العين خودمون قرار می ديم... همون روزی که حضرت امام فرمودن اگر مسئولين به داد شما نرسيدن راسا اقدام بکنيد، تکليف رو روشن کردن. خب ما هم می خوايم راسا اقدام بکنيم. توجه کردين... اينها از تمام خط ها عبور کردن. به خدا و پيغمبر و امام و حضرت امام و حضرت آقا توهين کردن. شما هيچکدومتون رگ تون بيرون نزد. اکثر مسئولين نظام، بخصوص خيلی از حوزوی های ما خفه خون گرفته بودن"[۱۲].

 

پيش از آغاز نزاع بر سر عزل وزير اطلاعات در ۲۴/۱/۹۰ درباره ی مشايی/احمدی نژاد می گويد:

"مشايی رو که سرتاپاشو کثافت و نجاست گرفته. شما فکر نکن من جای ديگه انتقاد ندارم. مشايی از اينا کثافت تر. اينا از مشايی کثافت تر. مشايی يک آدم مرتاضه. رمال داره در زنجان، از اون خط می گيره... احمدی نژادم[با تأييد مشايی] اشتباه می کنه. بيخود می کنه تاييدش می کنه. ببين خواهر من هرکی در خط ولايت بود نوکرشم، هرکی از خط ولايت عبور کرد ما دشمن خونی اش هستيم. مقابلش می ايستيم... آقای احمدی نژادم که وحی منزل نيست که. آقای احمدی نژاد تا زمانی برای ما آقای احمدی نژاده که در خط ولايت باشه. خارج بشه از اين خط ايشونم منفور بچه بسيجی هاست. منفور ملت ايرانه. اگر تو خط ولايت بود نوکرشم هستيم. اينکه احمدی نژاد بره پيش اينا يا لاريجانی بلند ميشه ميره مبارک رو ماچ می کنه، نعوذبالله اينا فرستاده خدا نيستن که ما بگيم اينا هر کاری بکنن ما قبول داريم. نه؛ ما پيرو ولايت مون هستيم، نه يک کلمه کم، نه يک کلمه بيش"[۱۳].

نشريه ی انصار حزب الله- يالثارات الحسين- نيز در دفاع از سلطان در برابر احمدی نژاد/مشايی ايستاد. به عنوان نمونه، در طی مصاحبه ای با پرويز سروری- از فرماندهان پيشين سپاه و عضو کميسيون امنيت ملی مجلس- اين مدعا طرح می شود که"جريان انحرافی و شوم" مشايی از سه سال پيش فعاليت انتخابی خود را برای فتح مجلس آغاز کرده است. اين جريان "انگل وار" بدنه ی دولت را گرفته و از امکانات و سرمايه ی بيت المال برای انتخابات استفاده می کند. هدف آنان زدن رهبری است، نه اصول گرايان. احمدی نژاد حامی اصلی اين گروه است و اگر به اين عمل ادامه دهد، همه چيز را از دست خواهد داد و کل سوابق اش بر باد خواهد رفت[۱۴].

پنجم- عزل وزير اطلاعات و واکنش های بعدی احمدی نژاد: در ماجرای عزل وزير اطلاعات و پيامدهای پس از آن اينان در کدام جبهه قرار گرفتند؟ روشن است که روح الله حسينيان در جبهه ی سلطان علی خامنه ای ايستاده است. وی در وبسايت موسسه ای که رياست آن را بر عهده دارد، مقالات و گزارش هايی منتشر می کرد/می کند که پيروزی احمدی نژاد را مرهون تبعيت محض از ولی فقيه و اعلام دائمی وفاداری او با رهبری قلمداد می کند[۱۵].

 

عدالت خواهی/عدالت گستری يکی از شعارهای محوری احمدی نژاد بود/هست. سايت حسينيان گفت و گويی تحت عنوان "فکر کردن به عدالت بدون ولايت شدنی نيست"[۱۶]، منتشر می سازد. معتزله/شيعيان عدالت را از مستقلات عقليه به شمار آورده اند. به تعبير ديگر، عدالت اتکای وجودی/معرفت شناختی/روانشناختی به دين/شريعت ندارد. عدالت معيار انتخاب دين و فهم آن است. مرتضی مطهری در اين زمينه پيش از انقلاب سخنان فراوانی بيان کرده است. اما اينک مدافعان روحانی سلطان علی خامنه ای اين ايده را می پراکنند که آدميان مستقل از ولايت فقيه/مقام معظم رهبری حتی قادر به فکر کردن پيرامون عدالت نيستند.

سايت حسينيان مطلب ديگری را بازنشر می دهد که احمد خمينی گفته است: "خامنه ای خمينی ديگر است"[۱۷]. جهت گيری حسينيان روشن است. اگر او قاتل است، قاتلی است که به فرمان سلطان جنايت می کند، نه محمود احمدی نژاد.

ششم- نتيجه : احمدی نژاد در دهه ی اول انقلاب در ساختار سياسی فردی درجه سه/چهار به شمار می رفته است. بالاترين مسئوليت هايش فرماندار ماکو، فرماندار خوی و مشاور استاندار کردستان است. سپس هاشمی رفسنجانی وی را بالا کشيده و به يکی از استانداران دولت خود(استاندار اردبيل ۷۶- ۷۲) منصوب کرد. گام اول ارتقای احمدی نژاد و معاون اولش(رحيمی استاندار کردستان هاشمی) مرهون هاشمی رفسنجانی است.

سرشناس ترين عوامل سرکوب، از ابتدای انقلاب کار خود را آغاز کرده اند. محسنی اژه ای(متولد ۱۳۳۵)، مصطفی پورمحمدی(متولد ۱۳۳۸ قم)، روح الله حسينيان(متولد ۱۳۳۴ شيراز)، حسين طائب (متولد ۱۳۴۲ تهران)، علی رازينی، غلامحسين عصا بدست/الهام بعدی(متولد ۱۳۳۸ دزفول)، ابراهيم رئيسی( متولد ۱۳۳۹مشهد)، حسن زارع دهنوی(قاضی حداد)، و غيره.

 

به عنوان نمونه، به مسئوليت های غلامحسين عصا بدست که بعدها نام خود را به غلامحسين الهام تغيير داد، بنگريد: داديار و قائم مقام دادستان انقلاب اسلامی سپاه پاسداران ۱۳۶۳- ۱۳۵۹، دفتر نظارت و دفتر سياسی دادستانی کل کشور ۱۳۶۵-۱۳۶۳، دبيرکميته حقوقی دادستانی کل کشور ۱۳۶۵-۱۳۶۳، عضو هيات بازرسی شورای عالی قضايی در دادگاههای کيفری ۱۳۶۸، مشاور سياسی دادستان عمومی تهران ۱۳۷۰-۱۳۶۸، عضو کميته منصوب شورايعالی قضايی در تاسيس سازمان‌های قضايی نيروهای مسلح، عضو کميته تدوين لوايح قضايی نيروهای مسلح، مشاور وزارت دادگستری در تدوين لوايح حقوقی ۱۳۷۰-۱۳۶۸. عصا بدست- و همسرش- که از جمله مهمترين حاميان احمدی نژاد بوده اند، پس از نزاع های اخير وی را به تبعيت کامل از سلطان علی خامنه ای فراخوانده اند. وبسايت همسرش به نقل از آيت الله جوادی آملی به احمدی نژاد يادآور می شود که: "نقض حکم ولی‌فقيه حتی بر فقيهان و مجتهدان هم حرام است"[۱۸].

محسنی اژه ای/مصطفی پور محمدی/علی رازينی از سابقون اند. دو نفر اول را احمدی نژاد از وزارت کشور و اطلاعات با خفت و خواری عزل کرده و اژه ای توضيح می دهد که حتی برای خداحافظی وی را به جلسه ی دولت راه نداد. اينها نيروهای سلطان علی خامنه ای هستند. سردار نقدی در پرونده ی شهرداران شهرداری تهران با همکاری علی رازينی و محسنی اژه ای به دستورات ولی فقيه عمل می کرد. در يکی از جلسات دادگاه کرباسچی، نامه ی رئيس دادگستری تهران(علی رازينی) قرائت شد که در آن به صراحت اعلام کرد که اين پرونده به فرمان مستقيم "مقام معظم رهبری" به جريان افتاده است.

حسين شريعتمداری و حسن شايانفر در زندان ها چه می کردند و نيروی چه کسی بودند/هستند؟ شريعتمداری به صراحت خطاب به احمدی نژاد نوشته است که غيبت از حضور در سر کار "غيرقابل انتظار"، "تعجب آور"، "تأسف آور" و موجب "دلخوری" از شما شد. ارزش تو فقط و فقط به اين است که "زبان ولی فقيه در کام" تو باشد، مردم به تو "با اعتقاد به پيروی بی چون و چرای از رهبر و مقتدای خويش" رأی دادند و قهر و ايستادن در مقابل حکم رهبری "توطئه ی دشمن" بود که از طريق چند واسطه تو را به اينجا رساندند[۱۹]. صفارهرندی، مشاور فرمانده ی کل سپاه پاسدران، احمدی نژاد را "نامردی" خوانده که رهبری را "دل آزرده" کرده است[۲۰]. يکی ديگر از نيروهای اطلاعاتی/امنيتی نيز نوشته است که احمدی نژاد: "می خواهد اولا در انتخابات مجلس نهم، اکثريت پارلمان را در اختيار بگيرد و ثانيا پس از دوران رياست جمهوری اش، فردی از حلقه ی ياران خود را در راس دولت يازدهم قرار دهد". اما روشی که او برای اين مقصود برگزيد، کل پروژه را نابود کرد و "بر باد داد". پايه های سازمانی که او برای اين منظور تدارک ديد، سست بود و قهراش "ضربه ی مهلکی بر جان تيم عملياتی- سياسی" اش وارد آورد[۲۱].

 

احمدی نژاد اينک بخوبی فهميده است که روحانيت/سپاهيان و بسيجيان/اطلاعاتی و امنيتی ها(شکنجه گران و قاتلان) به فرمان سلطان علی خامنه ای از او حمايت کردند و با اشاره ی وی در مقابل اش می ايستند. اصلاح طلبان و سبزها، هاشمی رفسنجانی و مريدانش، بسياری از اصول گرايان سنتی؛ از پيش دشمن او بودند و هستند. حاميانش در ساختار سياسی، نيروهای سلطان بودند. وقايع اخير نشان داد که آنان با کوچکترين اشاره ای پشت وی را خالی خواهند کرد.

پرسش اين است: احمدی نژاد چه کسانی را حاميان خود می داند؟

۱-۶- اقشار محروم: احمدی نژاد(و مخالفانش) اقشار محروم را مهمترين حاميان خود قلمداد می کند.

۲-۶- طبقه ی متوسط: فعاليت چند سال اخير او و يارانش معطوف به جذب طبقه ی متوسط شهرنشين بوده است. اما به دليل فقدان نظرسنجی، ابراز نظر در اين خصوص دشوار است.

۳-۶- امام زمان: در ابتدای کار فقيهانی چون آيت الله مصباح يزدی ادعا کردند که امام زمان احمدی نژاد را رئيس جمهور کرده است. احمدی نژاد و ياران اصلی اش دائماً اين مدعا را ترويج کرده/می کنند که امام زمان هدايت آنان را در دست دارد. آيا امام زمان همچنان با اوست و خبرهايی که مشايی از عالم غيب می آورد حاکی از آن است که بايد در برابر ولی فقيه بايستد؟

۴-۶- لشکر اجنه: مخالفان اصول گرای احمدی نژاد اين ايده را می پراکنند که وی از طريق جن گيران، لشکری از جنيان را به خدمت درآورده است. در مقاله ی "لشکر اجنه، ياران اصلی احمدی نژاد" اين مدعا را تحليل و بررسی کرده ايم[۲۲].

۵-۶- صندوق های رأی: احمدی نژاد مدعی است که در انتخابات ۸۴ نزديک هجده ميليون و در انتخابات ۸۸ نزديک بيست و پنج ميليون رأی به دست آورده است. هيچ کس چنين پشتوانه ای در ميان مردم ندارد. اما روحانيت حکومتی/فرماندهان سپاه و بسيج/اطلاعاتی و امنيتی ها به وی گوشزد می کنند که رأی مردم به تو، رأی به "مقام معظم رهبری" بوده است. مخالفانش در ساختار سياسی آرای وی را انکار نمی کنند- يعنی آن را حاصل تقلب به شمار نمی آورند(نظر سبزها و تحريميون)- بلکه محصول ولايت مداری و حمايت سلطان قلمداد می کنند.

 

روحانيت درباری، سپاهيان/بسيجيان، اطلاعاتی/امنيتی ها؛تبعيت محض از سلطان را از وی طلب می کنند [۲۳]. اما احمدی نژاد کوتاه نيامده و در اولين حضورش در کابينه گفته است که "رئيس جمهوری قوی و مقتدر" موجب عزت رهبری/کشور/ مردم است و ولی فقيه بدون "بازوان پرتوان" رئيس جمهوری کاری از پيش نخواهد برد[۲۴]. سيد محمد خاتمی گفته بود که به "تدارکاتچی" تبديل شده است. اما، احمدی نژاد نمی خواهد که صرفاً در نقش "تدارکاتچی" سلطان ظاهر شود. در عکس هايی که پايگاه اطلاع رسانی رياست جمهوری از دومين حضور احمدی نژاد در کابينه منتشر کرده اند، وزير اطلاعات- مصلحی- حضور ندارد. برخی از سايت ها نوشته اند که احمدی نژاد وزير اطلاعات را از جلسه اخراج کرده است، اما حتی اگر اين مدعا کاذب باشد، حذف مصلحی از تصاوير جلسه که دروغ نيست.

 

پاورقی ها:

 ۱- اکبر گنجی، تک افتادگی و تنهايی، تاکتيک ها و استراتژی های گذار ايران به دموکراسی، نشر گردون، مقاله ی "ماهيت دولت ايران"، صص ۴۰۲- ۳۴۷.

۲- رجوع شود به لینک

۳- رجوع شود به لینک

۴ و۵- رجوع شود به  لینک

۶ و ۷ و ۸ و ۹ – رجوع شود به لینک

۱۰ و ۱۱- رجوع شود به لینک

۱۲ و ۱۳- رجوع شود به لینک

۱۴- سروری می گويد:

"اين ابهام برای شخص من وجود دارد که چرا با وجود شواهد زياد و انکارناپذير، آقای احمدی‌نژاد همچنان به حمايت خود از اين جريان انحرافی ادامه می ‌دهد. در واقع ادامه روند اين حمايت به ايجاد شکاف ميان نيروهای دلسوز و دردکشيده انقلاب خواهد انجاميد... حمايت‌های آشکار رئيس‌جمهور باعث شده اين گروه نفوذی با استفاده از يک چتر حمايتی ايجاد شده فرصت‌های بی ‌بديلی را پيدا کند تا از آن برای ضربه زدن به گفتمان انقلاب اسلامی و اصل ولايت فقيه استفاده کند... اين جريان قبل از آنکه قصد شکست دادن جريان اصولگرايی را داشته باشد، در حال برنامه‌ريزی برای مقابله با ولايت فقيه و شکست آن بوده است... اگر ظرفيت‌های آقای احمدی‌نژاد توسط گروه نفوذی برای مقابله با ارزشهای انقلاب اسلامی مورد سوءاستفاده قرار گيرد بايد گفت زحمات چندين ساله ايشان از بين خواهد رفت و اهداف مبتنی بر اين زحمات نيز هبط عمل خواهد شد".

رجوع شود به لینک 

۱۵- رجوع شود به لینک

۱۶- رجوع شود به لینک

۱۷- رجوع شود به لینک

۱۸- رجوع شود به لینک


۱۹- حسين شريعتمداری نوشته است:

"در فاصله ۱۱ روز گذشته آنچه در ميان مردم ديده می شد، نگرانی توام با دلخوری از رئيس جمهوری بود که با اعتقاد به پيروی بی چون و چرای ايشان از رهبر و مقتدای خويش انتخاب کرده بودند... و اکنون در پی ماجرای اخير، دلشوره داشتند که مبادا در گزينش خود به خطا رفته باشند... ان شاءالله[رئيس جمهور] در ادامه ی مسير رگه های باريک احتمالی از تکرار رخداد پلشت ياد شده را نيز محو خواهد کرد... دشمن احساس کرد که آقای احمدی نژاد، حکم و توصيه رهبر معظم انقلاب را ناديده گرفته و از تن دادن به آن خودداری کرده است... دشمن می داند... ديگران، از جمله رئيس جمهور و يا هر مقام برجسته و بلندپايه ی ديگر، فقط در حد و اندازه و در نقش "بازوی ولی فقيه" در ميدان حضور دارند که توان و قدرت خود را از آن وجود مبارک و ملکوتی می گيرند... هراس[دشمن] از اقتدار ولی فقيه است نه رئيس جمهور محترم و يا هر مقام بلندپايه و محترم ديگر... رئيس جمهور، رئيس قوه قضائيه، رئيس قوه مقننه و... تنها هنگامی برای دشمن خطرساز و برای مردم آرامش آفرين هستند که پيرو بی چون و چرای ولی فقيه، يعنی نايب حضرت بقيه الله الاعظم باشند و به هر اندازه که پای از اين حلقه بيرون گذارند، هرچه باشند و هرکه باشند يک شهروند ساده و معمولی مانند ساير شهروندان خواهند بود. بنابراين، اگر سخنان توفنده ی برادر عزيزمان جناب آقای دکتر احمدی نژاد در اجلاس عمومی سازمان ملل متحد، لرزه بر اندام نظام سلطه می اندازد و خروش ايشان عليه رژيم صهيونيستی، سردمداران اين رژيم جعلی و کودک کش را به وحشت فرو می برد و... تنها به اين علت است که آنها، زبان ولی فقيه را در کام ايشان می بينند... آيا آقای احمدی نژاد احتمال نمی دهند ماجرای اخير، توطئه ای - اگرچه با چند واسطه- تحميل شده به ايشان باشد؟!... ماجرای پلشت چند روز گذشته را چه کسانی رقم زده اند"(حسين شريعتمداری، "اين تير و آن کماندار"، کيهان، ۲۳ ارديبهشت ۹۰).

 

۲۰- صفارهرندی گفته است:

"حضرت آقا با وجود تمام ناملايماتی که دل اهل ولا را به درد می‌آورد، جامعه را به سکوت فرا می‌خوانند و اجازه نمی‌دهند پيش روی چشم‌های نامحرم حاکميت دوگانه به نمايش گذارده شود. رهبری انقلاب از برخی نامردی‌‌ها آزرده دل است اما شأن رهبری ايجاب می‌کند که وحدت اسلامی را بالاتر از دل آزرده خود بدانند".

رجوع شود به لینک

۲۱- رجوع شود به لینک

۲۲- رجوع شود به لینک

۲۳- محمد تقی رهبر رئيس فراکسيون روحانيت مجلس گفته است:

 "بعضی جريان ها متاسفانه از درون دستگاهها حرکتی می کنند که بايد نگران اين حرکت ها و توطئه ها هم باشيم. فرض کنيد در درون تشکيلات حاکميت که نمی‌گويم کدام فلانی در کدام دستگاه چون کاملا مشخص است؛ کسانی هستند که در درون حاکميت توطئه ها و نقشه هايی دارند... مثل اينکه به جای "مکتب اسلامی" می گويند، به "مکتب ايرانی" بچسبيم به شعار های ملی گرايانه اين حرکات را ما تحمل نمی‌کنيم و وظيفه خود می‌دانيم با اين جريان انحرافی مقابله کنيم و خوشبختانه اين جريان روز به روز بر ملا می‌شود. از رييس جمهور و دولت انتظار داريم اين خناسان منحرف را از دولت دور کنند... حق مطلب اين بود که به مجرد اينکه مقام معظم رهبری وزير[اطلاعات] را موظف می کردند به انجام کارها به رقم آن برکناری بلافاصله ايشان[احمدی نژاد] می گفت سمعا و طاعه اين رسم اصولگرايی و ولايت مداری است".

رجوع شود به لینک

 

۲۴- احمدی نژاد در اولين حضور مجدد خود در کابينه گفت:

"اعتقاد و باور من اين است که يک رييس‌جمهور قوی و مقتدر موجب عزت رهبری، کشور و به‌خصوص ملت می ‌باشد. يک رييس‌جمهور قوی می‌تواند بايستد، سپر باشد، دفاع کند، امور کشور را پيش برده و موجب عزت کشور شود. هر رهبر و مدير جامعه‌ای نيز نيازمند بازوان پرتوان است، تجربه ی تاريخی حاکی از آن است که حتی زمانی که بالاترين شخصيت‌های اعتقادی ما فاقد بازوان پرتوان بودند، اراده و منويات آنها روی زمين باقی ماند و جاری نشد... کسانی که نمی‌توانند به قدرت اداره ی دولت، سياست‌های اقتصادی و مديريت آن ايراد بگيرند بازی جديدی طراحی کرده‌اند ولی در اشتباه هستند. دولت تا آخر پای پرچم ولايت فقيه ايستاده است و وظايف خود را به‌طور کامل انجام خواهد داد... البته دورکاری و خانه‌نشينی چند روزه دلايلی دارد که اين دلايل را در دل خود نگه می ‌دارم چون بسياری از حرف‌ها بايد در دل انسان باقی بماند".

 رجوع شود به لینک

--
همگی مهیای خرداد پر حادثه شویم
سبز مي مانيم، تا هميشه